ویرگول
ورودثبت نام
BlogCoach
BlogCoach
خواندن ۱۳ دقیقه·۵ سال پیش

۴ دلیل برای اینکه افراد همین امروز کسب درآمد از وبلاگ خود را شروع نمی‌کنند.

وبلاگ‌نویسی از عرصه‌های مهم و پولساز دنیای تبلیغات و تولید محتوا است. محتوا، تمام چیزی است که اطرافمان می‌بینیم. تمام چیزهایی که در کانال‌های تلگرام، صفحات اینستاگرام، توئیتر، مقالات سایت‌ها و بیلبوردهای تبلیغاتی نوشته یا تصویر شده است. مسئول ایجاد تمام این محتواها آدم‌های عادی مثل من و شما هستند. پس چرا آدم‌ها برای کسب درآمد از وبلاگ برنامه‌ریزی نمی‌کنند؟ مگه این نیست که هرکس حرفی برای گفتن دارد؟ پس چرا حرفشان را نمی‌زنند؟

۱- تنبلی

با تمام نکات مثبتی که تولید محتوا و وبلاگ‌نویسی دارد، ولی واقعیت این است که یک‌شبه ما را پولدار نمی‌کند. قرار هم نیست که اینطوری باشد. وبلاگ‌نویسی مثل هرکار دیگری نیاز به صرف زمان و انرژی دارد. باید مدام مطالعه کنید، تحلیل کنید، چیز درستی بنویسید، به شکل درست بنویسید و در مورد مسائل مختلف دانشتان را پیوسته افزایش دهید. نیاز به عرق جبین ریختن و دود چراغ خوردن دارد.

اگر نتوانید مشکل دیگران را حل کنید، خیلی زود به فراموشی سپرده می‌شوید. اگر نتوانید خودتان را به روز نگه دارید، دیگران به سرعت از شما جلو می‌زنند. و همه این‌ها نیاز به صرف زمان و انرژی و پول دارد. اگر کسی حاضر نیست برای هرکار دیگری خودش را خسته کند و از جان مایه بگذارد، برای این مورد هم نخواهد گذاشت. هر چیزی هزینه‌ای دارد. اگر کسی نخواهد هزینه‌اش را بدهد، نمی‌تواند دستاوردهایش را ببیند. تنبلی حتی اگر پای کسب درآمد و پول به جیب زدن هم باشد، یقه آدم را می‌گیرد.

چه کاری از دستمان برمی‌آید؟

تنبلی آدم‌ها از نگرششان می‌آید. تا وقتی چیزی در درون تغییر نکند، نمی‌توانید تفاوتی را در بیرون ببینید. اگر روندی که سال‌ها طی کرده‌اید، نتوانسته است نتیجه دلخواه را به شما بدهد، پس چرا انتظار دارید در آینده این کار را بکند؟ به همین خاطر تا وقتی یک نفر توی فکرش فرو نکند که راهی که تا امروز می‌رفته است اشتباه بوده است، هر قدم دیگری صرفاً یک قالب توخالی خواهد بود.

بعد از آن است که می‌شود گفت یک برنامه منسجم فردی بهترین دارویی است که می‌شود برای یک آدم تجویز کرد (تقریباً برای هر آدمی در طول تاریخ!). دوست دارید چه کسی بشوید و برای این مسئله باید چه کارهایی انجام بدهید؟

هرچند که نباید در اول راه به خودتان سخت بگیرید. با کارهای ساده و عادی شروع کنید و کم‌کم حرفه‌ای شوید. اولین قدم‌ها همیشه سخت‌ترین است. باید خودتان را ملزم کنید به انجام دادن کارهایی که دوست ندارید. تعهد، حکم موتور مولد را دارد. ممکن است کارهای زیادی باشد که دوست ندارید، ولی تعهدی که به هدف ایجاد کرده‌اید شما را وامی‌دارد تا آن را انجام بدهید. وقتی بعد از ۶ ماه یا ۱ سال به عقب برمی‌گردید می‌بینید که این قدم‌های کوچک، بخش خارق‌العاده‌ای از چالش‌ها و موانع شما را از سر راه برداشته است.

