کتاب عبارت پنجم یا همان ذکر پنجم پاکسازی هواوپونوپونو ، جدیدترین کتاب نویسنده کتاب پرفروش محدودیت صفر ، جو ویتالی است.
باید بگویم که من علاقه ویژه ای به کتاب های حوزه روانشناسی و موفقیت و ماورایی دارم. همچنین، یکی از طرفداران پر و پا قرص «هواوپونوپونو» هستم و تمام کتاب های مرتبط در این زمینه را مطالعه کرده ام. در اولین روز کاری سال 1400، در حین رسیدگی به انبوهی از سفارشات ثبت شده، با کتابی برخورد کردم به نام عبارت پنجم (ذکر پنجم پاکسازی هواوپونوپونو) که با ترجمه خانم ویدا کرمی و توسط نشر ذهن آویز به تازگی به چاپ رسیده بود. هیجان زیادی در من شکل گرفت و اشتیاق فراوانی برای خواندن آن پیدا کردم. در پایان ساعت کاری، کتاب را تهیه کرده و به خانه بردم تا از پنجمین ذکر روش شگفت انگیز و محبوب هواوپونوپونو سر در بیاورم. وقتی کتاب عبارت پنجم را باز کردم با صفحه تقدیمی آن مواجه شدم. جالب ترین تقدیمی بود که در کتاب ها دیده بودم. در حالیکه کنجکاوی بیشتری در من برانگیخته شده بود، تلفنم زنگ خورد و مجبور شدم برای انجام کاری فوری، کتاب را از همان صفحه رها کنم و به سراغ کارم بروم تا در فرصتی مناسب به خواندن آن ادامه دهم.
بیشتر بخوانید: هواپونوپونو چیست ؟
حتما شما هم راغب شدید که جمله تقدیمی را بدانید: تقدیم به خودِ عزیزم و تمام کسانی که هواوپونوپونویی هستند و هواوپونوپونویی خواهند شد. مترجم، کتاب را به خودش تقدیم کرده بود. چرا؟
از آنجاییکه به واسطه ی حضور در مجموعه بوکالا، آشنایی اندکی با مترجم کتاب داشتم، کنجکاو شدم که دلیل این تقدیمی را بدانم. از قضا، یکی از برنامه های کاری محول شده به من در روز کاری بعد، تماس با مترجم کتاب عبارت پنجم برای تهیه ی مقالاتی از کتاب های جدید ایشان در سال 1400 بود. هنوز هم جمله ی تقدیمی مترجم در ذهنم رژه می رفت. با خودم گفتم، این کتاب چه فرقی با بقیه کتاب ها داشته که اینقدر برای مترجم خاص و تاثیر گذار شده به طوری که آن را به خودش تقدیم کرده است. شاید هم کنجکاوی زیاده از حدی بود اما ذهنم به شدت درگیر آن شده بود.
وقتی با خانم ویدا کرمی تماس گرفتم و چاق سلامتیِ معمولِ گفتگوهای هر ایرانی در روزهای اولیه سال را رد و بدل کردیم و پس از کسب آگاهی از موارد لازم برای تهیه مقاله و وضعیت کتاب ها، از ایشان پرسیدم: ممکن است بدانم چرا کتاب عبارت پنجم را به خودتان تقدیم کرده اید؟ مگر این کتاب چه باری برایتان داشت که اینقدر با آن ارتباط برقرار کردید؟
خانم مترجم، بدون مقدمه و با صدای آرام و آهسته ای گفت: چون خالق مرا دوست دارد.
شاید باور نکنید اما با شنیدن این جمله، آنقدر احساساتی شدم که اشک در چشمانم جمع شد و دلم لرزید. خالق مرا دوست دارد. در پاسخ گفتم: چه جمله زیبایی!
خانم مترجم برای توضیح پاسخ غافلگیرکننده ای که موجی از احساسات را در من ایجاد کرد، گفت: کتاب عبارت پنجم، پیامی را به من داد که خیلی وقت بود به شنیدن آن نیاز داشتم. خالق ما را دوست دارد. خالق فقط می خواهد ما بدانیم دوستمان دارد. خالق، عشق است و عشق، خالق است. حقیقتی که در پی ترجمه کتاب رسالت روح و عبارت پنجم به آن رسیدم این بود که عشق، تنها درسی است که ما انسان ها باید در این دنیا به آن تسلط پیدا کنیم. وقتی می فهمی که عشق ورزی بزرگ ترین و اصلی ترین وظیفه انسان بودن است و وقتی می فهی که آفریدگارت، فقط برای عشق ورزی تو را خلق کرده، بیش تر عاشقش می شوی. عشق، ماهیت اصلی همه چیز در جهان هستی است. و خالق ما عاشق ماست و می خواهد ما نیز عاشق باشیم. پنجمین عبارت پاکسازی هواوپونوپونو، الهامی است که پس از سالها پاکسازی بر دل جو ویتالی جاری شده و بسیار عمیق و لذت بخش است. عبارت پنجم، لذت بخش ترین مفهوم معنوی بود که تا به حال از آن اگاه شده بودم. به همین خاطر، این کتاب را به خودم و تمام خوانندگان تقدیم کردم تا در هیاهوی زندگی زمینی، عشق خالقمان را از یاد نبریم.
در تمام دقایقی که ایشان مشغول صحبت بودند، در سکوت کامل، به حرف هایشان گوش می کردم. با شنیدن حرف های خانم مترجم، با خودم گفتم: واقعا لذت بخش است وقتی می فهمی نیروی حاکم بر جهان، عاشقانه دوستت دارد. با تشکر از ایشان بابت وقتی که به من اختصاص داده و مفاهیم ارزنده ای که در ترجمه های خود ارائه می دهند، تماس تلفنی را به پایان رساندم.
همان روز وقتی به خانه رسیدم، پس از نوشیدن یک فنجان چای در کنار چند کیک یزدی، روی تختم دراز کشیدم و «کتاب عبارت پنجم» را به دست گرفتم. شاید عجیب به نظر بیاید اما با اینکه سطری از کتاب را هم نخوانده بودم، احساس تعلق خاطر زیادی به آن داشتم. احساس می کردم، پیام این کتاب برای شخص من است. احساس می کردم این کتاب برای من نوشته شده است. یک جورهایی خودم را مالک آن می دانستم. شروع به ورق زدن صفحات کردم و وقتی به خودم آمدم، دیدم از یک کتاب 146 صفحه ای، 72 صفحه خوانده ام. آنقدر ادامه داده بودم تا به ذکر پنجم برسم. در انتهای آن فصل، کتاب را بستم و کنار تختم گذاشتم. در حالت دراز کشیده که به سقف اتاق نگاه می کردم، با خودم تکرار می کردم: خالق مرا دوست دارد .... هر چه بیش تر این ذکر را تکرار می کردم، اعتماد به نفس، ارزشمندی، سبکی و رهایی بیش تری در خود احساس می کردم.
طبق عادتی که از یک سال پیش پیدا کرده بودم، هر شب در دفترچه صورتی رنگم، با خودکار صورتی، پاکسازی می کردم و می نوشتم:
به خاطر تمامی داده های درونم که به شکل اتفاقات و افراد ناخوشایند در زندگی من ظاهر شده اند متاسفم، لطفا مرا ببخش، سپاسگزارم، دوستت دارم.
و امشب، در ادامه این جملات، جمله ای درشت و پر رنگ نوشتم:
خالق مرا دوست دارد ....
اشک بود که از چشمانم سرازیر می شد. انگار در محیطی معنوی بودم. انگار به خدا خیلی نزدیک تر بودم. حس می کردم خدا مرا در آغوشش گرفته و می بوسد. شب فوق العاده ای بود.
شب بعد، صفحات باقیمانده کتاب عبارت پنجم را هم خواندم و به پایان آن رسیدم. پس از چند روز، بیش ترین جمله ای که در دفترچه ام به چشم می خورد همان ذکر پنجم هیجان انگیز هواوپونوپونو بود: خالق مرا دوست دارد ....
طبق وظیفه ای که در فروشگاه اینترنتی کتاب بوکالا داشتم، باید مقاله ای در مورد دو کتاب تازه نشر می نوشتم. روال کار من این بود که معرفی مختصری از کتاب، نویسنده و خلاصه ای کوتاه از داستان آن تهیه کنم که معمولا به متن پشت جلد و پیشگفتار کتاب اکتفا می کردم. وقتی شروع به نوشتن مقاله کتاب عبارت پنجم کردم، دستم به کاری معمولی نمی رفت. احساس کردم باید مطلبی فراتر از یک قالب معین بنویسم تا بتوانم حق مطلب این کتاب را ادا کنم. سرانجام، دست به قلم شدم و با ژست یک داستان نویس، شروع به نوشتن کردم. طبیعتا، در قالب این متن، قادر به بیان تمامی نکات اصلی و جذاب کتاب نیستم. این کتاب، فقط یک متن نیست بلکه یک حس است که باید شخصا تجربه کرد.
امیدوارم عبارت پنجم پاکسازی هواوپونوپونو به گوش همه کسانی که کتاب های هواوپونوپونو را خوانده اند و یا قصد دارند بخوانند برسد. امیدوارم پیام عشق خالق به گوش و قلب و روح تمام هموطنانم برسد. حال خوب کتاب عبارت پنجم را برای همه شما آرزو می کنم.