اینجا برای کاری هستم
اینجا برای کاری هستم
خواندن ۳۴ دقیقه·۱ سال پیش

نشست مثل زینب (س) روشنگر باش- سنت الهی

نشست مثل زینب روشنگر باش
نشست مثل زینب روشنگر باش

جزوه سنت الهی

ارایه خانم عصاره نژاد در نشست همچو زینب روشنگر باش

ویژه اربعین 1402

انشاالله در این ارایه در محضر قرآن از راهنمایی‌های قرآن بهره ببریم و راه پیش پای ما برای یاری جبهه حق روشن‌تر بشود.

· علت حضور در راهپیمایی اربعین

چرا در راهپیمایی اربعین شرکت می‌کنیم و چرا هرسال ما در عزاداری‌ها شرکت می‌کنیم و چرا سعی می‌کنیم مناسک را بزرگ بداریم؟

اگر فقط هدف این باشد که ما تعظیم شعائر بکنیم که صواب دارد و به خاطر این که بهرة اخروی ببریم،‌ قطعاً ما به کنه فلسفة این عزاداری‌ها پی نبرده‌ایم. فلسفة عزاداری اربعین را متوجه نشده‌ایم. انشاءالله که ما از این افراد نباشیم و این مناسک را اگر بجا می‌آوریم، به درون‌مایة آنها هم آشنا باشیم.

· تاریخچه تقابل حق و باطل

برای اینکه یک مروری کنیم درون‌مایة این مناسک را،‌ چه راهپیمایی اربعین و چه بزرگداشت مراسم عاشورا و محرم و صفر که حضرت امام فرموده‌اند: این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته، بخواهیم یک بررسی کنیم و ببینیم امام چرا این را اینطور بیان می‌کنند و فلسفه‌اش را از قرآن ببینیم و پای آیات قرآن بنشینیم و ببینیم قرآن به ما در این مورد چه می‌گوید. از هر کس که بپرسیم و خودمان هم می‌دانیم که صحنة عاشورا یک صحنة تقابل حق و باطل بود و در ظاهر هم به شکست جبهة حق منجر شد. همة مردها کشته شدند و زن‌ها به اسارت رفتند. ولی وقتی که پای آیات قرآن می‌نشینیم، می‌بینیم که این صحنة تقابل حق و باطل یک ریشة تاریخی دارد و اصلاً فلسفة وجودی بشر و آمدنش به کرة زمین از همین نقطة مقابلة حق و باطل شروع می‌شود.

به آیات قرآن که مراجعه می‌کنیم در همان ابتدا که خداوند انسان را خلق می‌کند، در سورة بقره داریم که خداوند می‌فرماید من می‌خواهم خلیفه خودم را در زمین قرار بدهم، آنجا وقتی که خداوند به ملائکه می‌گوید به انسان سجده کنید، در آیة 34 سورة بقره می‌فرماید وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِين، آنجا ابلیس که یکی از جنّیان بود، از سجده خودداری می‌کند و این کار را انجام نمی‌دهد. صفتی که خدا آنجا برای ابلیس به کار می‌برد، استکبار است. می‌فرماید استکبر و می‌فرماید او تکبر ورزید و از کافران بود.

دلیل استکبار را خود ابلیس بیان می‌کند و می‌گوید که چرا این سجده را انجام نداد. شروع می‌کند به مقایسه کردن و در آیة 12 سورة اعراف داریم که می‌گوید قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين. من از آتش خلق شده‌‌ام و آدم از خاک خلق شده، بنابر این من این کار را انجام نمی‌دهم.

· برتری جویی و استکبار نقطه شروع تقابل جبهه حق و باطل

پس یک برتری‌جویی و استکباری از همان ابتدا نسبت به انسان در شیطان وجود داشت و این نقطة شروع تقابل جبهة حق و باطل شد. که ما در قرآن می‌بینیم که مثال‌های دیگری هم از مستکبرین وقتی که قرآن مثال می‌زند، همین استکبار و خودبرتربینی اینها را و این که اینها را تحت استضعاف خودشان قرار بدهند را باز بیان می‌کند. یک نمونة دیگر که در قرآن بیان می‌شود فرعون است. فرعون از او هم به عنوان مستکبر یاد می‌کند آیة 4 سورة قصص می‌فرماید: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُم یعنی فرعون هم همین کار را می‌کند و برای این که بتواند برتری خودش را حفظ کند، مردم را در جایگاه استضعاف قرار می‌دهد و حتی قال ان ربکم العلاء هم می‌گوید.

این استکبارورزی و این برتری‌طلبی فرعون باعث می‌شود که مردمش أَهْلَهَا شِيَعًا اینها را گروه گروه ودسته دسته می‌کند و از هم جدا می‌کند و روابط بین آنها را از بین می‌برد تا بتواند بین آنها برتری داشته باشد و حکومت کند و اینها را در جایگاه استضعاف قرار بدهد.

· استضعاف در ادبیات قرآن

این استضعاف در ادبیات قرآن معنایش چیست و یعنی چه که اینها را مستضعف قرار داد؟ یعنی اینها را به ضعف و ناتوانی کشیدن، یعنی اجازه نمی‌دهی آن انسانی که این همه ویژگی‌ها و توانایی‌ها دارد، استعدادها دارد، این نمی‌تواند استعدادهایش را بروز بدهد و اینها را شکوفا کند و تمام استعدادها و تمام ویژگی‌ها و تمام توان این انسان را این مستکبر در اختیار خودش می‌خواهد.

· حیازدایی راهکار استضعاف

یکی از راه‌هایی که در مورد فرعون قرآن بیان می‌کند، چطور این کار را کرد؟ در ادامة آیه 4 سورة قصص می‌فرماید چطور اینها را به استضعاف کشید؟ می‌فرماید: يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِين. با ذبح مردانشان و استحیاء نساء دو تا ترجمه برای آن داریم، یکی این که آنها را زنده نگه داشت، یعنی مردها را می‌کُشت و زن‌ها را زنده نگه می‌داشت، این باعث می‌شد که کلاً نسل اینها به سمت از بین رفتن برود، یکی دیگر این که اینها را ذبح انجه می‌کرد و زن‌ها را حیازدایی می‌کرد و این باعث می‌شد که بستر جامعه، وقتی زن‌ها حیا نداشته باشند، بستر جامعه یک بستر جنسی می‌شود و این جامعه برای مستضعف شدن و این که تمام استعدادهایش را تو بتوانی به اختیار خودت در بیاوری جامعة خیلی خوبی می‌شود. یعنی مستکبر زمین خوبی را فراهم کرده است.