خواندن کتاب‌های خودشناسی هم می‌تواند ما را با توانایی‌ها و کارهایی که می‌شود برای بهبود آن‌ها انجام داد آشناتر کند. می‌دانم… شاید دید خوبی نسبت به کتاب‌های خودشناسی و انگیزشی در بازار وجود نداشته باشد (مثلاً من خودم از کیوساکی متنفرم، هیچوقت سمتش نروید!)، اما به نظرم این نوعی دیدگاه کلیشه‌ای است.

کتاب‌های زیادی هستند که در این زمینه واقعاً از تصورتان فراتر می‌روند و لازم هم نیست نگران چرندیات رویاپردازانه بعضی از نویسنده‌های موفقیت باشید. این کتاب‌ها هم در مورد عادات شخصی و سبک زندگی صحبت می‌کند و هم به طور خاص توصیه‌هایی را برایتان دارد تا در زمینه ثروت میانبرهایی را یاد بگیرید. در زمینه تولید محتوا و وبلاگ‌نویسی هم کتاب‌هایی نوشته شده است که که یا در منابع آموزشی گذاشتیم، یا دیر یا زود می‌گذاریم. کسب درآمد از وبلاگ و تولید محتوا با وجود تفاوت‌های خاص، اصول یکسانی با بقیه دارد.

من خودم کتاب اثر مرکب نوشته دارن هاردی را خیلی دوست دارم. مسیر موفقیت را خیلی خوب و واقعی برایتان ترسیم می‌کند. همینطور کتاب صبح جادویی نوشته هال الرود کتاب انگیزشی خوبی برای تغییر در سبک زندگی است (بخصوص اگر آدمی باشید که صبح سخت از خواب بلند می‌شود). کتاب برتری خفیف هم که نوشته جف اولسون است یکی از کتاب‌های خوب عرصه موفقیت است و حال و هوایی مشابه اثر مرکب دارد. علاوه بر آن کتاب‌های برایان تریسی هم به نظر من ارزش خواندن دارد (ولی در هر صورت سمت کیوساکی نروید!).

جان‌مایه تمام کتاب‌های پیشرفت شخصی چیزی شبیه برنامه‌ریزی منسجم، پیگیری و سرسختی مداوم با مایه‌های تجسم خلاق و رویاپردازی است. این بستگی به خودتان دارد که کدام نوع را بیشتر بپسندید. چون در مورد هرکدام از این دسته‌بندی‌ها، افرادی هستند که موفق شده‌اند و کسانی که همان پول توی جیبشان را هم داده‌اند به باد. پس بهتر است از خواب بیدار شویم و آستین‌هایمان را بالا بزنیم، چون هر لحظه که به بطالت می‌گذرد، ما را عقب‌تر و عقب‌تر نگه می‌دارد.

https://blogcoach.ir/resources/downloads/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D8%B3%D8%A8-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C/

۲- ترس

از کهن‌ترین غرائز ما در مواجهه با موقعیت‌های ناشناخته که هنوز هم باهایش دست به گریبانیم. ما دست به انجام کارها نمی‌زنیم، چون نمی‌دانیم چه چیزی انتظار ما را می‌کشد. قدم اول را برنمی‌داریم، چون وحشت داریم شکست بخوریم و زمان و انرژی‌مان را هدر بدهیم، در حالی که همین الان هم داریم این کار را انجام می‌دهیم.

دوست نداریم از جایی که آسوده پاهایمان را روی هم انداخته‌ایم خارج شویم و ریسک خطرات مختلف را به جان بخریم (مگه مریضیم؟!). به همین خاطر، درجا می‌زنیم… جالب است که یک دسته اسکناس هم ممکن است نتواند ترس ما را بریزد! این همه ترس برای چه است؟

  • علت بسیاری از ترس‌های ما نداشتن اطلاعات کافی است. با روشن شدن فضا، ترس ما هم کم‌کم فرو می‌ریزد. متوجه می‌شویم که ترسی وجود ندارد و هرچیزی که هست، صرفاً تأیید یا رد منطقی یک موضوع است. دلایل کنار هم چیده می‌شوند و یک برآیند کلی از مسئله به ما می‌دهند. این برآیند برای ما مشخص می‌کند ورود به یک بازار یا کسب و کار مناسب است یا نه.

