کمهزینه: در بازاریابی چریکی شما مشکل بودجه نخواهید داشت زیرا سرمایه اصلیتان خلاقیت و تفکر است نه پول. گاهی فقط باید بدانید بهتر است با چه افراد و کمپانی هایی همکاری کنید؛ در سال ۲۰۱۳ شرکت حمل و نقل اوبر با همکاری دو شرکت Cheezburger و ASPCA کمپینی راهاندازی کرد با نام “بچه گربههای اوبر ( Uber Kittens ) . طی این کمپین در اپلیکیشن اوبر گزینه ای اضافه شده بود برای درخواست گربه؛پس از ثبت درخواست، رانندگان اوبر یک گربه برای فرد میآوردند و پس از ۱۵ دقیقه آن را پس میگرفتند. اوبر در این کمپین تبلیغاتی علاوه بر اینکه درآمد داشت سر و صدای زیادی به پا کرد و همچنین به ۳۰ گربه برای پیدا کردن سرپرست کمک کرد که به عنوان یک حرکت اجتماعی تاثیر زیادی بر افزایش محبوبیت یک برند دارد.
حداکثر نتیجه: اگر به بازدهیهای پایین تبلیغات سنتی عادت کردهاید شاید نتوانید میزان بازده خارقالعاده بازاریابی چریکی را بپذیرید پس فقط با یک مثال این مورد را توضیح میدهیم؛ شرکت Foursquare یک شرکت اشتراک گذاری اطلاعات مکانی است؛این کمپانی در سال ۲۰۱۰ در یکی از جشنوارههای محلی شرکت کرد اما بودجه برای گرفتن غرفه نداشت پس با استفاده از چند تکه گچ و توپ پلاستیکی یک بازی جلوی ورودی جشنواره درست کردند و از این طریق بازدید وبسایت خود را از ۲۵۰,۰۰۰ به ۳۵۰,۰۰۰ رساندند.
دیده شدن: مردم بازاریابی چریکی را به به چشم تبلیغات نمیبینند بلکه همانند اتفاقی هیجانانگیز از دیدن و منتشر کردن آنها لذت میبرند.آیا به نظر شما ممکن است مردم تبلیغ یک لباس زیر را در شبکههای اجتماعی خود منتشر کنند؟ شرکت Gold Toe ثابت کرد که ممکن است. این شرکت که یک تولیدکننده لباس زیر است برای تبلیغ لباس زیرهای جدید خود آنها را به گاومیش معروف خیابان معروف وال استریت پوشاند؛نتیجه آن شد که تعداد زیادی از توریستها با این گاومیش عکس و سلفی گرفتند و آنها را با اشتیاق در شبکههای اجتماعی خود منتشر کردند.
سود به جای فروش: یک مدیر موفق افق دیدش تا دور دست هاست نه نوک دماغش؛ در بازاریابی چریکی هدف سود است نه فروش لحظه ای و گذرا. مثلا در نمونه زیر برند ایرانی مریدنت merident از طریق این تبلیغ فروش مستقیمی کسب نمیکند اما در تلاش است تا برند خود را در اذهان ثبت کند و متمایز دیده شود.
عدالت بین انواع کسب و کارها: همانطور که پیشتر توضیح داده شد روش بازاریابی چریکی هم برای کسب و کارهای نوپا و هم کمپانیهای بزرگ قابل استفاده است. در این روش فقط یک عامل محدودکننده وجود دارد و آن خلاقیت است، پس یا خلاق باشید یا خلاقیت دیگران را بخرید. در این مورد مثال معروف سه کتابفروش کاربرد دارد؛” در خیابانی سه مغازه کتاب فروشی در کنار یکدیگر قرار داشت که صاحبان آنها همیشه در رقابت برای به دست آوردن مشتری بیشتر بودند. یکی از کتابفروشیها یک تابلوی بزرگ با این مضمون روی سردر مغازه نصب میکند: در این مغازه به مناسبت سال نو کتابها با ۶۰درصد تخفیف به فروش میرسد. بلافاصله رقیب دیگر هم تابلوی بزرگتری نصب میکند و پیشنهاد تخفیف بیشتری میدهد. کتابفروشی کوچکتر میان این دو به یکباره متوجه میشود که بین این دو رقیب قدرتمند محصور شده و تابلوی تخفیف آنها آنقدر بزرگ است که دیگر تابلوی اصلی مغازههایشان دیده نمیشود. در نتیجه با فکری حساب شده روی یک تابلو مینویسد «ورودی اصلی» و روی سردر مغازهاش نصب میکند”. به همین سادگی با کمی هوشمندی با کسب و کارهای بزرگتر از خود رقابت میکند.