این سیاست فرعونی چرا قرآن مثال می‌زند؟ می‌خواهد بگوید که کلاً سیاست مستکبرین در طول تاریخ روی همین پایه بنا شده است. وگرنه فرعون کارهای دیگری هم با قومش می‌کرده، ولی چرا خداوند چند جای قرآن حتی در سورة بقره در آیة 46 هم این را داریم که همین را در مورد اینکه فرعون با قومش چکار می‌کرد، یک سیاست استکبار فرعون را باز هم با همین نکته بیان می‌کند که يُذَبِّحُون أَبْنَائکمْ وَيَسْتَحْيِون نِسَائکم. این را هم ما در سورة بقره داریم. این که خداوند چرا دست روی این موضوع می‌گذارد و از تمام سیاست‌های فرعون این را مثال می‌زند. این را به عنوان مدخل بحث داشته باشیم و این که خداوند این را مثال می‌زند که بگوید کلاً فرعونیان در طول زمان تمام مستکبرین، روی این نقطه می‌نشینند. این را توجه داشته باشیم که خداوند داستان‌هایی را که در قرآن بیان می‌کند برای این نیست که فقط یک داستان گفته باشد، قرآن کتاب قصه نیست که بخواهد قصه تعریف کند، در هر عبارتی که به کار می‌برد و هر موردی را که داستانی از انبیاء بیان می‌کند، برای اینکه برای ما امت آخرالزمان، در آن عبرتی نهفته است. توی آن راهگشایی هست و ما باید از آن استفاده کنیم.

دست گذاشت روی حیازدایی از زنان و دوباره در آیة 205 سوره بقره هم این را داریم که این دفعه در مورد منافقین خدا این را بیان می‌کند وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ وقتی اینها ولایت در زمین پیدا کنند سعی می‌کنند لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ سعی می‌کنند فساد کنند و حرث و نسل را از بین ببرند. حرث و نسل را از بین ببرند یعنی هم از نظر اقتصادی کشاورزی و اینها را از بین می‌برند و هم نسل را نابود می‌کنند. شما اگر بخواهی نسل را نابود کنی باید بازوی اجتماع برای به وجود آوردن نسل که زنان هستند، آنها را وقتی فاسد کنید، نسل شما هم فاسد می‌شود. هم به وجود نمی‌آید وجمعیت کم می‌شود و هم اگر چیزی به وجود بیاید، چون دامن اوست که نسل را پرورش می‌دهد، باز هم شما می‌بینید که این دامن فاسد چیزی جز فاسد به جامعه تحویل نخواهد داد.

· دغدغه اصلاح راه ورود منافقین

این که منافقین چطوری وارد این قضیه می‌شود، اگر آیة قبل آن را هم نگاه کنید می‌گوید اینها با دغدغة اصلاح می‌آیند. از ابتدای سوره بقره اگر نگاه کنید، می‌گوید ما دغدغة اصلاح داریم که خدا می‌گوید شما مفسد هستید. بعد خدا فسادشان را اینجا توضیح می‌دهد. ابتدا به اینها گفت که شما مفسد هستید، در آیة 13 سورة بقره می‌گوید شما مفسد هستید و وقتی وارد بحث می‌شود بیان می‌کند که فساد اینها اهلاک حرث و نسل است. یعنی اینها اینطوری وارد می‌شوند که جامعه را به سمت فساد بکشانند و اینها به خاطر همین استکبارورزی و تکبرورزی‌شان است که انسان‌ها را یک وسیله‌ای در دست خودشان می‌خواهند برای این که بتوانند به مقاصد خودشان برسند. حالا این که مقاصد مستکبرین چی است و اینها، علوّ و برتری‌طلبی است که جلوتر که آمدیم در خدمت خانم گیتی‌پسند هستیم که مصادیق آن را بیان خواهند کرد.

· استفاده مستکبرین از گرایشات فطری انسان ها

یک نکتة دیگر که در مورد مستکبرین می‌گویند این است که اینها چیزی را از خودشان درنمی‌آورند و دست می‌گذارند روی گرایشات فطری انسان. انسان به صورت ذاتی، زیبایی‌دوست است، جمال‌طلب است، میل به بقا دارد، دست روی اینها می‌گذارد و همین‌ها را دستمایة نابود کردن همین استعدادهای بشری می‌کند. چون هرکدام از اینها می‌شود به سمت صلاح شما را پیش ببرد و شما را رشد بدهد و همچنین می‌تواند شما را به سمت سقوط بکشاند. و برای آن وعده‌های فریبنده می‌دهد. شیطان با حضرت آدم هم همین طوری شروع کرد.

شما آیة 20 سوره اعراف را وقتی ببینید می‌فرماید: فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِين. شیطان آمد اینها را وسوسه کرد، وسوسه کرد که چکار کند؟ که زشتی‌هایشان را آشکار کند و توجه اینها را به سمت بدنشان برگرداند. این میل به زیبایی، میل به این دارد که احتیاجات بدنش را برطرف کند، ولی این میل را شیطان برگرداند به سمت بدنش که فقط به خاطر بدن باشد و نه بدن که به خاطر سیر الی‌الله باشد. اینجا چه اتفاقی افتاد؟ بدی‌ها و زشتی‌ها و عورت‌هایشان آشکار شد و توجه‌شان به سمت بخش خاکی بدنشان کشیده شد. این کار را که کرد و این بلا که سرش آدم آمد، یک برهنگی برای آنها رخ داد که حتی رفتند به این سمت که بدن‌هایشان را با برگ‌های درختان بهشتی بپوشانند که اگر بقیة آیات را بخوانید، آنجا بیان شده که شیطان اولین دشمنی که با انسان شروع کرد همین‌جوری شروع کرد که به سمت برهنگی انسان را بکشاند و توجه انسان را به بدنش معطوف کند عوض این که توجه‌اش به عبودیتش باشد، خداوند در قرآن دارد به ما همین هشدار را می‌دهد که مواظب باشید چنین بلایی سر شما نیاید. آیة 27 سورة اعراف می‌فرماید: يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَايُؤْمِنُون. دارد با ما صحبت می‌کند و می‌فرماید دوباره شیطان شما را فریب ندهد همان طور که پدران شما را فریب داد و از بهشت بیرون کرد و يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا یعنی می‌گوید لباس اینها را از تنشان کند. شیطان همین طوری شروع کرد و الان هم فرعونیان و شیطانیان و مستکبرین از همین روش دارند برای به سخره درآوردن استعدادهای بشریت استفاده می‌کنند. بشری که تمام دغدغه‌اش بدنش و ظاهرش شد و گرایشات فطری‌اش شد بدون این که اینها را وسیله‌ای برای رشد بداند، این مستضعف خوبی است وسیلة خوبی برای مستکبرین می‌شود.

