قبلا ً مقاله جداگانهای درباره سوالاتی که باید قبل از انتشار یک مطلب از خودمان میپرسیدیم نوشته بودم. اما همه این سوالات برای زمانی بود که محتوای ما آماده شده بود و حالا باید قبل از انتشار از کار خود مطمئن میشدیم.
اما قبل از اقدام به تهیه هر محتوایی هم نیاز هست که از خود سوالاتی را بپرسیم؟ قبلاً، وقتی هنوز به تولید محتوای وبلاگ یا حوزههای مشابهش علاقهمند نشده بودم، ایدههایی که به ذهنم میرسید را بدون فکر اجرا میکردم. خیلی هم تو کتم نمیرفت که شاید این ایده، درست همان چیزی نباشد که به نظر میرسد. نتیجه این بود که این ایدههای خام، کلی انرژی میگرفت، اما نتیجه مورد انتظار را نداشت. بعضی وقتها اصلاً نتیجهای نداشت!
هنوز هم البته کمابیش این عادت بد، میتواند وجود داشته باشد، ولی خب… خیلی بهتر شده است! مسلماً شما هم ایدههای زیادی برای تولید محتوای جذاب و مفید آموزشی دارید. اما چطور آن ایدهها را چکش میزنید تا به عاقبت نتایج بد دچار نشوید؟
شاید به نظر خندهدار برسد، ولی فکر ما دوست دارد در مورد همه چیز نظر و ایده بدهد. اگر جلویش را نگیرید، خودش، خودش را متوقف نمیکند. به همین خاطر شاید اولین سؤالی که باید بپرسید این است که: آیا این ایده به من و کاری که دارم انجام میدهم مربوط است؟
آیا محتوای آموزشی که داریم در موردش صحبت میکنیم، واقعاً دغدغه کار ما است یا داریم به زور به محتوای سایت مربوطش میکنیم (یادتان بیاید تئوریپردازیها و اسامی عجیب و غریبی که آدمها برای هر تکنیک ریز و درشت اختراع میکنند!)؟
ایده و موضوع محتوایی که به ذهن شما میرسد باید یک رابطه منطقی با موضوع سایت یا کسب و کار شما داشته باشد و بتواند کار مخاطب را یک قدم به جلو ببرد. اما چطور میتوانیم بفهمیم یک موضوع، به حوزه کار ما مربوط میشود یا نه؟
مثلاً شما با این مسئله مواجهید که افراد زیادی به سایت شما مراجعه میکنند، اما محصولات و خدماتی که دارید را نمیخرند. حالا تولید محتواهای آموزشی مثل بهینهسازی نرخ تبدیل، سئو، سنجش رضایت مشتری یا خودکارسازی فرایند فروش به درد شما میخورد؟ میتواند مشکل شما را حل کند؟
مثال دیگر میتواند این باشد که شما با کیفیت پایین مقالات خود درگیر هستید. در اینصورت آموزشهای مربوط به تایپ ۱۰ انگشتی میتواند یک قدم شما را به این مسئله نزدیکتر کند یا نه؟ اگر اینطور است، پس بهتر است معطلش نکنیم. در غیر اینصورت چرا باید اطلاعات اضافه به خورد مخاطب بدهیم؟
فرض کنید شما میخواهید بازاریابی در شبکههای اجتماعی را شروع کنید. سؤال این است که درک و آموزش درست از بحث هشتگها برای فهم محتوای بازاریابی شبکههای اجتماعی مهم است؟ آیا برای درک درست از این مسئله، لازم است هشتگها و نحوه کاربردشان را بدانیم یا خیر؟ اگر آره، پس باید برویم سراغ این مطلب و زیر و بم آن را شخم بزنیم. واگرنه، بهتر است بیخیالش بشویم.
این موضوعات برای درک یک کلیت بزرگتر لازم هستند. به این شکل که بدون فهم آنها، درک ما از یک موضوع کلیتر ناقص خواهد بود. به همین خاطر بهتر است که به آنها بپردازیم.
