من وقتی میخوام کاری انجام بدم، به چشم یک چالش بهش نگاه میکنم ، اولین چالش زندگیم این بود که در طی یک سال دوازده تا کتاب بخونم (یعنی ماهی حداقل یک کتاب رو تموم کنم ) آخر اون سال من نزدیک به پنجاه تا کتاب خوندم که حتی از نصف کتابایی که خوندمم راضی نبودم ولی تمومشون کردم ! حالا چجوری تونستم که به این عدد برسم؟ با روزی پنج صفحه شروع کردم ، رفته رفته به روزی 60 صفحه هم رسیدم ، بعضی کتابا هم کلا 100 صفحه هم نبودند همون روز تموم میشدن .
پس تا اینجا یک موضوع که تو چالش مهمه : انجام آهسته و پیوسته ی کار !
میدونید بعد از تموم شدن چالش چه اتفاق مهمی میوفته؟ اینه که میتونید به خودتون و توانایی هاتون اعتماد کنید ، تصور کنید شما حتی اگر 3 تا چالش رو با کیفیت متوسط هم به اتمام برسونید چقدر میتونه به اعتماد بنفستون کمک کنه؟ برای همین دیگه از بقیه ی چالش هایی که میاد سر راهتون ترسی ندارید .مطمئنید که انجامشون میدید .
یکی دیگه از چالش هایی که انجام دادم چالش کد نویسی بود !من رشته ام ریاضی محض هستش! درحال حاضر هم دانشجو ام ، میخوام تغییر رشته بدم :)) اول فکر کردم برم روانشناسی ! (چون بیشتره کتابایی که خوندم تو همین زمینه بودن پس گفتم خوبه یه آشنایی دارم ) بعد دیدم نه حوصله سرو کله زدن با آدمایی که نمیخوان گوش کنن که مشکلشون چیه رو ندارم . بعد گفتم خوب من که ریاضی بلدم برم حسابداری ! بعد دیدم نه حوصله کارای اداری هم ندارم !
خلاصه دیدم بله من ضعیف ترین درسم کامیپیوتر و کد نویسیه :)))))))) بله! خودشه ! باید با پرروگی تمام برم تو دل همین رشته ! گفتم چه چالشی بهتر از یاد گرفتن کد نویسی ! حداقل میدونم توش افتضاحم پس میتونم بهترش کنم !
با سی پلاس پلاس شروع کردم ، بعد توفیق اجباری شد سر از کلاسای لینوکس دراوردم و دیدم که اوا من عاشق کدنویسی ام (اشک میریزد !)رفتم دیدم اااا چقد تیپ آدمایی که تو این رشته اند آدمای باحالی اند ؛ همه شوخ و خوشحال :دی الانم خودم دارم پایتون میخونم تا ببینم چی پیش میاد !
خلاصه که آره ! برید تو دل کاری که ازش میترسید .منم همچنان دارم تلاش میکنم که بهتر و بهتر شم ، خیلی هم مبتدی ام و کارم خوب نیست هنوزم ولی میدونم که میشه ! بالاخره جای خودمو پیدا میکنم ^____^