· سوره نور تثبیت فرهنگ حیا و عفاف

تاریخ خیلی تکرار می‌شود. قرآن داستان‌ها را تکرار می‌کند برای این که بگوید تاریخ تکرار می‌شود. شما همیشه در همان نقطه هستید و همیشه از همان نقطه مورد تهدید قرار می‌گیرید و حتی شما در قرآن وقتی مراجعه می‌کنید، ببینید فساد اقتصادی وجود دارد، فساد سیاسی وجود دارد، در همة امت‌ها بوده، ولی وقتی مراجعه می‌کنید می‌بینید خداوند برای هیچ کدام یک سورة کامل سر و ته دار و گام‌بندی شده نازل نکرده، ولی برای تثبیت فرهنگ حیا و عفاف در جامعه سوره نازل کرده که سر و ته دارد و خودش اول سوره نور می‌گوید: سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ. سورة نور را نازل می‌کند با راه‌حل‌های مشخص برای اینکه شما چطوری فرهنگ حیا و عفاف را در جامعه‌تان تثبیت کنید چون این نقطه‌ای است که آدم‌ها همه از آن لطمه می‌بینند، زن و مرد ندارد و باید بتوانید فضای جامعه را به نحوی نگه دارید که جای رشد باشد و مستکبرین نتوانند به شما تسلط پیدا کنند. این جایی بشود برای این که انسان بتواند به سمت مقام خلیفه‌اللهی خودش حرکت کند.

· سنت ابتلاء الهی

تمام این مطالب را گفتیم که بگوییم تاریخچة تقابل جبهة حق و باطل، به قدمت تاریخ بشریت است. حالا ما باید چکار کنیم؟ ما انشاءالله می‌خواهیم در جبهة حق باشیم و چه ابزاری داریم که بتوانیم با این مقابله کنیم. همین که من بگویم من ایمان دارم، من قبول دارم، من در جبهة حق دارم و ائمه را دوست دارم، آیا این کفایت می‌کند و تمام می‌شود؟ یعنی همین أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُون، یعنی خدا می‌گوید همین که گفتید ایمان آوردید، این طوری نیست که من شما را رها کنم و بعد امتحان‌های الهی شروع می‌شود. حالا ما چرا در سنت ابتلاء الهی می‌افتیم؟

خدا در ادارة دنیا یک سری سنن تعریف کرده که از آنها تخطی نمی‌شود و ما باید با اینها آشنا باشیم و بدانیم در مجرای کدام یک از آنها قرار گرفته‌ایم تا اینها باعث امیدواری جبهه‌ حق می‌شود. وقتی شما این سنت‌ها را بدانید ناامید نمی‌شوید و از آن طرف هم همیشه دارد به شما هشدار می‌دهد که مواظب باشید که چه بلایی سر شما اگر بیاید به جبهة باطل سقوط می‌کنید. یعنی خداوند یک خط‌کشی‌ها را مشخص کرده که ما همیشه بتوانیم جایگاه‌مان را در این حرکت ببینیم و بفهمیم. سنت‌هایی که ثابت و همیشگی هستند. لاتبدیل لسنه‌ الله.

· تقدیر الهی در پیروزی جبهه حق

اگر بخواهیم این سنت‌ها را شروع کنیم به بررسی کردن، اولاً که مصاف بین حق و باطل، دعوای بین جبهه خدا و جبهة شیطان است و خداوند همیشه مقدر کرده که جبهة حق پیروز باشد. ولی ما نگاه می‌کنیم می‌بینیم لزوماً انگار همیشه ما پیروزی را نمی‌بینیم. حالا اینکه خدا پیروزی را چی تعریف می‌کند. خداوند در قرآن تأکید می‌کند که جبهة حق پیروز است. در آیه 81 سورة اسرا می‌فرماید: وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا، از همان اول باطل نابودشدنی بود. یعنی حق است که می‌ماند و بعد به مؤمنین می‌گوید وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن كُنتُم مُؤمِنين. اگر شما مؤمن باشید شما برترید. یعنی از این طرف دارد به جبهة حق امیدواری می‌دهد که شما پیروز می‌شوید و آیندة دنیا دست شماست و این که مستضعفین بر کرة زمین حکومت خواهند کرد و اینها. ما این آیات را داریم که وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِين را همه شنیده‌ایم. این را خدا در قرآن وعده داده و حالا ما با چه برنامه‌ای باید حرکت کنیم که بتوانیم جزو این جبهة حق پیروز باشیم.

این که حالا که ما منتسب به جبهة حق هستیم کافی است؟ و اگر بنشینیم و نگاه کنیم، ما را به پیروزی جبهة حق علیه باطل می‌رساند؟ تدبیر و برنامه و تحقق وعدة الهی چطوری اتفاق می‌افتد؟ من یک جمله از حضرت آقا اینجا می‌خوانم. ایشان می‌فرمایند:

من وشما می‌توانیم این نتیجه را عوض کنیم، چه جوری؟ کوتاهی کنیم؟ همراهی نکنیم؟ در حرکتی که انجام می‌دهیم صداقت به خرج ندهیم؟ از خودمان مایه نگذاریم؟ مجاهدت و تلاش فی‌سبیل‌الله نکنیم؟ ....