یک موضوع ممکن است به قیافهاش نخورد که مربوط به حوزه کار شما باشد، ولی با کسب اطلاع یا اجرایی کردنش، غیر مستقیم منجر به بهبود در فرایندها یا دستیابی به اهدافتان بشود.
اگر بخواهم مثال بزنم، میتوانم چیدمان داخلی و وبلاگهای غذا را بگویم. راهکارهای زیادی وجود دارد که مستقیماً به بهبود کیفیت غذای شما منجر میشود، اما در عین حال آموزش نحوه چیدمان غذا و همینطور فضای داخلی آشپزخانه هم میتواند به باعث بشود غذای شما کیفیت بهتر و مقبولیت بیشتری کسب کند. در واقع این مسائل نمیتواند مستقیماً تأثیری در خوشمزگی غذای شما بگذارد، ولی در عین حال شرایطی را به وجود میآورد که در آن، میتوانید تصمیمات بهتری برای کیفیت محصولتان بگیرید.
ممکن است یک محتوای خلاقانه به ذهنتان برسد، اما به خاطر نامربوط بودن، مجبور باشید قیدش را بزنید. این مسئلهای است که به صلاح خودتان برمیگردد. هرکاری دوست داشته باشید میتوانید با آنها انجام دهید. هرچند بهتر است دفترچهای همراهتان باشد که بتوانید همه ایدههای ذهنیتان را در آن ذخیره کنید. همه این افکار پراکنده و نامربوط، روزی ممکن است جرقهای را در ذهن شما ایجاد کنند. جرقهای که منتهی به یک ایده ناب برای خلق یا بهبود کار شما بشود.
در تولید محتوای آموزشی باکیفیت تا زمانی که نتوانید یک ایده را تا مقدار مناسب گسترش دهید، نمیتوانید مقاله خوبی بنویسید. ایده ذهنی میتواند در حد یک عبارت یا جمله کوتاه باشد. هیچکدام از ما به مقالهای رجوع نمیکنیم که نتواند به ما آموزش درستی بدهد. افکار پراکنده و پریشان درباره یک موضوع قشنگ و جذاب است، اما اتکا کردن به آن ریسک بالایی دارد.
ما نیاز داریم که به مقالات اتکا کنیم. وقتی به مشکلی برخورد میکنیم، به سراغ این دست تراوشات ذهنی نمیرویم، بلکه میرویم سراغ راهنماهای قدم به قدم، آموزش های دقیق و مقالات جامع و کاربردی. علتش این است که آنها در یک فرایند مشخص، مشکل ما را شناسایی میکنند، آن را شرح میدهند و برایش راهحل پیشنهاد میکنند.
مثال: چطور از خودمان در مقابل حمله موجودات فضایی مراقبت کنیم؟! ممکن است یک روز این مقاله خیلی طرفدار داشته باشد، ولی طبیعی است که امروز ما نه از فضاییهای چیزی میدانیم، نه از چیزهایی که میتوانیم از خودمان در مقابل آنها مراقبت کنیم. برای سرگرمی یک روز بروید سراغش و یک چیزهایی بنویسید، ولی جدی نگیریدش! هر چیزی که خواهید نوشت، فقط حاصل تخیلتان خواهد بود.
منابع مختلف مانند کتابها، مقالات، سایتهای اینترنتی و وبلاگها را چک کنید. هرچقدر منابع لازم برای بررسی آن مطلب کمتر باشد، کار شما سختتر خواهد بود. هرچند باید بدانید که روی دیگر سکه به نفع شما است. یعنی چون محتوا در این باره کم است، پس اگر درباره آن بنویسید، همه به محتوای آموزشی سایت شما رجوع خواهند کرد.
منابع کافی به شما اجازه میدهد نکات و گوشههای مختلف را بررسی و برای مخاطبانتان روشن کنید. اگر قادر به انجام آن نباشید، مطلب شما قوام لازم را نمیگیرد و مخاطب کافی را جذب نمیکند.