داشتن اطلاعات کافی خیلی از گره‌های کوری که به نظر ما ترسناک می‌آیند را از بین می‌برد. آگاهی روشنایی است، با اینحال همچنان خودمان را عقب نگه می‌داریم. می‌تواند به خاطر این باشد که از اطلاعاتی نداریم، پس مغزمان با پیشفرض‌های قبلی برای خودش داده تولید می‌کند و به خوردمان می‌دهد. این می‌شود که از پیش، خودمان را شکست‌خورده می‌دانیم. پس زحمت تلاش را به خودمان نمی‌دهیم.

  • اطلاعات غلط و منفی هم در این زمینه آفت می‌شوند. ما فکر می‌کنیم که شرایط اقتصادی مناسب نیست، منابع مالی کافی وجود ندارد، خودمان از پس کارها برنمی‌آییم، مشتری‌ها از ما خوششان نخواهد آمد و موجودات فضایی قرار است دانش و اطلاعات ما را بدزدند!

به جز مورد آخر بقیه تا حدی درست است. اما به ندرت پیش می‌آید که وضع آنقدر خراب باشد که بخواهیم همه فعالیت‌هایمان را ملغی کنیم. رسانه‌ها دوست دارند که پیاز داغ ماجرا را زیاد کنند. پولی که درمی‌آورند از همین راه است. نباید آن‌ها را سرزنش کرد، ولی از طرفی هم درست نیست که بخواهیم خوراک خبرگزاری‌ها را تمام و کمال مصرف کنیم. این مسائل همیشه وجود داشته‌اند. اصلاً قدرت سازمان‌ها به نوع مواجهه‌شان با این خطرات است. این مسائل جزوی از کسب و کار هستند. به مرور زمان ما هم مثل رسانه‌ها بدبین شده‌ایم و سخت است که بخواهیم به جای مشاهده و گلایه، به فکر یک راه حل واقعی باشیم.

  • اعتماد به نفس لازم را نداریم. دست به هیچ کاری نزده‌ایم و نخواهیم زد. چون می‌دانیم که شکست می‌خوریم و خودمان و دیگران را سرافکنده می‌کنیم. در واقع دلیل محکمه‌پسندی برای این ادعا وجود ندارد. مگر ما چند تا کار مهم انجام داده‌ایم که بخواهیم از نظر آماری اثبات کنیم بی‌عرضه‌ایم؟ با این حال همه این حس را داشته‌ایم که به خاطر یک “حس” ناخوشایند نسبت به شکست، از انجام کارها صرف نظر می‌کنیم. ترجیح می‌دهیم در حاشیه بمانیم و خودمان را از بار مسئولیت یک شکست کنار بکشیم، هرچند با این کار قید افتخار و موفقیت در آن را هم می‌زنیم.

چه کاری از دستمان برمی‌آید؟

  • تا می‌توانید از منابع اطلاعاتی تخصصی استفاده کنید. مقالات آموزشی، تحلیل‌ها، کتاب‌ها و پادکست‌ها خیلی می‌توانند کمک کنند تا اطلاعات لازم را به دست بیاورید. علاوه بر آن الی ماشاءالله کتاب در رابطه با شروع یک کسب و کار وجود دارد که به طرق مختلف به شما آموزش می‌دهد چطور برای این کار آستین بالا بزنید. تقریباً برای هر چالشی که در ذهن دارید، کتاب و مقاله نوشته شده است. از هدفگذاری، تا تحقیق بازار، تا جذب سرمایه، تا افزایش فروش، تا روابط با مشتری و مدل‌های درآمدی. خوبی قضیه این است که اکثرشان رایگان هستند. مطالعه و افزایش دانش چیزی است که همیشه و در همه سطوح تخصصی باید دنبال کنید. چه بهتر که این کار را زودتر انجام بدهید.
  • منفی‌نگری را هم می‌شود با راه‌هایی کنترل کرد. مثلاً منفی‌ترین رسانه‌هایتان را حذف کنید. با خواندن خبرهای کدام سایت یا کانال اعصبتان از همه بدتر می‌شود؟ همان را حذف کنید. البته که خواندن اخبار امروز شبیه کشیدن شیشه می‌ماند، به همان اندازه اعتیادآور، به همان اندازه کشنده.