این نشان می‌دهد که ما برای تحقق پیروزی یک وظایفی داریم. اول اینکه وظایف خودمان را بشناسیم. باید قیام کنیم برای تحقق پیروزی جبهة حق. آیة 95 سورة نساء می‌فرماید: لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا. اینجا خدا قاعدین و مجاهدین را در دوگانه‌ای با هم مقایسه می‌کند. قاعدین هم مؤمن‌اند، اینطوری نیست که اینها مؤمن نباشند و مسلمان نباشند، ولی می‌فرماید لَايَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ می‌فرماید کسانی که نشسته‌اند هیچ ضرری از ما به آنها نرسیده و یک اسلام یواشکی گوشة خانة مناسکی برای خودشان داشته باشند بدون این که کسی کاری به کار آنها داشته باشد و کسانی هستند که حاضر نیستند ضرر تحمل کنند. ممکن است در این راه یک ضررهایی به شما برسد. حالا مجاهدین چطوری‌اند؟ جهاد به اموال و انفس می‌کنند. یعنی اینطوری نیست که فقط شمشیر زدن در راه خدا جهاد حساب بشود. شما اگر از آبروی خودت، از سلامتی خودت، از اموال خودت در راه خدا خرج کنی، اینها همه جهاد در راه خداست. هر زمانی هر جهادی ویژگی خودش را دارد و همیشه جهاد با شمشیر نیست، اتفاقاً جهادهای فرهنگی و تقابل جبهة حق و باطل الان افتاده در جبهة فرهنگی و این خیلی سخت‌تر است درآن جنگیدن. شما در جهاد فیزیکی دشمن را مقابل خودتان می‌بینید و می‌دانید و می‌روید و می‌کشید و تمام می‌شود و مشخص می‌شود که کی است؟ ولی شما در جهاد فرهنگی وقتی قرار می‌گیرید، تشخیص دشمن سخت است، جنگیدن در آن جبهه سخت است، تشخیص وظیفه سخت می‌شود، خداوند می‌فرماید قاعدین درجه‌ای دارند و کلاً فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا. ما انشاءالله می‌خواهیم به این اجر عظیم برسیم و اگر می‌خواهیم به این اجر عظیم برسیم، زمانی که جبهة حق دارد می‌جنگد باید کمکش کنیم. بعضی از ماها این طوری هستیم که برویم بجنگیم و وقتی نتایج رسید می‌گوییم ما هم در این جبهه بودیم. خدا در آیه 10 سورة حدید می‌فرماید وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّه، چرا در راه خدا انفاق نمی‌کنید؟‌ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، خدا احتیاجی به انفاق شما ندارد و کار خودش را پیش می‌برد، لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ کسی که قبل از فتح انفاق کرد و َقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا و بعد از فتح هم یک عده آمدند انفاق کردند و جنگیدند، ولی اینها با آنها فرق داردند. ما باید برای تحقق جبهة حق، حتی وقتی هیچ روزنة امیدی را احساس می‌کنیم وجود ندارد، باید باز هم تلاش کنیم. اینها با هم فرق دارند.

پس این اقدام ما ضروری است و باید حتی در جایی که احساس می‌کنیم روزنه‌ای وجود ندارد باز هم اقدام خودمان را انجام بدهیم. حالا نمونة روشنش هم جلوی چشم ما هست که همان قیام امام حسین است. آن موقعی که امام حسین قیام کردند، هیچ نشانه‌ای از غلبه جبهة حق دیده نمی‌شد. کلاً دین را برگردانده بودند و کسانی بر صندلی حکمرانی نشسته بودند که تمام حرام‌های خدا را حلال کرده بودند. ظلم و جور در حد اعلاء بود و امام حسین گفت با شماهایی که این همه دین را دارید می‌چرخانید با مستکبرین از جنس شما من بیعت نمی‌کنم، خروج می‌کند به سمت کربلا وآن اتفاق می‌افتد و امام حسین در خطبه‌هایشان این حرف را می‌زنند و دلیل این خروجشان را اعلام می‌کنند. من یک تکه را از قول حضرت آقا می‌خوانم، ایشان می‌فرمایند:

این تکه از خطبة امام حسین که در یکی از منازل بین‌ راه امام حسین(ع) ایستاد و خطبه خواند یا «أَیُّهَا النّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِاللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ یلی حرف بزرگی است، خیلی حرف عجیبی است؛ اوّلاً خطاب به ناس است، ما هم جزو ناسیم؛ این خطاب، خطاب به ما هم هست. خطاب به مؤمنین نیست، خطاب به آن عدة همراهان فقط نیست؛ خطاب به بشریت است، نه فقط در آن زمان، در همة زمان‌ها تا امروز. یعنی شما در تمام زمان‌ها تا امروز وقتی یک سلطان جائر با این مشخصات ببینید باید در مقابلش جهاد کنید. مَن رَأَى سُلطاناً جائِرا؛ فرمود که هر کس یک قدرتی را، یک قدرت ستمگری را مشاهده کند - سلطان فقط به معنای پادشاه نیست؛ سلطان یعنی قدرت؛ امروز سلطان، جبهة کفر و استکبار است، جبهة صهیونیسم و آمریکاست؛ این سلطان است؛ می‌بینید ستمِ امروزِ دنیا را که این ستم همه جا گسترده است؛ جنگ‌افروزی، فشار استعمار، مکیدن خون ملت‌ها، فشار آوردن به ملت‌ها، ایجاد جنگ‌های داخلی و بقیة فجایعی که امروز استکبار انجام می‌دهد- یَعمَلُ فی عِبادِ الله بِالجَورِ وَ العُدوان؛ نمی‌گوید «یعمل فی المؤمنین»؛ این چیزی که موجب می‌شود شما وظیفه پیدا کنید. این نیست که آن قدرت با مؤمنین بد عمل کند؛ نه، یَعمَلُ فی عِبادِ الله؛ در بین بندگان خدا، در بین آحاد بشر، هر جبهه‌ای، هر قدرتی، هر مرکز ستمگری که در بین مردم این کارها را انجام بدهد: یَعمَلُ فی عِبادِ الله بِالجَورِ وَ العُدوان، آن وقت نتیجه چیست؟ وظیفه چیست؟ و لَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِقَولٍ وَلافِعل، کسی که یک چنین قدرتی را در مقابل خودش ببیند و در مقابل او موضع نداشته باشد، موضع نگیرد، مخالفت نکند - حالا این مخالفت گاهی با قول است، گاهی با فعل است؛ هر دو جور؛ گاهی اقتضا می‌کند شما در مقابل قدرت ستمگر وارد عمل بشوید، گاهی شرایط مناسب برای وارد عمل شدن نیست، اقلاً موضع بگیرید؛ ببینید! اینها تکلیف امروز ما را مشخّص می‌کند ـ کانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ اَن یُدخِلَهُ مُدخَلَه، خدای متعال حقّی بر عهدة خودش قرار داده که این کسی را که در مقابل ظلم و جور و عدوانِ به عبادالله موضع نمی‌گیرد و حرکت نمی‌کند، به همان جایی، به همان سرنوشتی دچار کند که آن ظالم را دچار خواهد کرد، یعنی جهنم؛ مسئله این است. امام حسین می‌گوید من برای این حرکت کردم. یعنی اگر کسی جبهه نگیرد با آن ظالم در یک جا قرار می‌گیرد. من این صحبت را از بیانات آقا خواندم که مشخص باشد راه به کدام سمت است.