چیزی که باید حتما بهش توجه کنید اعتبار این منابع است. اجازه ندارید صرفاً از نظرات و تئوریهای خودتان استفاده کنید. از رانندههای تاکسی هم نمیشود نقل قول کرد! این قضیه مثل برگههای امتحانی نیست که هرچه بیشتر بنویسید، نمره بیشتری بهتان بدهند! اگر قصد داشته باشید که ایدههایتان را با دیگران شریک شوید، اختیار با خودتان است. اما اگر میخواهید راه چاره ارائه کنید، باید مطمئن باشید که بتواند ابروی مشتریتان را درست کند، نه اینکه بزند چشمش را هم کور کند.
تکرار مکررات گفتن ندارد. چرا مخاطب باید سایت دیگری را رها کند و به سمت شما بیاید؟ وقتی شما هم همان محتوای آموزشی را تولید میکنید که دیگران میکنند، دلیلی نمیماند که این کار را انجام بدهند.
این تمایز و تفاوت لزوماً در محتوا خودش را نشان نمیدهد. میتواند در موضوع، نحوه ارائه، لحن، فایلها و کتابهایی که همراه با مطالب در اختیار مخاطب میگذارید، ظاهر بصری جذابتر یا هرچیز دیگر باشد.
بهترین تمایزی که در تولید محتوا میتوانید داشته باشید، تمایز در نگرش و نوع نگاه است. به چیزی نگاه کنید که بقیه نگاه نمیکنند. چیزی را ببینید که بقیه نمیتوانند. همه مواردی که گفتم قابل تقلید هستند. اما تفکر و نوع نگاه شما را کسی نمیتواند کپی کند.
البته یک نکته هست و آن این که از گفتن برخی مطالب گریزی نیست. اهمیتی ندارد چند نفر آن مطالب را گفتهاند یا تکرار کردهاند. شما مجبورید که دوباره به آنها نگاه تازهای بیندازید. این مطالب همان ریشه و اساسی هستند که پایه درک نکات بعدی موضوع است. به طور مثال برای اینکه بتوانید بازاریابی را درست بفهمید، ناچارید که در مورد شناسایی نیاز مشتری، تحقیقات بازار، پیامهای تبلیغاتی و یک دو جین مسائل دیگر باخبر باشید. تا زمانی که اینها را نفهمید، شاید نشود بقیه راه را آسان بروید.
بنابراین تا زمانی که نگاه جدیدی به مسائل داشته باشید، نباید نگران تکرار آموزش آنها توسط بقیه باشید. در واقع اگر دنبالش را بگیرید، همه چیزهایی که امروز تجربه میکنیم بشر در طول تاریخ تجربه میکرده است. اما هر زمان و هر مکان، رنگ و بوی و جلوهی تازهای بهش داده است. یادتان نرود که آدمها همیشه به دنبال مزیت تمایز هستند. دوست دارند متمایز باشند و از چیزهای متمایز مصرف کنند. اگر نتوانید این تمایز را در کار خود ایجاد کنید، در واقع موفقیت خودتان و کسب و کارتان را به تقدیر واگذار کردهاید.
یک موضوع تا جایی که دوستش داشته باشید خیلی میتواند خوب باشد. اما «باری به هر جهت» و «حالا بریم ببینیم چی میشه» کار به جایی نمیبرد. یک جمله معروف هست که میگوید: «If It’s Not A Hell Yea, Then It’s A No». یعنی اگر دلتان تمام و کمال با یک چیزی نیست، باید به طور کامل ازش صرف نظر کنید.
البته که همیشه شرایط ایدهآل نیست و نمیشود این جمله را به همه وقت و همه جا تعمیم داد، اما انرژی مثبتی که روی یک محتوای آموزشی صرف میکنید، ارتباط مستقیمی با درجه کیفیت، خلاقیت و اثربخش بودن آن دارد. وقتی دارید روی موضوعی که خیلی برایش هیجان دارید وقت میگذارید، با مشکلاتش خیلی بهتر کنار میآیید. روی نتیجه کار هم حساستر میشوید. در مقابل اگر کاری چشمتان را نگیرد، ترجیح میدهید زودتر تموم شود. دوست دارید بروید سراغ آن موضوعی که دلتان را برده است. پس اگر واقعاً تمایل ندارید به یک مسئله بپردازید، خودتان را اذیت نکنید. بگذاریدش کنار و بروید سراغ موارد دیگر (مگر اینکه قحطی موضوع آمده باشد)!
