من آن خنیاگر دهرم ،
که با بادم نوازش می کنم هر روز سینه های مست صحرا را .
به دریا همچو سیمرغ عروس هزار و یک شب های شهرزادم .
که با فریاد های بلند مرغ های طوفانی ؛ به یک غمزه می برم دل نازک دریاها را .
به کوهستان پژواکم ، ز فریادت می گردم به دور قله های بلند و افتخار آمیز اجدادم
من آب سرد و زلال گوهساران را به همراه سنگ ریزه های رنگین کمانی عاشق دریا می کوبم بر سر موانع راهم .
تا سیر آب کنم دشت های خرم و آباد اما تشتنه پایین دست را .
بهلول افشار شاعر خراسانی