ما فکر می‌کنیم وقتی که می‌رویم به یاری جبهة حق، این سریع باید به پیروزی برسد و در یک لحظه، با یک چوب جادویی همه چیز تمام بشود. نه. حرکت جبهة حق جنسش از جنس حرکت است. تهییج است، شدن است، آدم‌ها باید با آن بشوند،‌ رشد کنند، جلو بیایند و به آن نقطه‌ای که باید برسند برسند، تا حق نهایی بتواند بروز کند و سلطه پیدا کند بر همة عالم که ما آن حق نهایی را و آن سلطه‌اش را ظهور حضرت حجت(عج) می‌دانیم.

این حرکت یک فراز و نشیب‌هایی دارد که فراز و فرودهایش همان سنن الهی است که اشاره کردیم و قطعاً اجتناب‌ناپذیر هم است. سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا. آیة 22 سورة فتح. یا آیة 43 سورة فاطر هم می‌فرماید: اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا. یعنی اینها که استکبار می‌کنند و مکر می‌کنند، اینها وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ این به محاق رفتن آنها هم جزو سنت الهی است. خداوند وقتی می‌گوید مکر باطل به محاق می‌رود فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا، این سنت خداست که باطل نابود بشود و از بین برود.

· علت سنت ابتلاء الهی

می‌خواهیم فراز و فرود راه تسلط این حرکتی که جریان حق می‌کند برای مقابله با باطل، این فراز و فرودها را بشناسیم و سنت‌ها را بنشاسیم. یعنی وقتی شما پا در جبهة حق می‌گذارید، اولین سنتی که با آن مواجه می‌شوید، سنت ابتلاء است. خدا همه را امتحان می‌کند و این که چرا همه را امتحان می‌کند، خودش بیان می‌کند. این به نظر من از بدیهی‌ترین چیزهایی است که کسی وقتی با آن مواجه می‌شود نباید تعجب کند. من می‌آیم یک ادعایی می‌کنم، مثلاً اگر بیایم و بگویم فلان کار را بلدم، شما من را امتحان می‌کنید، هرچیزی امتحانش متناسب با خودش است. من ادعای یاری جبهة حق را می‌کنم و خدا می‌خواهد من را امتحان کند و ببیند من در این ادعایی که می‌کنم ثابت‌قدم هستم، یک چیزی که وجود دارد، آدم‌ها فکر می‌کنند وقتی من الان ادعای حق می‌کنم، یک آسایش بدون سختی برای من تدارک دیده شده و من با هیچ سختی و مشکلی مواجه نمی‌شوم و من همین طور به سمت جلو حرکت می‌کنم و هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد. حتی سختی که پیش می‌آید شک می‌کند که نکند مسیر را اشتباه آمده‌ام که دارم سختی می‌کشم.

· آسایش و آرامش در دنیا

یک روایتی داریم از امام صادق(ع) که به یارانشان می‌فرمایند: شما دنیا را برای چیزی می‌خواهید که دنیا برای آن خلق نشده است. شما انتظاری از دنیا دارید که دنیا برای آن خلق نشده. یارانشان تعجب می‌کنند و سؤال می‌کنند مگر ما چه انتظاری از دنیا داریم؟ حضرت می‌فرمایند شما دنیا را برای آسایش و آرامش می‌خواهید. ولی دنیا اصلاً برای آسایش و آرامش خلق نشده است. خلق نشده که شما احساس آسایش و آرامش کنید و آسایس و آرامش را خدا در بهشت قرار داده است. شما وقتی آیات بهشت و جهنم را می‌خوانید، آن آسایش و آرامشی که برای بهشتیان تعریف شده، اصلاً آدم را به وجد می‌آورد. ولی کلاً مدل دنیا اینجوری نیست و شما تا لحظه آخر و لحظة مرگ در آزمایش الهی قرار دارید. انسان در این سنت ابتلاء الهی تا لحظة مرگ قرار دارد و باید با آن جلو برود.

مثلاً در همان ابتدایی که پیامبر وارد مکه می‌شود و تشکیل حکومت اسلامی می‌دهد،‌ تازه مهاجرین از زیر یوغ مستکبرین مکه بیرون آمده‌اند و انصار با یک مهمان‌های جدیدی مواجه شده‌اند و باید اینها را بین خودشان جا بدهند و اهالی شهر مکه یک اختلافاتی با قوم و قبیله‌های اطراف مکه دارند و حالا می‌خواهند این اختلافات را کنار بگذارند و درست زندگی کنند و همه انتظار روزهای بهتر را دارند. ما هجرت کردیم، جهاد کردیم، پس باید به یک روز بهتری برسیم و به یک آرامش و آسایش برسیم. خدا همانجا آب پاکی را روی دست مسلمان‌ها می‌ریزد و در آیه 3 سورة عنکبوت می‌فرماید: وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِين. من قبلی‌ها را هم امتحان کردم و شماها را هم امتحان می‌کنم تا صدق و کذب شما مشخص بشود و مشخص بشود چه کسی راست می‌گوید که مؤمن است و چه کسی دروغ می‌گوید.