این موضوع برای طرف مقابل شما هم صادق است (شاید حتی مهمتر از علاقه خودتان باشد). اگر مخاطبان شما از محتوا خوششان نیاید، نتیجه خوبی نمیگیرید. اگر به دفعات این اتفاق بیفتد، کار حتی بیخ هم پیدا میکند.
در صورتی که شما موضوع مدنظرتان را دوست داشته باشید، ۳ حالت پیش میآید:
که در این صورت خیلی کار سختی ندارید. کافی است خودتان باشید و به همان شکلی که دیگر مطالب را منتشر میکنید، این یکی را هم با کیفیت مناسب عرضه کنید. محل بحث ما خیلی این قسمت نیست.
این عدم علاقه شاید به این دلیل باشد که موضوع شما وجهه خوبی در کارشان ندارد، یا تابوهای فرهنگی اجازه صحبت درباره آن را نمیدهد، یا درک درستی از آن ندارند و به همین علت به اشتباه از آن بدشان میآید.
با این حال این جبههای که علیه مسئله دارند، آنقدر شدید نیست که جلوی شما را بگیرد. دلایل منطقی و محکم برای بحث، اندک طرفداران معتبر یا سرسخت که پشت شما درمیآیند، جذابیتهای مختلفی که افراد را به سمت بحث میکشاند یا هر چیزی که بتوانید از آستینتان دربیاورید، کفه ترازو را به سمت شما سنگین میکند.
به همین خاطر میتوانید با قاطعیت (ولی با احتیاط) بنویسید و چالشش را به جان بخرید. اگر بتوانید کلیشه رایج را درباره یک مسئله بشکنید، مقام بزرگی به دست میآورید.
نوشتن از این مسئله باعث میشود شما اعتبار و محبوبیت خودتان را از دست بدهید یا اگر پافشاری کنید، حتی ممکن است به واکنشهای تندتر منجر بشود.
در مورد مسخره کردن یا نقض حرفهایتان صحبت نمیکنیم. همیشه کسانی هستند که حرفتان را جدی نگیرند و سعی کنند با پایین آوردن شما، خودشان را بالا ببرند. داریم در مورد این صحبت میکنیم که شما پا روی خط قرمزها یا مسائل بحثبرانگیز میگذارید.
در این حالت جو غالب، حالت دفاعی به خودش میگیرد (و گاهی هجومی) و سعی میکند شما را از جایگاهی که در آن مطلبتان را مطرح کردید پایین بکشد. شاید بهتر باشد در این شرایط ناگهانی اقدام نکنید. تغییر خوب است، اما نباید توقع داشته باشیم که به یکباره اتفاق بیفتد. یا آرام آرام مطرحش کنید، یا کلاً بیخیالش بشوید. زمانش که برسد میتوانید با فراغ بال دیدگاههای خودتان را بلند بلند جار بزنید. اما فعلاً ریسک از بین رفتن وجههتان را به جان نخرید.
برای تولید محتوای آموزشی باکیفیت نیاز دارید که چیزهایی را در نظر بگیرید. نیاز دارید که از کار خودتان مطمئن شوید. دل به دریا زدن بدون فکر و اندیشه درست، گرهی از کار شما و همینطور مخاطبانتان باز نمیکند. این ۴ پرسش راهی را پیش پای شما قرار میدهد که بفهمید آیا موضوع مورد نظر من برای تهیه محتوای آموزشی، پتانسیل لازم برای رقابت در این زمینه را دارد یا نه. آن موقع است که میتوانید تمام انرژیتان را برای تولید هرچه بهتر آن آموزش صرف کنید…
فکر میکنید چه سوالات دیگری هست که میتوانید با پرسیدن آنها از کار خود مطمئن شوید؟