به احتمال قریب به یقین، اطلاعاتی که رسانه‌ها در اختیار شما می‌گذارند، نه دید وسیع و درستی از قضایا به شما می‌دهد و نه اصلاً به حوزه شما مربوط است. به علاوه اینکه شما اغلب نمی‌توانید کاری در رابطه با آن‌ها بکنید. تمرکز را فراموش نکنید. اخبار بد تمرکز شما را از اهدافتان منحرف می‌کنند. تا جایی که امکان دارد این عوامل را از بین ببرید. همینطور بهتر است آموزش‌ها و تحلیل‌های واقع‌نگرانه‌تر را در منابع خودتان قرار دهید. هر اتفاق می‌تواند تهدیدها و فرصت‌هایی را برای افراد ایجاد کند. یک تحلیل درست این نکات را نه با جانبداری، که با امانت‌داری و رفتار حرفه‌ای بیان می‌کند. این تحلیل‌ها هم دید درستی به شما می‌دهند، هم مثل راهنمای عملی هستند که می‌توانید به وسیله آن‌ها اقدامات خودتان را در مراحل بعدی کسب و کار مشخص کنید.

  • اما کار روی اعتماد به نفس سخت‌تر است. اعتماد به نفس دیر به دست می‌آید و زود از بین می‌رود. توی این راه نیاز به کمک افرادی داریم تا اقدامات ما را رصد کنند. ما ذاتاً آدم‌ها اجتماعی هستیم. دوست داریم که توسط دیگران تأیید شویم، دوست داشته شویم. بخش زیادی از عدم اعتماد به نفس، به خاطر ضربه‌هایی است که از دیگران و به خاطر اشتباهاتمان خوردیم. بخشی از علاجش هم در تأیید ما توسط دیگری است. بنابراین داشتن یک راهنما و معلم خوب در این زمینه از اوجب واجبات است. می‌تواند دوست، معلم، شریک عاطفی یا عضو خانواده‌تان باشد. اما مهم است که شما را بشناسد و بداند که کسی را برای همراهی و حمایت (نه قضاوت و نصیحت) نیاز دارید.
  • همینطور می‌توانید با تمرکز به روی نتیجه، انگیزه بیشتری برای اقدام داشته باشید. هرچیزی که می‌تواند موتورتان را برای حرکت بیشتر گرم کند استفاده کنید. موفقیت، شادی، پول، استقلال، وجهه اجتماعی یا هر عنصر دیگری. مهم این است که قوی باشد، به طوری که ترس‌های شما را کمرنگ کند.

با تمام این اوصاف خود آدم در درونش نیاز به تحول دارد. مفهوم شکست تا حدی برایمان یک مفهوم ترسناک است، که اگر غیر از این بود، واکنش متفاوتی به آن می‌داشتیم. در کتاب‌های کسب و کار و توسعه فردی خیلی به شکست اهمیت داده‌اند. در واقع شکست بهترین دوستی است که باید حضور و وجودش را در هر لحظه زندگی بپذیریم. اینطوری است که می‌توانیم رشد کنیم و تصمیمات بهتری بگیریم. درس‌هایی که می‌شود در شرایط شکست گرفت، در هیچ موقعیت دیگری برای آدم پیش نمی‌آید.