یک جای دیگر هم در سورة بقرة آیة 155 خدا با چند تأکید و جملة اسمیة ولام تأکید که اول جمله می‌آورد می‌فرماید: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِين. یعنی آخرش می‌گوید صبر کنید و بشارت می‌دهد به کسانی که صبر می‌کنند. ولی حتماً با اینها شما را امتحان می‌کنم و قطعاً و یقیناً این اتفاق می‌افتد.

پس اینها انتظار ما را زیاد می‌کند که من وقتی در جبهة حق قرار گرفته‌ام، الان خداوند تمام اینها را به ما بدهد که این آیه این تصورات ما را از بین برد. حتی ما در مورد قوم بنی‌اسرائیل می‌بینیم که به حضرت موسی اعتراض می‌کنند و می‌گویند قبل از این که تو بیایی فرعون ما را اذیت می‌کرد و حالا که تو آمدی، باز هم ما داریم اذیت می‌شویم. یعنی این تصوری است که همة اقوام داشتند و خدا از بنی‌اسرائیل مثال می‌زند که تصور ما را هم تصحیح کند. آیة 129 سورة اعراف می‌فرماید: قَالُوا أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُون. می‌گویند ما قبلش هم اذیت می‌شدیم، بعدش هم اذیت می‌شدیم، حضرت موسی می‌فرماید: پروردگار شما می‌خواهد که دشمن شما را نابود کند ولی شما باید صبر کنید. پس این که امتحان و ابتلاء پیش می‌آید قطعی است و دلیل بر باطل بودن ما نیست. حتی دو آیة معروف سورة فجر را هم که بلدید، آیات 15 و 16 که می‌فرماید: فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَن تصور انسان این است که اگر خداوند من را امتحان کند به من نعمت بدهد و فراوانی بدهد، من را بزرگ داشته و اگر به من سختی بدهد، انگار من را خدا دارد تحقیر می‌کند و به من توهین می‌کند، در حالی که اینجوری نیست. این سنت الهی است و ما باید در این مسیر پیش برویم.

· سنت تمییز

حالا اصلاً خدا چرا امتحان می‌کند؟ نکته‌ای که خدا برای این امتحان دلیل می‌آورد، که ما اسم آن را می‌گذاریم سنت تمییز، سنت تمییز چیست؟‌ برای این است که قرار است مؤمن و کافر از هم جدا بشوند. مؤمن و منافق از هم جدا بشوند و باید این ریزش‌ها اتفاق بیفتد. نباید کسی بتواند خودش را جای مؤمنین جا بزند. آیة 37 سورة انفال می‌فرماید: لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُون. خدا می‌خواهد خبیث را از طیب جدا کند و خبیثان را روی هم بگذارد و جمع کند و همه را با همدیگر بفرستد جهنم. یعنی اولین چیزی که در ابتلاء اتفاق می‌افتد برای این است که کسی بیخودی نتواند ادعای ایمان و بندگی را بکند. الان ما جامعة مؤمنین هستیم، ولی باز هم می‌بینیم که مشکلات و ابتلائات پشت سر هم دارد می‌آید. مثلاً ما می‌گوییم ما انقلاب کردیم و ما حضرت آقا را قبول داریم و پای کار می‌ایستیم، ولی هی امتحانات سخت‌تر می‌شود،‌ هی در جزئیات می‌رود و همچنان شما به نقطه‌ای نمی‌رسید که بگویید خیال من راحت شد.

· سنت تمحیص

سنت بعدی که از نتیجة سنت ابتلا به حساب می‌آید، این است که وقتی تمییز رخ داد و مؤمنین جدا شدند، باید بین همین مؤمنین هم تمحیص انجام بشود و خالص‌ترهای آنها بیایند بالا و کسی که خیلی خالص نیستند بروند پایین، چون خداوند برای حکومت جهانی آدم‌های خالصِ خالص می‌خواهد و کسی که اصطلاحاً خُرده‌شیشه دارد نباید این وسط باشد. خدا خرده‌شیشه‌های ما مؤمن‌ها را هم می‌خواهد جدا کند. بنابر این در آیة 141 سورة آل‌عمران می‌فرماید: وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِين. اینجا دوباره می‌گوید من می‌‌خواهم اینها را هم پاکِ پاک کنم و هرچه خرده شیشه دارند از آنها بریزد بیرون. این امتحان باعث می‌شود که من خرده شیشه‌ام را می‌شناسم و اینطور نیست که خدا بخواهد فقط ما را از جبهه بیرون کند، همین امتحان باعث می‌شود که من عیب خودم را بفهمم که کجاست. بروم ضجه بزنم که خدایا کمکم کن تا عیبم را اصلاح کنم. نمی‌خواهد ما را بیرون بیندازد، می‌خواهد ما را پاک کند که وقتی می‌رسیم به امتحان بعدی، و امتحان‌های بعدی، من این عیب‌های قبلی را برطرف کرده باشم و با تمام آن زوایدی که با خودم همراه داشتم، من را به مراحل بعدی راه نمی‌دهند، من باید اینها را ریخته باشم و بتوانم در مرحلة بالاتر بروم. خدا را ما را به خاطر خودمان امتحان می‌کند. به خاطر این که هدفش از این که ما را در زمین قرار داد این بود که خلیفه بشویم. خلیفه دقیقاً باید شبیه کسی باشد که جای او می‌نشیند. شما کسی را که به عنوان خلیفه و جانشین معین می‌کنید،‌ کسی را انتخاب می‌کنید که ویژگی‌های شما را داشته باشد. قرار است کاری که شما می‌کنید را انجام بدهد. انسان هم قرار است در روی زمین کار خدایی بکند. وقتی قرار است کار خدایی بکند، باید شبیه باشد و وقتی قرار است شبیه باشد، باید چیزی که در قرار مکین خلق شده و خداوند گذاشته در اسفل‌السافلین اینها را گام به بیاید بالا و خدا با این ابتلائات و امتحانات دارد کمکش می‌کند که به ضعف‌های خودش آگاه بشود و آنها را اصلاح کند و برود برای مرحلة بعد. ولی وقتی می‌آییم جلو، می‌گوییم که ما پای حق ایستاده‌ایم، ولی چرا اینجوری می‌شود. من که در جبهة حق جنگیدم و پای آن هم ایستادم، ولی به من آسیب می‌رسد و من ضرر می‌کنم، من سختی می‌کشم و همة اینها، ولی روبروی من پیروز می‌شود. همان اتفاقی که در کربلا افتاد. آنها در ظاهر پیروز شدند وهمه را کشتند و اسیر کردند، خداوند می‌فرماید من یک سنتی دارم به نام سنت مداوره، من این حکومت و قدرت را در جریان حق و باطل دست به دست می‌کنم باز هم برای این که خرده ریزه‌های اینها مشخص بشود. آیة 140 سوره آل‌عمران می‌فرماید که: إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ اولاً اگر شما زخم خوردید، آنها هم خوردند و این طوری نیست که فقط شما ضرر کرده باشید، وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ ایامی که تو می‌بری و او می‌بازد، نبرد بین حق و باطل را من بین مردم جابجا می‌کنم، به خاطر اینکه فکر نکنی من همیشه باید پیروز باشم و یا اگر پیروز شدی به خودت غره نشوی و فکر نکنی خیلی خوب بودی. شما در جنگ تحمیلی خودمان دیدید که یک عملیات انجام دادند خیلی پیروزی‌های درخشانی را بدست آوردند ولی در عملیات بعدی شکست خوردند. کلی شهید می‌دهند، کلی زمین و نیروی انسانی از دست می‌دهند. این خدا این مداوره را می‌گذارد که در آیة 141 می‌‌فرماید وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِين می‌خواهد آنها را به محاق ببرد. به آنها هم دارد فرصت می‌دهد، برای چی به آنها فرصت می‌دهد، به خاطر این که آنها شامل سنت استدراج خدا می‌شوند. به آنها هم دارد فرصت می‌دهد که در ظاهر اینها دارند حکومت می‌کنند و قدرت دستشان است و حکومت دارند و همه چیز دارند و واقعاً هم دارند، ولی اینها دارند به سمت باطل و سقوط خودشان می‌روند و خدا هم کمک می‌کند از یک حدی که گذشتند بیشتر سقوط کنند شامل سنت استدراج شده‌اند و دارند به سمت سقوط خودشان می‌روند، ولی مسلمان‌ها از این طرف با این امتحانات پخته می‌شوند، آبدیده می‌شوند، مثل یک آهن که در کوره می‌گذاری و دوباره درمی‌آوری، خدا دارد شما را آبدیده می‌کند.

