اینما - نخستین چیزی که در نقد فیلم نماد لند زیر ذره بین گرفته میشود، معنای این فیلم است.
نُماد به معنای بدوی، خانه به دوش، کسی که کوچ میکند و صحراگرد و وقتی در کنار کلمه سرزمین قرار می گیرد، گویا میخواهد فضایی را به وسعت کل عالم به عنوان سرزمین خانه به دوشی توصیف کند.
جایی که در آن مسافر هستی و قرار نیست و شدنی نیست که در آن آرام و قرار بگیری. محکوم هستی به اختیار یک بازه زمانی سرشار از خانه به دوشی و بلاتکلیفی که محصول یک کوچ ناخواسته از نیستی به هستی است.
میشود وسعت دوربین را کاهش داد و دستکم به آمریکا اشاره کرد، جایی که کارگردان چینی و آمریکایی آن به نابودی و پایانش در آیندهای نزدیک شک ندارد.
این داستان سقوط حتی اگر مخصوص خود آمریکا باشد نه کل جهان، به هر حال دور افتخار خود را با شیر طلایی ونیز 2020 آغاز کرد و در گلدن گلوب 2021 به عنوان برترین فیلم بار دیگر حقانیت خود را در داشتن یک فیلمنامه غریب و پر مغز به اثبات رساند.
«سرزمین نوماد» یک فیلم دراماتیک و جادهای است که فرانسیس مک دورماند بازیگر زن دو اسکاری سینمای امریکا بازی خیرهکنندهای را در آن از خود ارائه داده و از تهیهکنندگان فیلم هم بوده است.
در اثر قابل تامل NOMADLAND نویسنده-کارگردان کلویی ژائو، یکی از برترین فیلمهای جشنوارههای پاییز 2020 از جمله ونیز، تورنتو و نیویورک، تقریبا هیچ کدام از شخصیتها در یک خانه، یا همان چیزی که ما به عنوان خانه میشناسیم، زندگی نمیکنند.
فرانسیس مکدورمند در نقش فرن، زنی اهل شهری در نوادا که زمانی اوضاع خوبی داشته است اما بعد از بسته شدن معدنهای گچ کنگلومرا تقریبا به هیچ تبدیل شده، بازی میکند.
همسر او مرده است و فرزندی هم ندارد، در نتیجه هیچ چیز او را مجبور به ماندن و سکون نمیکند. او یک ون میخرد، ونی که فضایی کوچک برای آشپزی، نگهداری وسایل و خوابیدن دارد و به جاده زده و در هر جایی که شغلی فصلی پیدا کند توقف میکند.
با اینکه شخصیت فرن خیالی است، اما دنیای عشایر NOMADLAND واقعی است. کارگردان این فیلم پیش از این در فیلم سوارکار از کتاب جسیکا بردر بهره برده و کتابی که نامش نمادلند است، شخصیتهایی را در دل خود جای داده که نام برخی از آنها همچنان در تجربه سرزمین خانه به دوشی او رویت میشود.
آدمهایی که از زندگی شهری بریده و میخواهند خودشان باشند. کسانی که دلشان میخواهد خوش بگذرانند و زندگی را آن طور که زندگی است، تجربه کنند.
فرن، در اوایل دهه ششم زندگی خود شک ندارد که این تنها شانس برای زندگی کردن است و هر کسی فقط یک بار زندگی میکند، او مطمئن شده که فرصت کافی برای غر زدن ندارد و باید هر چه سریعتر زندگی کند.
دنیا و دستکم شهرش، او را دور انداخته و جایی برای او نداشته است، فرن میخواهد خود را دوباره بسازد. ساختن سخت و گاهی غیرممکن است.
خانه نداشتن یا بی خانمانی
در پاسخ به همسایه قدیمی که قصد کمک دارد میگوید: من بیخانمان نیستم، فقط بدون خانه هستم، این دو باهم فرق دارند، درست نمیگویم؟
نه فرن، تو هیچوقت درست نمیگویی و آدمهایی مثل تو اصولا مجبور نیستند همه چیز را درست بگویند، این عادت شهرنشینها است. تو هر طور که دلت میخواهد بگو و نگران هیچ چیز نباش. درست و غلط روی خاک کره زمین هیچ معیار و خط کش درست و حسابی ندارند.
هر چند بنا را بر انزوا و تنهایی گذاشته اما به اصرار دوستانش در یک گردهمایی مخصوص عشایر و جاده نشینها شرکت میکند.
او متوجه میشود که انسان یک موجود اجتماعی است اما وجودش دل خوشی از جمع ندارد. زندگی در جاده بدیهای خودش را دارد اما شادی، میوه این زندگی نسبتا سخت و عجیب است.
داستان نماد لند، شاید داستان انسان معاصر است، آدمی که میخواهد انسان باشد، از قوانین و زندگی نیوتنی دنیا به تنگ آمده و به جاده میزند، جاده بر خلاف ظاهرش، او را از زندگی خطی و حرکت از نقطه الف به سمت نقطه ب نجات میدهد. فیلم نماد لند، از کلیشههای خطی دور است و با سبکی دایرهای، بیننده را به بازگشت به هویت اصلی انسان، ترسیم دایره وجودی که کامل ترین شکل هندسی و نماد کمال است، دعوت میکند.
آدمهای فانوس به دستی که به دنبال هیچ چیز، میگردند و هیچ چیز نمیخواهند، به استغنای کامل رسیده و توقعی از طبیعت ندارند.