البته کسی نیست که از شکست خوشش بیاید یا به دنبال آن باشد، اما افراد موفق وقتی داستان خود به عنوان یک فرد موفق و موفقیت‌هایشان را روایت می‌کنند، از شکست‌ها به عنوان لازمه رسیدن به موفقیت نام می‌برند. اینکه بدون آن شکست‌ها، موفقیت امروز شدنی نبوده است. اگر موفقیت‌های شما قرار است در پشت تعدادی شکست خوابیده باشد، پس چرا زودتر به سراغ آن‌ها نروید؟ باید شکست را نه مثل نقطه پایان، بلکه جزئی از مسیر موفقیت بدانیم. اینطوری شاید حس بهتری بهش داشته باشیم…

https://blogcoach.ir/3-subjects-i-would-write-about/

۳- بلاتکلیفی

نداشتن اطلاعات می‌تواند علتی برای توقف و عدم تصمیم‌گیری باشد، ولی برعکسش هم امکان دارد. در شرایطی ما اطلاعات لازم را در اختیار داریم، اما تصمیم نهایی را نمی‌گیریم. گزینه‌های متعدد و اولویت‌های به‌هم‌ریخته ما را در یک هزارتوی پیچیده می‌گذارد تا نتوانیم راهمان را پیدا کنیم. این وضعیت خیلی مشابه شرایط تناقض انتخابی است که در این پست ویژگی‌ها و راه‌حل‌هایش را بیان کردیم. ما در این وضعیت با حجم زیادی از اطلاعات مواجه هستیم که نمی‌توانیم انتخاب رضایت‌بخشی را از میان آن‌ها انجام دهیم. در نتیجه تصمیم‌گیری را به تعویق می‌اندازیم یا کلاً عطایش را به لقایش می‌بخشیم.

چه کاری از دستمان برمی‌آید؟

راه‌های زیادی برای بیرون آمدن از شرایط تناقض انتخاب وجود دارد که از بین آن‌ها می‌شود به مشخص کردن اهداف و انتظارات، اولویت‌بندی، محدودیت گذاشتن برای جمع‌آوری اطلاعات و قاطع بودن اشاره کرد. هرکدام این موارد را در پست مهلک‌ترین عواقب تناقض انتخاب در تصمیم‌گیری و ۴ راهی که می‌توان از آن‌ها به طور کامل جلوگیری کرد، بهتر و مفصل‌تر توضیح دادم. شاید این راه‌حل‌ها کمک کند تا بهتر از میان گزینه‌های بی‌شمار، انتخاب کنید.

۴- ایده‌آل گرایی

این عامل در مورد آن آدم‌هایی است که توی امتحانات ۱۹٫۷۵ می‌شدند، ولی باز هم ناراضی بودند! راضی نبودن ویژگی خوبی به شمار می‌آید. شما همیشه از خودتان توقع دارید و همیشه مسیر را برای رشد بیشتر باز می‌بینید. همیشه در حال رشد توانمندی‌ها و ظرفیت‌هایتان هستید. این عالی است. اما جایی مشکل پیش می‌آید که به خاطر کامل نبودن یک مسئله، از آن چشمپوشی می‌کنید. مثلاً یک متن را چون هنوز به درجه دلخواه نرسیده است، منتشر نمی‌کنید. باشد… مسئله‌ای نیست. اما در صورتی که ۳ ماه طول نکشد!

از یک جایی چشم شروع می‌کند به ایراد گرفتن از کار. مثلاً جملات را پس و پیش می‌کنید، کلمات را تغییر می‌دهید، جای عکس‌ها را عوض می‌کنید، خود عکس‌ها را عوض می‌کنید، اطلاعات تکمیلی اضافه می‌کنید، یک فایل کمکی را برای اثرگذاری بیشتر به پست اضافه می‌کنید و غیره… اما باز هم انگار کافی نیست. پست شما آنی که باید بشود، نمی‌شود!