· فرج و نصرت الهی برای مضطر

شما وقتی می‌روید جلو، در جدال بین حق و باطل، یک جاهایی می‌بینی که احساس می‌کنی واقعاً عرصه خیلی تنگ است. خیلی شرایط سخت شد و چرا هیچ کمکی و علامتی و روزنه امیدی نمی‌بینی؟! حتی آن شخص مؤمن که خالص شده او هم به مرحلة اضطرار و شکایت کردن می‌رسد. مثالی که خدا از اینها می‌زند در سورة شعرا از آیة 61 تا 66 که ماجرای قوم موسی را مثال می‌زند و اضطرار قوم موسی را مثال می‌زند. قوم موسی با موسی همراهی کردند و از دست فرعون فرار کردند. بنی‌اسرائیل را موسی جمع کرد و گفت من هرچی با فرعون مذاکره کردم، مذاکره جواب نمی‌دهد، بیایید برویم. وقتی حرکت کردند متوجه شدند که از پشت سر فرعون دارد می‌آید و روبرویشان هم رود نیل که در حقیقت دریای نیل است. رود نیل رودی است که داخل آن کشتیرانی می‌شود. در شرایطی که روبروی آنها دریای نیل و پشت سرشان نیروهای فرعون هستند، آیا راه نجاتی وجود دارد؟ ما برای یاری پیامبر خدا خروج کردیم و پیامبر گفت بیا و ما هم آمدیم و حالا این وسط گیر افتادیم، هیچ روزنة امیدی را نمی‌بینید، هیچ راه فراری ندارید و اگر فرعون برسد همه را کشته است و اگر داخل آب هم بروید که آب شما را برده، آیه 61 می‌فرماید: فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُون. وقتی این شرایط را قوم موسی دیدند گفتند ما گیر افتادیم. حضرت موسی می‌گوید: قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِين، هرگز این اتفاق نمی‌افتد کسی که جبهة حق را یاری کند گیر بیفتد. این معیّت رب را با خودش می‌بیند و می‌گوید خدا با من است و من را هدایت می‌کند. حتی این در شرایطی است که هنوز هیچ کمکی را هم ندیده ومؤمنین الان مضطر هستند. فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيم. اینجا حضرت موسی به اینها می‌گوید خدا من را هدایت می‌کند و در روایت داریم که موسی به آنها می‌گوید بروید داخل آب. می‌گویند خفه می‌شویم، ولی چند نفر از قوم موسی واقعاً‌ می‌روند داخل آب. چون موسی گفته قبول می‌کنند و می‌گویند اگر موسی گفته پس می‌شود و می‌روند داخل آب. هنوز نیل شکافته نشده است. اعتماد به وعده‌های الهی و اعتماد به رهبر الهی اینجا خودش را نشان می‌دهد. اینها به رهبر الهی خودشان اعتماد کردند و وقتی گفت بروید رفتند داخل آب. حتی می‌بینند که به صورت عقل بشری داخل این آب شدن یعنی خفه شدن و آب او را بُردن و غرق شدن. سه چهار نفر که داخل آب شدند خدا به موسی وحی کرد و گفت با عصا بزن به رود، آب مثل دو کوه بلند از هم شکافته می‌شود و اینها از وسط آب رد می‌شوند. یعنی شما باید تا به مو می‌رسد ادامه بدهید و خدا آنجا نصرت خودش را می‌رساند. وقتی ببیند یک عده‌ای واقعاً با ایمانشان تا ته قضیه رفته‌اند. شاید اگر آن چند نفر نمی‌رفتند، قصه عوض می‌شد. آن چند نفر که اول رفتند بعداً‌ جانشینان حضرت موسی شدند. یعنی ولایت حضرت موسی به اینها رسید. قوم‌ بنی‌‌اسرائیل پیامبر زیاد داشته و جزو وصی‌ها و جانشینان حضرت موسی کسی بود که اولین نفر پای خودش را گذاشت داخل آب. اینقدر ایمان داشت، همان شیعة تنوری که امام صادق فرمودند و رفت داخل تنور. این هم شیعة تنوری حضرت موسی بود. خدا می‌خواهد ما به جایی برسیم که همه شیعة تنوری باشیم نسبت به حرف ولی جامعه.

