بابک سرانی آذر – در میان فضیلتهای شناخته شده دکتر عباس آخوندی، آنچه در چند سال گذشته موجب دلگرمی و تزریق امید و پایبندی به اصل اصیل تفکر و استدلال گرایی شده، اصرار و پافشاری ایشان بر واژههای تاثیرگذار و کلیدی در عرصه معماری، مهندسی، هنر و حوزه اندیشه است. درد جانکاهی است، به ویژه در میان اهالی فلسفه که شاهد زجرکشی و تحلیل قوای جسمانی «فلسفه ورزی» در جامعه باشند و به تماشاگری نگونبخت برای فربه شدن فلسفه خوانی و فلسفه دانی تبدیل شوند. هر مقام مسئول یا چهره تاثیرگذاری که به بهانههای علمی و هنری، بر این مقوله مهم تاکید کند، فلسفه ورزی و تفکر را ملاک قرار دهد و از هستی پنهان شده در پس پشت پدیدارها پرسشگری آغاز کند، در چنین روزگاری موجبات شادی، امیدواری و خوشحالی جوانان را فراهم میآورد.
تاکید بر تفکر، بنده دلیل بودن، تقدیم اصالت به واژگان، ریشه یابی لغات تاریخی و توجه به ماهیت و وجود به جای پرداختن کسالت بار به موجودیت، جوانان ایرانشهر را به آیندهای غرق در اخلاقیات، آرامش، استدلال گرایی و فلسفه ورزی امیدوار میکند.
دکتر عباس آخوندی در یکی از مصاحبه های اخیر خود با خبرگزاری ایلنا، تحت عنوان «پرسش از چیستی و کجایی ایران» در کنار پرداختن به ماهیت و چیستی و چرایی برخی واژگان مهم و کلیدی در این عرصه، خواسته یا ناخواسته کدهای رمزگشایی شده و نشانههایی برای اهل نشانه، بر جای میگذارند که کاشفان آنها ناخودآگاه به وجود چنین اندیشه و طرز تفکری، امیدوار شده و دل به افزایش چنین پرسشگریها و استدلال ورزیها میبندند.
ایشان در معرفی و نشر لینک مربوط به این مصاحبه در کانال تلگرامی خود با اشاره به اهمیت «پرسش از چیستی» اینگونه آغاز میکند: «پرسش از چیستی و کجایی ایران هنوز مورد غفلت است. براین باورم، که زوال و فرسایش اجتماعی امروز ایران و شکافِ ژرف در پیوندهای ارتباطی درونِ جامعه ریشه در نپرداختن به همین سؤال بنیادین دارد.»
استفاده ایشان از واژه های آشنا برای اهالی فلسفه به خصوص حوزه پدیدارشناسی به روش (به مثابه) هایدگر، واژههایی از جمله غفلت ورزی از پرسشگری، پرسش از چیستی، سوال بنیادین و … به سختی می تواند تصادفی فرض شود، در این فرصت نگارشی توان و قصد پرداختن به اصل و جزئیات مصاحبه خواندنی ایشان با خبرنگار خبرگزاری ایلنا نیست اما به همین موضوع به قدر بضاعت پرداخته خواهد شد که چه مبارک است رویت این پرسشگری و چه دردآور است وقتی شاهد جای به شدت خالی «پرسشگری» از «چیستی» باشیم آن هم در میان مسئولان و مقامات اثرگذار این روزهای مامیران، انسانهایی که از سوی مردم و اتفاقا برای خدمت به مردم انتخاب شدهاند و قرار است به دردهای پنهانی بپردازند که تنها در رصدخانه آنها قابل رویت است.
ادبیات مورد استفاده عباس آخوندی در بخش قابل توجهی از سخنرانیها، مقالات و همایشها نمیتواند بدون همپوشانی یا اصطکاک با فلسفه غرب، اشراق ایرانی، قرائتی خاص از هایدگر و انسان شناسیِ قارهای اما صیقل داده شده توسط عرفان ایرانی باشد.
طرح «پرسش از هستی» از سوی مارتین هایدگر در زمانی قوت گرفت که بزرگمردی همچون هگل به دانشجویان خود توصیه میکرد از مطالعه هجویات وی پرهیز کنند، آنچه نگرانی آن مرد روستایی متفکر و پرسشگر را صد چندان می کرد، خود هستی نبود، او نگرانی، دلهره و اضطراب اصیل خود را برای هستی افلاطونی مشمئز کننده هزینه نمیکرد بلکه نگران پرسش مورد غفلت جامعه فلاسفه و پرسش شوخی گرفته شده از خود هستی بود، او اضطراب به جان افتاده خود را مدلول همین دلیل بزرگ توصیف میکرد و بر سر هگلهای بر تاج و تخت نشسته فرایبورگ و فرایبورگها فریاد میزد: چرا از هستی، سوال نمیکنید؟
مبارک و جای خوشوقتی است که مردی از خویش برون آمده باشد و کاری بکند، کارستان، نگران موجودیت ایرانی که دیگر شمارش زخمهای ورم کردهاش از حد توان خارج شده، نیست بلکه نگرانی خود را به پرسش از ماهیت و وجود این بانوی سیلی خورده گره میزند. نگران «معنا» است و اضطراب اصیل خود را در زمانی که هیات ژوری مهر تکذیب بر «پایان نامه» او زده، معطوف واژه اصیل و مهم «ایرانشهری» میکند.
تا باد چنین بادا