این چرخه باطل پشت سر هم شما را درگیر می‌کند. من دوستی داشتم که یک متن را ۴ بار از اول نوشت! یعنی از ابتدا تا انتها را تهیه کرد و بعد به نظرش درست نیامد. پاکش کرد و از اول همه چیز را تهیه کرد. و دو بار دیگر هم این اتفاق افتاد. تا الان که این پست را منتشر می‌کنم هنوز آن متن نهایی نشده است! در حالی که همه اعتراف می‌کردند متن خیلی خوبی نوشته است، اما خودش اعتقاد داشت انتظاراتش را برآورده نمی‌کند.

این سطح از ایده‌ال‌گرایی قابل تحسین است، اما تا کی قرار است این روند ادامه پیدا کند؟ اگر قرار باشد تا ابد آن متن بازنویسی بشود، هیچوقت به استفاده واقعی‌اش نخواهد رسید. خوانده نخواهد نشد و تأثیر نخواهد گذاشت. ایده‌آل‌گرایی با هدف بهترین خروجی، برخی اوقات اصلاً خروجی به ما نمی‌دهد.

چه کاری از دستمان برمی‌آید؟

باید باور کنیم که محصولات و خدمات ما از ابتدا کامل نیستند. بازخور افراد از کاربرد و سطح کیفی یک کار می‌تواند خیلی بهتر ما را راهنمایی کند. ما می‌توانیم یک خروجی “معقول” را آماده کنیم تا با عرضه آن، روند بهبود تدریجی آن شروع شود. این اصلاً به معنی عرضه یک محصول اولیه و ناقص نیست. شما باید استانداردهای خودتان را رعایت کنید. اما محدودیت‌های زمانی و مالی هم جزئی از این استاندارد هستند. شما نباید به روی یک مسئله بیش از حد منابع صرف کنید. با این کار دارید مجوز به عقب انداختن برنامه‌های دیگر خود را می‌دهید.

هر خروجی که از کار ما ایجاد می‌شود (اعم از پست وبلاگ، اپلیکیشن موبایل، مشاوره، کتاب، دوره آموزشی و محصول فیزیکی) به تدریج تکامل پیدا می‌کند. این کار باعث می‌شود شما فرصت را برای ارائه و دریافت بازخور بازار از دست ندهید. چه بسا خود مخاطبان با ارائه پیشنهاداتی، محصول شما را در مسیر تازه‌ای قرار بدهند. شما در یک فرایند برنامه‌ریزی‌شده، یک خروجی را عرضه می‌کنید و بعد از بررسی مجدد، در صورت نیاز آن را تغییر می‌دهید.

واقعیت این است ایده‌آل‌گرایی می‌تواند خیلی برای ما مفید باشد، اما مثل هر خصلت دیگری وقتی از حد اعتدال بیرون می‌رود، می‌تواند دردسر درست کند. باید مدیریت شود تا همه‌چیز روال خودش را برود. احساس گناهی که ایده‌آل‌گراها از این کار دارن قابل درک است، ولی برای پیش‌بردن کار لازم است. سعی کنید خودتان را با آن تطبیق بدهید تا بتوانید برنامه‌هایتان را سریع‌تر و بیشتر جلو ببرید.

در پایان…

ما به دلایل مختلف سعی می‌کنیم خودمان را از شروع کار و کسب درآمد از وبلاگ کنار بکشیم. اما از شناخت علتش و پیدا کردن راه حلش عاجزیم. در این پست ۳ علتی که افراد نمی‌خواهند وبلاگشان را شروع کنند توضیح دادم. اگر هرکدام از این عوامل را در خود می‌بینید، حالا دیگر بهانه‌ای ندارید! آن را از بین ببرید و وبلاگ‌نویسی را شروع کنید.

به نظر شما چه عوامل دیگری می‌تواند در این تأخیر مؤثر باشد؟

<br/>


کسب درامد از وبلاگوبلاگ نویسیبرنامه ریزیچگونه وبلاگ نویسی کنم
تمام چیزهایی که برای تولید محتوای حرفه‌ای نیاز دارید بدانید... یا ندانید!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید