ویرگول
ورودثبت نام
بابک رزمجو
بابک رزمجو
خواندن ۷ دقیقه·۲ ماه پیش

ترور اسماعیل هنیه در تهران


در بامداد روز چهارشنبه، ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ اسماعیل هنیه رهبر سیاسی حماس در محل اقامتش در تهران ترور شد. سپاه پاسداران در بیانیه ای عامل قتل هنیه را «مورد اصابت قرار گرفتن» وی اعلام کردند، ولی نگفتند چه چیزی به او اصابت کرده است. آیا اسماعیل هنیه با نارنجک، گلوله توپ، موشک یا پهباد انتحاری کشته شده است؟ یا راکتی از یک راکت انداز دوش پرتاب به سمتش شلیک شده است؟

متهم اصلی این ترور یعنی دولت اسراییل سکوت کرده و مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفته است. این ترور درست در زمانی رخ داده که دولت اسراییل به آن نیاز داشت. درست روز اول شروع به کار دولت مسعود پزشکیان که وعده کرده بود تعامل ایران با سایر کشورهای جهان را گسترش دهد، همزمان با مذاکرات آتش بس میان اسراییل و حماس برای جنگ غزه رخ داد. این ترور حداقل چهار مزیت برای نتانیاهو نخست وزیر اسراییل و دولت وی به دنبال داشت:

  • مذاکرات صلح میان اسراییل و حماس متوقف شد
  • سیاست مسعود پزشکیان مبتنی بر تعامل با جهان و به ویژه با آمریکا از همان اول به چالش کشیده شد
  • احتمال بروز یک جنگ گسترده منطقه ای به شدت بالا رفته و نتانیاهو می‌تواند آمریکا را وادار کند وارد این جنگ شود و به واسطه‌ی جنگ از زیر بار مشکلات و بحران‌های داخلی اسراییل شانه خالی کند
  • انتخابات آتی آمریکا به جهتی که مطلوب اسراییل است تغییر جهت می‌دهد

اسماعیل هنیه درست در پایتخت ایران کشته شد. ترور او با دقت بسیار زیادی انجام شد طوری که تنها خود هنیه و یک محافظ شخصی در این حمله کشته شدند. اگر چیزی که به هنیه اصابت کرد چند سانتی متر آن طرف تر می‌خورد یا چند ثانیه زودتر یا دیرتر شلیک می‌شد احتمالا محافظ شخصی اش زنده می ماند. هر فرد یا گروهی که مسئول این ترور بوده دقیقا می‌دانسته ۱) هنیه در کدام طبقه و کدام اتاق چه ساختمانی اقامت دارد، ۲) چه ساعتی در اتاقش حضور دارد ۳) با چه ابزاری به او شلیک کنند که کسی متوجه نشود و هیچ آژیر خطری به صدا در نیاید.

این ترور اعتبار جمهوری اسلامی را هم نزد مردم ایران و هم نزد نیروها و گروه های تشکیل دهنده‌ی «محور مقاومت» از میان برد. جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند ادعا کند ما در ایران هرچه نداریم در عوض امنیت داریم. همچنین از این پس تقریباً هیچ سیاستمدار و چهرهٔ دیپلماتیک و رهبر هیچ گروه خارجی جرات نمی‌کند پایش را در ایران بگذارد چون از نظر آنها جمهوری اسلامی نمی‌تواند از جان مهمانان خارجی‌اش محافظت کند. یعنی در عمل دستگاه دیپلماتیک دولت مسعود پزشکیان بلااستفاده می‌شود. گروه های تشکیل دهنده‌ی محور مقاومت شامل خود حماس، حزب‌الله لبنان، حوثی‌های یمن و حشد‌الشعبی و سایر گروه‌های عراقی دیگر به جمهوری اسلامی اعتماد نمی‌کنند چون «می‌دانند» که حفره‌ی بزرگی در ساختار اطلاعاتی و امنیتی این حکومت وجود دارد که به راحتی اطلاعات حساس و محرمانه را در اختیار دشمن مشترکشان، دولت اسراییل، قرار می‌دهد.

حال جمهوری اسلامی برای جبران این فاجعه و کسب مجدد اعتبار به عنوان مرکز محور مقاومت چه می‌تواند بکند؟ ظاهراً تنها راه حکومت ایران حمله‌ی مستقیم به خاک اسراییل و کشتن عده‌ای از مقامات نظامی یا سیاسی این کشور است. لشکرکشی و استفاده از نیروی زمینی جوابگو نیست چون اسراییل و متحدانش تسلیحات و سامانه‌های موثری برای دفع حملات نیروی زمینی ارتش ایران یا سپاه پاسداران در اختیار دارند. تنها ابزاری که هم اکنون جمهوری اسلامی برای این حمله‌ی احتمالی در دست دارد موشک و پهباد است. دقیقا همانطور که چند ماه قبل برای انتقام حمله اسراییل به کنسولگری ایران در سوریه از موشک و پهباد استفاده کرد. با این تفاوت که این بار حجم عملیات دو یا سه برابر بیشتر است، و دیگر تخریب سامانه ها و زیرساختهای دفاعی اسراییل برای جمهوری اسلامی کافی نیست بلکه باید طوری به اسراییل حمله کند که حداقل یکی از مقامات ارشد نظامی یا سیاسی این کشور کشته شود. پس به ناچار موشکهای ایرانی روی نقاطی نزدیک یا درست روی مراکز جمعیتی اسراییل هدف گیری می‌شوند. اسراییل می‌تواند از این موقعیت استفاده کند و با تنظیم سامانه‌های دفاعی خود، کاری کند که سه چهار تا از موشکهای ایرانی به مناطق مسکونی اسراییل برخورد کند و بین بیست تا چهل شهروند عادی اسراییلی کشته شوند. این اتفاق به معنی حمله‌ی مستقیم و اعلان جنگ ایران با اسراییل است و آمریکا مجبور است برای دفاع از اسراییل وارد جنگ با ایران شود. به این ترتیب اسراییل به یکی از بزرگترین اهداف خود که همان حمله‌ی آمریکا به ایران و سایر عناصر محور مقاومت است می‌رسد، و پروسه‌ی نابودی و تخریب گسترده‌ی سرزمین و زیرساخت‌های ایران به دست نیروهای آمریکایی و اسراییلی کلید می‌خورد.

حمله‌ی آمریکا به ایران با شروع جنگ مستقیم میان متحدان اسراییل با سایر بخشهای محور مقاومت همراه است. همچنین سایر کشورهای خاورمیانه که به دلیل منافع خودشان نمی‌توانند در این جنگ بی‌طرف بمانند به یکی از دو طرف نبرد می‌پیوندند. این یعنی شروع یک جنگ گسترده‌ی منطقه‌ای که می‌تواند تا حد یک جنگ جهانی پیش رود.

راه دومی که جمهوری اسلامی با ساختار سیاسی فعلی پیش رو دارد این است که به طور کلی بی‌خیال محور مقاومت شود و رسماً از این بازی خطرناک خارج شود و دیگر اسراییل را دشمن شماره‌ی یک خودش نداند. در این صورت حاکمیت ایران در موقعیت فعلی دولت ترکیه قرار می‌گیرد و شاید بتواند با تظاهر به حمایت از فلسطین طیفهای مذهبی ایرانی را طرفدار خودش نگه دارد.

راه سوم آن است که جمهوری اسلامی اعلام کند اسماعیل هنیه یکی از اعضای حماس است و تشکیلات حماس بیش از هر کشور یا نهاد دیگری حق دارد انتقام قتل او را بگیرد. به این دلیل جمهوری اسلامی در فرایند انتقام خون هنیه دخالتی نمی‌کند اما هر طور که حماس بخواهد انتقام بگیرد با حماس همراهی و از این تشکیلات حمایت مالی و تسلیحاتی می‌کند. این راه هم عقلانی و هم کم هزینه است و با استفاده از آن نه سیخ می‌سوزد و نه کباب ولی در عین حال فقط در کوتاه مدت جواب می‌دهد.

یک راه دیگر و شاید تنها راه عقلانی برای جمهوری اسلامی این است که در ساختارها و سیاستهای کلان خودش یک بازنگری کلی صورت دهد و دست به یک تصفیه‌ی اطلاعاتی بزند، و عوامل نفوذی اسراییل را در هر سطح از نظام و دارای هر مقامی که هستند شناسایی و دستگیر کند. آن‌وقت می‌تواند طرح‌های عملیاتی را تنظیم کند که برای اسراییل هزینه‌ی استراتژی واقعی به دنبال داشته باشند و برای صهیونیسم تهدید وجودی محسوب شوند.

با احتمال زیاد جمهوری اسلامی برای اجرای این طرح آخری به سرمایه‌ی اجتماعی و پشتیبانی مردمی زیادی نیاز داشته باشد چون قطعاً دستگاه‌های اطلاعاتی اسراییل احتمال چنین رویدادی را پیشبینی کرده‌اند و ابزارهای موثری برای جلوگیری از انجام چنین طرحی تدارک دیده‌اند. ابزارهایی از جنس اسناد و مدارک، عکس‌ها و فیلم‌هایی که مقامات جمهوری اسلامی نمی‌خواهند چشم کسی به آنها بیافتد.

وگرنه اگر نظام اسلامی بخواهد با همین دست فرمان پیش رود تنها می‌تواند به اسراییل ضربات تاکتیکی وارد کند، و در عین حال در زمان و مکانی و به شکلی ضربه بزند که برای دولت اسراییل سود راهبردی و استراتژیک داشته باشد و دقیقاً همان چیزی که صهیونیست‌ها برای بقای خودشان و پیشبرد نقشه‌های شومشان نیاز دارند را به آنها بدهد.

پس می‌بینید که ما ایرانیان در نقطه‌ی بحرانی تاریخ قرار گرفته‌ایم. اگر نتوانیم حکومت را به اتخاذ یک تصمیم عقلانی وادار کنیم باید منتظر آوار بمب و موشکهای آمریکایی و اسراییلی بر سر شهرها، پلها، جاده‌ها، راه‌آهن، نیروگاه‌ها، مزارع، معادن، چاه های نفت، مخازن گاز، سدها و سایر زیرساختهایمان باشیم. مهمترین سامانه‌ی پدافندی ایران سامانه‌ی اس-سیصد (S300) است که نیروی هوایی آمریکا و اسراییل می‌توانند از عهده‌اش برآیند. برای مثال اینجا و اینجا را ببینید. کارشناسان مختلف پیشبینی کرده‌اند حمله‌ی احتمالی آمریکا به ایران موجب می‌شود ایران وارد قرون وسطی شود و سالهای طولانی نتواند به عصر مدرن بازگردد.

فردا دیر است. ما باید همین امروز اقدام کنیم.


منابعی که برای این تحلیل از آنها استفاده کرده‌ام به شرح زیر هستند:

۱. روزنامه های چاپ پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳

۲. انتقام ترور هنیه چه نباشد؟ - سایت انصاف نیوز

۳. تحلیل فواد صادقی از «نفوذ کاترین» - سایت انصاف نیوز

۴. کتاب جاسوسی که از اسراییل آمده بود، سرگذشت الی کوهن، به قلم بن دان - دریافت از کتابناک

۵. کتاب MOSSAD - The greates missions به قلم Michael Bar-Zohar و Missim Mishal - دریافت از کتابناک

۶. کتاب قمار هسته‌ای آیت الله نوشته‌ی خسرو سمنانی

سیاسیامنیتایرانخاورمیانهاسرائیل
متولد ۱۳۶۳ از پدری یاسوجی و مادری کازرونی. دارای کارشناسی ریاضی محض. تحلیلگر نرم‌افزار و برنامه نویس.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید