«هروقت حس کردی متفاوتی
هروقت حس کردی غمگینی
هروقت با جایی کاملاً جور درنیامدی،
اسمی هست که باید آن را به یاد بیاوری
آن اسم، تمپل گرندین است»
وقتی تمپل کوچک مبتلا به اوتیسم تشخیص داده شد، هیچکس حتی انتظار نداشت که او بتواند صحبت کند، چه برسد به این که دانشمند و سخنرانی شود که از روی زندگیاش فیلم بسازند.
«دختری که تصویری فکر میکرد» زندگینامهی دکتر تمپل گرندین است. دختری که در کودکی متوجه شدند که به اوتیسم مبتلاست. او نمیتوانست با بچههای دیگر بهراحتی ارتباط برقرار کند. بچهها فقط و فقط به خاطر این که تمپل با آنها متفاوت بود، با او بدرفتاری میکردند. آنها کاری کردند که تمپل از مدرسه اخراج شود.
مادرش از سر ناچاری او را فرستاد تا با خانوادهی خالهاش در مزرعه زندگی کند. تمپل در آنجا متوجه شد که توانایی ذهنی خاصی برای برقراری ارتباط با حیوانات دارد و رفتارشان را به گونهای درک میکند که هیچکس دیگری نمیتواند. او استعداد و ذهن منحصربهفرد خود را شناخت و با ادامه دادن تحصیلات و تلاشهایی که داشت، روشهای جدیدی را برای کار با دام طراحی کرد. او امروز یک دانشمند و سخنران برجسته است.
در انتهای کتاب نمودار تصویری سیر زندگی دکتر تمپل گرندین به همراه یک زندگینامهی دو صفحهای با جزئیات و فهرستی از مقالات، کتابها، فیلمها و سایتها برای مطالعه بیشتر آورده شده. این ضمیمه به بچهها یادآوری میکند که کتاب دربارهی یک دانشمند واقعی است.
خواندن این کتاب با متن شاعرانه و تصاویر رنگارنگی که دارد و روایت شگفتانگیزی که از یک زن الهامبخش میسازد، به کودکان میآموزد که هیچ چیزی نمیتواند آنها را محدود کند. علاوه بر آن به آنها کمک میکند تا تمرین همراهی و درک متقابل داشته باشن؛ مهم نیست که دیگران چه ویژگیهایی دارند، مهم این است که ما چطور به آنها نگاه میکنیم. گاهی تفاوت شما میتواند نقطهی قوتتان باشد. به قول دکتر گرندین:«من متفاوتم، نه کمتر!».