چالش کتابخوانی طاقچه برای اسفندماه
«کتابی که داستانش در طبیعت اتفاق می افتد»
کتابی که این ماه برای چالش کتابخوانی طاقچه انتخاب کردم کتاب مزرعه حیوانات نوشته جورج اورول است. داستانی ساده و سیاسی که آنقدر معروف هست که اگر کسی نخوانده باشد به احتمال زیاد نامش را شنیده.
مزرعه حیوانات هجویهای ویرانگر دربارهی اتحاد جماهیر شوروی است و کسی آن را نوشته که برخی او را وجدان نسل خود مینامند. داستان این کتاب داستان حیوانات مزرعهای است که به امید آزادی بر ضد ارباب خود شورش میکنند، اما این شورش نظام استبدادی تازهای را به جای استبداد قدیم مینشاند. اورول در این داستان نمادین به خوبی نشان میدهد که قدرت چگونه میتواند حتی عالی ترین و ناب ترین آرمانها را هم به فساد بکشاند.
"نوشتهی پشت جلد کتاب مزرعه حیوانات ترجمه احمد کسایی پور، نشر ماهی"
یک روز (آن ایام در روستای کوچکی زندگی میکردم) پسرکی را دیدم شاید ده ساله، که داشت اسب بارکش عظیم الجثهای را در کوره راهی به جلو میراند و هر وقت آن اسب سرکشی میکرد، او را با تازیانه میزد. ناگهان به ذهنم خطور کرد که اگر این حیوانات به قدرت خود واقف شوند، محال است بتوانیم آنها را به زیر سلطهی خود درآوریم.
"بخشی از پیش گفتار کتاب مزرعه حیوانات"
همانطور که از نام اثر پیداست داستان دربارهی حیوانات یک مزرعه است و از آنجایی سیاسی میشود که حیوانات مزرعه تصمیم میگیرند علیه انسانی که سال ها به آن ها ظلم و از آنان بهره کشی کرده انقلاب کنند. این ایده به دنبال سخنرانی پیرترین خوک مزرعه "مِیجر پیر" و خوابی که در این رابطه دیده بود در ذهن حیوانات جوانه زده و به رهبری دو خوک دیگر "ناپلئون" و "اسنوبال" به نتیجه میرسد.
رفقا راه حل همهی مشکلات ما همین است. همهاش در یک کلمه خلاصه میشود _ انسان. انسان تنها دشمن واقعی ماست. انسان را از صحنهی روزگار محو کنید، ریشهی گرسنگی و بیگاری را تا ابد خشکانده میشود.
طبق آنچه در پیش گفتار کتاب آمده نویسنده کتاب را بر اساس انقلاب روسیه نوشته. گرچه درون مایهی داستان سیاسی است اما آنقدر روان و ملموس نوشته شده که با کم ترین دانش سیاسی نیز میتوان با آن ارتباط گرفت چرا که با دنیایی که در آن زندگی میکنیم مطابقت دارد، قصه ای که بارها در تاریخ تکرار شده. دردآورد بود که همراه با خواندن کتاب مثال های مشابهی به ذهنم میآمد.
امید به آزادی، آبادی، تغییر و بهبود است که افراد را به انقلاب ترغیب میکند و آنها را در جهت یک هدف و مبارزه با یک دشمن مشترک باهم متحد میکند.
این را هم به یاد داشته باشید رفقا که نیرو ارادهتان هیچوقت نباید سست شود. هیچ دلیل و برهانی نباید شما را از هدفتان منحرف کند. اصلا گوش به حرف کسانی ندهید که میگویند انسان و حیوان منافع مشترکی دارند، یا پیشرفت این به پیشرفت آن منجر میشود. این ها همهاش دروغ است. انسان جز منافع خودش به منفعت هیچ موجود دیگری فکر نمیکند. پس بگذارید میان ما حیوانات اتحاد کامل برقرار شود و در این مبارزه پشت هم باشیم. همهی انسان ها دشمن ما هستند. همهی حیوانات رفیق ما هستند.
اما آیا پس از اینکه انقلاب به پیروزی رسید تمام خواسته ها تحقق میابد؟ شاید تنها برای سران و رهبران انقلاب چنین باشد آنان که حالا قدرت زیر زبانشان مزه میکند یا آرمان هایشان را فراموش میکنند یا از اول چنین آرمانی نداشتند. با نابودی خودکامهی پیشین از نو خودکامهای دیگر متولد میشود و با ایجاد ترس و عوام فریبی به حکومت خود ادامه میدهد و از همان هایی بیگاری میکشد که وعده آسایش و آبادی داده بود.
همهی حیوانات باهم برابرند.
ولی بعضی حیوانات از بقیه برابرترند.
خواندن و نوشتن در رابطه با این کتاب برایم عجیب و جالب بود و مرا ترغیب کرد تا مطالعات بیش تری در زمینهی تاریخی و سیاسی داشته باشم. کتابی است که دوست دارم بازهم به آن برگردم و اینکه جورج اورول چنین مفاهیمی را به شکل تمثیلی و استعاری در داستانی ساده و خوش خوان بیان کرده بود برای من بسیار تحسین برانگیز بود.