رفیق وفادار و همراه همیشگی کانستبل، دفترهای طراحی کوچکی بودند، خوشدست و نه چندان پر ورق که به راحتی در جیب او جا میشدند. از تعداد بیشمار آنها، تنها سه دفتر طراحی مربوط به تابستان سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۱۴ به جا مانده است با اندازهی یکسان (حدود۸.۹ در۱۲ سانتیمتر) که در موزهی ویکتوریا و آلبرت در لندن نگهداری میشوند.
جان کانستبل درباره زادگاهش، روستایی در انگلستان، میگوید: «جنگلها، الوار کهنه و پوسیده، دیرکهای لجنگرفته، چینههای آجری، من عاشق اینها هستم. اینها بودند که مرا نقاش کردند و من سپاسشان میگذارم»[۱]. کانستبل اعتقادی راسخ به بازنمایی «واقعیت» طبیعت داشت. به مواجههی بیواسطه با موضوع و برداشت آنی و مستقیم از آن به شکل پیشطرحهایی متعدد و کوچک در دفترهای طراحی جیبیاش. او بیشتر وقت خود را در تابستان به «پیشطرحبرداری از مناظر روستایی» میگذراند و آنها را در آتلیه خود تکمیل میکرد.
رفیق وفادار و همراه همیشگی کانستبل، دفترهای طراحی کوچکی بودند، خوشدست و نه چندان پر ورق که به راحتی در جیب او جا میشدند. از تعداد بیشمار آنها، تنها سه دفتر طراحی مربوط به تابستان سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۱۴ به جا مانده است با اندازهی یکسان (حدود۸.۹ در۱۲ سانتیمتر) که در موزهی «ویکتوریا و آلبرت» در لندن نگهداری میشوند. حدود ۸۴ تا ۹۰ ورق دارند و از طراحیهای ورقورقشدهی دفتر سوم تنها چندی شناسایی و پیدا شدهاند. کانستبل موضوع پیشطرحهایش را نه از برنامهی قبلی بلکه تصادفی انتخاب میکرد و پیشطرحها را نه هماندازه بلکه «متنوع» طراحی میکرد. این دفترها پر از پیشطرحهای شاهکار بسیار کوچکاند.
ممکن است با خود فکر کنیم که چطور از پس سختیهای طراحی در آن اندازهی کوچک برآمده است؟ یا ممکن است تصور کنیم او جایی در طبیعت مینشسته و ضمن استراحت، در دفتر کوچکی که روی زانوانش میگذاشته طراحی میکرده درحالیکه بیشتر پیشطرحهایش را، ایستاده میکشیده و دفتر طراحیش را کف دست چپش نگه میداشته. پیشطرحهای کوچک کانستبل، از بابت روانبودن، بیواسطگی و جسارت، یکه و بیبدیلاند و شاید هیچ کم از بومهای او نداشته باشند: «اغلب از کارهای تمامشدهاش جسورانهتر بودند، ولی هنوز زمان آن نرسیده بود که امپرسیون (یا برداشت) سریع از طبیعت بتواند بهعنوان یک اثر، ارزش عرضهشدن در یک نمایشگاه را داشته باشد»[۲]. گویی فضای هنر هنوز جسارت و آمادگی رودرو شدن با خلوص خام و شجاعانهی طرحهای او را نداشت.
۱۸۱۳ و ۱۸۱۴ سالهایی کلیدی در پیشرفت کانستبل به عنوان یک نقاش منظرهپرداز بود. پردههای بزرگ نقاشیاش مبتنی بر تعداد بیشماری پیشطرحهای مدادی و رنگروغنی بودند که در دامان طبیعت اجرا میشدند. «او در وهلهی نخست، در چند پیشطرح کوچک رنگ روغنی به ثبت سطحهای عمدهی نور و سایه میپرداخت؛ سپس با پیشطرحهای مدادی شکلهای منظره را مشخص مینمود. در مرحلهی بعد، طرحوارههای رنگ روغنی بزرگتری میساخت که در آنها جزئیات بیشتری را نشان میداد. سرانجام در پردههایی به ابعاد حدود دو متر منظره مورد نظر را اجرا میکرد و از نو جزئیاتی بر تصویر میافزود یا از آن میکاست تا کار را به پایان رساند»[۳].
در دورهای که منظرهپردازی بر اساس قوانین دستوپاگیر به بنبست رسیده بود و منظرهپردازان باب روز از الگوی نقاش فرانسوی، «کلود لورن»، برای نقاشی استفاده میکردند و چند شگرد ساده را پیدا کرده بودند که هر فرد غیرحرفهای میتوانست بهوسیلهی آنها تصویری دلچسب خلق کند، کانستبل روی خود «طبیعت» پای فشرد. او میخواست آنچه را با چشم خود میدید نقاشی کند نه آنچه را میتوان از چشم کلود لورن نگریست. «نقل است یکی از دوستان به کانستبل اعتراض میکند که چرا رنگ قهوهای گرم یک ویولن قدیمی را در پیشزمینه به کار نبرده است، و کانستبل بعد از شنیدن این سخن ویولنی را برمیدارد و جلوی او در چمنزار میگذارد تا تفاوت بین سبز تروتازهای که مستقیم در طبیعت دیده میشود و مایهرنگهای گرمی که در دستورالعمل قراردادی توصیه شده است آشکار گردد»[۴].
او معتقد بود نقاشی باید فهم شود، نه اینکه با شگفتی کور به آن نگریسته شود و آثارش را بر همین اساس خلق میکرد. بر اساس ادراک و مشاهدهی آنچه در طبیعت با آن مواجه میشد. «اگر پیشطرحهای کانستبل اینچنین نبض تپندهی طبیعت را مینمایانند، از آنروست که محصول سالها مشاهدهی پرمرارت طبیعت در شرایط متغیر فصلها و هوا هستند»[۵]. سالها پیش از آنکه امپرسیونیستها در فرانسه بومهای نقاشیشان را به دامان طبیعت ببرند و نور و رنگهای حقیقی را ثبت کنند، کانستبل غرق ثبت نور در طبیعت (تلألو و پراکندگی نور، شبنمها، شکوفهها، طراوت طبیعت) شد، آنچه تا پیش از او در نقاشی آنطور که باید، ثبت نشده بود: تاریخ نقاشی این طراوت و سرزندگی را مدیون اوست.
منبع تصاویر: مجموعهی آنلاین موزهی ویکتوریا و آلبرت، لندن
۱ـ در جستوجوی زبان نو، تحلیلی از سیر تحول هنر نقاشی در عصر جدید/ تألیف رویین پاکباز/ چاپ پنجم ۱۳۹۴/ نشر نگاه
۲ـ همان
۳ـ همان
۴ـ تاریخ هنر گمبریج/ نوشتهی ارنست گمبریج/ ترجمهی علی رامین/ چاپ هشتم ۱۳۹۵/ نشر نی
۵ـ در جستوجوی زبان نو، تحلیلی از سیر تحول هنر نقاشی در عصر جدید/ تألیف رویین پاکباز/ چاپ پنجم ۱۳۹۴/ نشر نگاه