در آیة 214 سورة بقره هم خداوند به همین سنت اشاره می‌کند که می‌فرماید: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُاللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيب. شما فکر نکنید همین طوری می‌توانید بروید بهشت، کسانی که قبل از شما بودند هم همین طوری بودند که بأسا و ضرّا،‌ ضرر مالی و جسمی و همه چیز چشیدند و لرزیدند و آنقدر به سختی افتاد به حدی که يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُاللَّهِ حتی رسول و کسانی که به او ایمان آورده بودند گفتند این یاری خدا کو؟ اینجاست که خداوند می‌فرماید أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيب. نصر خدا به شما نزدیک است. البته نزدیک خدا با نزدیک ما فرق دارد. نزدیک خدا اینجوری است که وقتی به حضرت نوح دعا می‌کند می‌گوید دعای تو مستجاب شد. حضرت نوح دعا می‌کند و می‌گوید من را از دست این قوم نجات بده و این قوم را هدایت کن، می‌گوید دعای تو مستجاب شد، ولی استجابت اینجوری است که جبریل یک هستة خرما می‌آورد و می‌گوید این را بکار، درخت که بزرگ شد نصر خدا به تو رسیده است. آن هسته را کاشت، تبدیل به نخل شد و خرما داد، باز جبریل آمد هستة آن درخت را داد و گفت بکار و پنج نسل این درخت‌ها را کاشت و بزرگ شد و گفت حالا با تنة این درخت‌ها کشتی بساز. خدا گفت دعای تو مستجاب شد و نصر من رسیده، ولی پانصد سال طول می‌کشد. باید حواسمان باشد که نصر خدا مثل چوب جادو نیست که شما بزنید و یک دفعه همه چیز تغییر بکند و پیروزی اتفاق بیفتد، پیروزی احتیاج به مداومت و صبر و استقامت دارد و خدا افراد بااستقامت را در این راه می‌خواهد.

در این راه سختی هست، اضطرار هست، ولی خدا از آن طرف هم وعده می‌دهد و می‌گوید من کسی را که مرا یاری کند، من او را یاری می‌کنم. اِن تَنصُرُوااللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم. آیة 7سورة محمد. می‌گوید اگر من را یاری کنید و راه من را ادامه بدهید، من هم به شما یاری می‌رسانم و کمکتان می‌کنم. این سنت الهی هم غیرقابل تغییر است و خدا حرفی را که می‌زند تغییر نمی‌دهد. وعدة نصرت داده و هر طریقی را که می‌روید، حتماً خدا نصرتش را برای شما می‌رساند.

حضرت آقا در جایی می‌فرمایند: ما هم در عمل این را تجربه کرده‌ایم، بدانید این قطعة تاریخ انقلاب در تاریخ ممتدی که در طول نسل‌های آینده مورد بحث قرار خواهد گرفت، یکی از برجسته‌ترین مقاطع تاریخی است. این را آقا در سال 1393 می‌گویند که خدا ما را کمک کرده که تا اینجا رسیده‌ایم.

· سنت امداد

خدا مؤمنین را یاری می‌کند ولی شما می‌بینید که جبهة باطل هم کم نمی‌آورد. این همه امکانات، پول، مال، هر کاری هم که می‌کند ولی به نتیجه نمی‌رسد و در ظاهر شما می‌بینید به چیزهایی که می‌خواهد می‌رسد، جنگ راه می‌اندازد، همه کاری می‌کند. خدا یک سنت دارد به نام سنت امداد، وقتی می‌رسد به مؤمنین می‌شود نصرت. ولی این امدادش شامل همه می‌شود. در آیة 20 سورة اسرا خداوند می‌فرماید: كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا. من همه را امداد می‌کنم، هر کس در هر راهی که می‌خواهد برود من کمکش می‌کنم مؤمنین را نصر می‌دهم و کافرین و جبهة باطل در استدراج می‌افتند که کم‌کم به سمت نابودی‌شان پیش می‌رود.

من سعی کردم هندسه‌ای که بر سنت‌های الهی حاکم است را اینجا بیان کنم و هدف این بود که ما اگر می‌خواهیم جبهه حق را یاری کنیم، باید جزو اربعینی‌های واقعی باشیم و اهل مناسک‌های میان‌تهی نباشیم و واقعاً جبهة حق را اگر می‌خواهیم پیش ببریم، باید حواسمان باشد که ما با یک چنین سنت‌هایی مواجه هستیم. اگر گاهی جایی شکست می‌خوریم،‌ گاهی چیزهایی که می‌خواهیم اتفاق نمی‌افتد و اینها، برگردیم و خودمان را مطالعه کنیم و ببینیم اگر خودمان را با بد جامعه سنجیده‌ایم و واقعاً راه درست جامعه را داریم می‌رویم و سختی‌هایش از جنس این است که اگر ادامه بدهیم نصرت الهی می‌رسد،‌ اگر داریم اشتباه می‌کنیم خودمان را اصلاح کنیم و جزو کسانی نباشیم که در سنت تمهیز بیرون انداخته می‌شوند از جبهة حق و بدانیم که این سختی‌ها هرچه به سمت ظهور می‌رود، مؤمنان خالص‌تر و محض‌تری لازم داریم، امتحانات سخت‌تر می‌شود و در این راه که می‌رویم از خدا مدد بخواهیم و از حضرت زینب و حضرت اباعبدالله بخواهیم که ما را جزو مؤمنین واقعی قرار بدهند و وقتی با سنت‌های الهی مواجه می‌شویم با چشم باز مواجه بشویم و بتوانیم از بین اینها ما جزو آن کسانی باشیم که انشاءالله سپاه حضرت را یاری می‌کنیم.



سنت الهیاربعین
کانال بله @baraye_kari_hastam
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید