ویرگول
ورودثبت نام
گل سرخ
گل سرخ
خواندن ۱۰ دقیقه·۱ سال پیش

نقدی دارک تر از دراکولا

https://taaghche.com/book/123528/%D8%AF%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7

هشدار: این مطلب حاوی اسپویل است!

هشدار: مطلب به موضوعات جنسی و خشونت آمیز اشاره دارد اگر سنتان پایین است یا مناسب خود نمی دانید مطالعه نفرمائید.

برام استوکر

برام استوکر (۱۵۴۷ - ۱۹۰۲) نویسنده ایرلندی است که بیشتر به خاطر کتاب دراکولا شناخته می شود. او در سال 1878 با فلورانس بالکوم معشوقه سابق اسکار وایلد که به زیبایی معروف بوده، ازدواج می کند و با هم به لندن مهاجرت می کنند.

خلاصه

داستان دراکولا فضای رازآلود و ترسناکی دارد که از روی نامه ها و یادداشت های روزانه نقل می شود. اولین راوی جاناتان هارکر، یک مشاور حقوقی انگلیسی است که برای یک ماموریت کاری به ترانسیلوانیا سفر می کند تا مدتی مهمان کنت دراکولای مرموز باشد. در خانه کنت، جاناتان میفهمد که او یک انسان نیست بلکه یک خوناشام است. جاناتان از خانه کنت به زادگاهش انگلستان می گریزد اما ماجرا تمام نمی شود چرا که کنت دراکولا به لندن نقل مکان میکند و طولی نمی کشد که شرش دامن گیر مردم انگلیس می شود. جاناتان هارکر، مینا ماری، جان سیورد، آرتور هولموود و کوئینسی موریس به رهبری آبراهام ون هلسینگ گروهی تشکیل می دهند تا دنیا را از خطر کنت دراکولا نجات دهند.

داستان روند آرامی دارد و حتی گاهی می تواند خسته کننده باشد. اما کلیت داستان حول محور خون، خطر خونخواری کنت دراکولا و فاسد شدن قربانیان، مبارزه گروهی علیه اوست. آنچه برای پیروزی در این جنگ بسیار تعیین کننده است نیروی ایمان و نمادهای مذهب کاتولیک (صلیب، نان و شراب عشای ربانی) و صد البته نقش محوری میناست. درواقع در داستان به صفات ایمان، پاکی، زیرکی، خرد زنانه (!) و وفاداری او به همسرش بارها و بارها اشاره شده با کمک مینا ماری و همسرش جاناتان هارکر است که جهانیان از شر موجود موحش دراکولای خونخوار نجات پیدا می کنند.

تاکید بر جنبه مذهبی از ابتدای داستان شروع میشود. جان هارکر در شب عید سنت جورج قدیس وارد سرزمین دراکولا می شود. در همین شب است که زنی، صلیبی را به او می دهد تا در امان بماند. (طبق افسانه ها سنت جورج، مسیحی مومنی بوده است که با صلیبی بر گردن به جنگ اژدها می رود و شاهدخت را نجات میدهد. که به کلیت داستان اشاره دارد. ) جوناتان که قبل آن صلیبی نداشته توضیح می دهد به عنوان عضوی از کلیسای پروتستانِ انگلیس، صلیب را نمادی از شرک می دانسته و از آن استفاده نمی کرده است (برخلاف کاتولیک ها).


داستان تغییر مذهب انگلیس از کاتولیک به پروتستان

استقلال کلیسای انگلیس و روی برگرداندن آن از کاتولیک به هنری هشتم برمیگردد. هنری هفتم به منظور صلاحدید سیاسی کاترین آراگون را به عقد پسر اولش آرتور درمی آورد اما آرتور به علت بیماری چندی بعد می میرد. هنری هفتم که حاضر به از دست دادن این موقعیت سیاسی نمی شود با این بهانه که به علت بیماری فرزندش عملا مقاربتی صورت نگرفته قصد می کند خود با کاترین ازدواج کند که با مخالفت های زیادی رو به رو می شود در نتیجه کاترین را به عقد فرزند کوچکترش هنری هشتم در می آورد. بعد از گذشت چند سال وقتی کاترین وارث پسری برای هنری هشتم نمی آورد هنری هشتم از کلیسا اجازه می خواهد تا همسر دیگری اختیار کند اما پاپ مطابق قوانین کلیسا با طلاق او مخالفت میکند در نتیجه هنری هشتم کلیسای انگلستان را مستقل اعلام کرده و خود را رهبر آن اعلام می کند سپس با آن بولین ازدواج میکند. هنری هشتم به خطر 6 ازدواج پی در پی اش معروف است (نقل از ویکی پدیا).

آنچه برمی آید، روی برگرداندن از کاتولیک و چند همسری است. از طرف دیگر، کاترین آراگون است که به خاطر قدرت طلبی مردان مورد سواستفاده قرار می گیرد و از قوانین کلیسا فاصله می گیرد. این ماجرا هم میتواند نمایی از آنچه برای لوسی اتفاق می افتد باشد. به خصوص که مانند کاترین آراگون نام نامزد لوسی نیز آرتور است.

خون و موضوع چند همسری

اولین بار که با موضوع چند همسری در داستان رو به رو میشویم در نامه لوسی به میناست. لوسی که به خاطر دست رد زدن به سینه خواستگارانش عذاب وجدان دارد می نویسد: " چرا اجازه نمی دهند هر دختر برای اینکه در چنین مخمصه ای نیفتد، با سه مرد ازدواج کند، یا با هر تعدادی که دلش می خواهد؟ می دانم حرفم کفر است و نباید می گفتم."

دومین بار زمانی است که آرتور انتقال خون به لوسی را مثل این می داند که با او ازدواج کرده است. این گمان توسط دکتر ون هلسینگ تکرار میشود و میان خنده و گریه می گوید:

"اما جان عزیزم، مشکلی در میان است. اگر قرار بر این باشد، پس در مورد دیگران چه باید گفت؟ هاهاها! پس باید این دوشیزه دلربا را چندشوهره دانست ..."

حال سوال اینست: آیا خون استعاره از یک موضوع جنسی است؟

نکته جالب اینکه با مکیده شدن خون لوسی، او در نهایت به یک زنده-مرده یا نامُرده (undead) تبدیل می شود. بارزترین ویژگی این حالت، رفتار تحریک کننده و جنسی شده اوست ( که در عصر ویکتوریایی برای زنان متوسط به بالای جامعه زننده تلقی می شده حتی در رابطه با همسر مشروع ).

"سپس با لحن آرام و تحریک کننده ای که هرگز از آن دهان بیرون نیامده بود گفت: آرتور، عزیزم، چقدر خوشحالم آمده ای! مرا ببوس!"

خون، زندگی یا مرگ؟

کنت دراکولا ( و قربانی های نامُرده او) با خوردن خون زنده می مانند اما این زنده بودن ظاهری و در واقع چیزی بین مرگ و زندگی است. رنفیلد هم توهم این را دارد که با خوردن خون حیات می گیرد و به جمله ای از انجیل اشاره میکند: "خون زندگی است." از طرفی دراکولا برای فریب رنفیلد به او وعده زندگی می دهد و با اشاره به نقل قول شیطان در انجیل میگوید: "اگر افتاده ستایشم کنی همه اینها را به تو می بخشم"

موضوع مرگ و زندگی و رابطه آن با فریب می تواند تداعی کننده داستان فریب حضرت آدم و حوا مطابق فصل دوم سفر تکوین باشد:

3. اما از ميوه درختى كه از وسط باغ است خدا فرموده است كه از آن مخوريد و آن را لمس ننمائيد مبادا كه بميريد 4. و مار به زن گفت كه البته نمى ميريد 5. و حال اين كه خدا مى داند روزى كه از آن مى خوريد چشمان شما گشوده شده، چون خدايانى (فرشتگان) كه نيك و بد را مى دانند خواهيد شد

در اینجا دو نکته قابل توجه است: اول اینکه آن ها علیرغم وعده خدا نمُردند (حداقل در ظاهر! مانند دراکولا!) دوم آنکه شروع به پوشاندن نواحی جنسی خودشان میکنند طوری که انگار تازه از بُعد جنسی خودشان آگاه شدند (مثل بیداری جنسی لوسی!).

با این حساب خون نماد زندگی است یا مرگ؟ شاید هم هیچکدام بلکه نماد رسوایی جنسی است!

کنت دراکولا مظهر رسوایی در عصر ویکتوریایی

اگر استعاره خون را بپذیریم فضای داستان مملو از هرج و مرج جنسی می شود طوری که حتی مینای وفادار هم از گزند کنت دراکولا در امان نمی ماند و بر پیشانی اش لکه ننگ آوری ظاهر می شود.

"وقتی نان را روی پیشانی مینا گذاشت، پیشانی اش داغ خورد و همچون فلزی گداخته گوشت آن ناحیه را سوزاند"

از طرف دیگر احتمال همجنس گرایی کنت دراکولا است که به شکل گذرا مطرح می شود. یعنی آنجا که او پس از دفاع از جوناتان در برابر سه خوناشام زن به کنایه زن ها مبنی بر عاشق شدنش جواب می دهد.

"کنت چرخید و پس از آنکه با دقت صورتم را برانداز کرد، ملایم و به نجوا گفت: بله من هم می توانم عاشق شوم. شما خودتان از گذشته خبر دارید."

آیا دراکولا و جاناتان هارکر داستان اسکار وایلد و برام استوکر است؟

در سالهای قبل از انتشار دراکولا محکومیت و تبعید اسکار وایلد به جرم همجنسگرایی اتفاق می افتد. استوکر و اسکار وایلد از زمان تحصیل باهم آشنا بودند. برام استوکر در دورهمی هایی که در خانه اسکار وایلد برگزار میشد شرکت میکرد و احتمالا در همان جا با فلورانس بالکوم معشوقه سابق اسکار وایلد آشنا می شود و زمانی که اسکار وایلد در سفر به سر میبرد با او ازدواج می کند. بعد از آن به همراه همسرش به لندن می رود که مقصد بعدی اسکار وایلد نیز برای زندگی می باشد. اسکار وایلد که در زمان نامزدی صلیبی طلایی به فلورانس بالکوم هدیه داده بود در نامه ای آن را پس می خواهد تا یادگار شیرین ترین دوره جوانی اش باشد و همیشه آن را نزد خود نگه دارد. ارتباط خانوادگی آن ها ادامه می یابد و اسکار وایلد در دورهمی هایی که در خانه برام استوکر برگزار میشود شرکت می کند. در سال 1895 اسکار وایلد به همجنسگرایی محکوم میشود و در 1897 به فرانسه تبعید می شود. جالب آنکه با توجه به نامه های پر از مدح و ستایشی که برام استوکر برای والت ویتمن نوشته، منتقدان به ردپای همنجسگرایی در او اشاره کرده اند. (منبع)

به نظر می رسد برام استوکر حداقل در دراکولا تحت تاثیر اسکار وایلد بوده است. معروف ترین اثر اسکار وایلد تصویر دوریان گری در سال 1890 چاپ می شود و معروف ترین اثر برام استوکر دراکولا در سال 1897. در هردو کتاب همجنسگرایی، سو استفاده از زنان و جوان ماندن جادویی مطرح شده و البته مرگ هر دو شخصیت منفی کتاب که با خنجری در قلب می میرند بی شباهت به هم نیست.

اسکار وایلد از لندن تبعید می شود و همانجا می میرد. دراکولا نیز بعد از فرارش از لندن در سرزمینی دور (تبعیدی) کشته میشود.

شاید رقابت بین بین دراکولا و جوناتان و غلبه نهایی جوناتان الهام گرفته از زندگی واقعی خودش است. به هر حال در داستان رقابت مردان نقش پر رنگی دارد. مردان گروه می ترسند مبادا زیر سلطه رقیب بروند تا جایی که پیروزی بر رقیب، به عشق غلبه پیدا می کند و احتمال کشته شدن مینا مطرح می شود ( تا مبادا برگ برنده ای باشد در دست دشمن! )

کنت دراکولا خطاب به مردان می گوید:

" دخترانی که همگی دلبسته شان هستید هم اکنون از آنِ من اند؛ و به واسطه آن ها، شما و دیگران نیز از آن من می شوید، موجوداتی که اوامرم را اجرا می کنند."

جک قاتل ظاهر می شود

آیا دراکولا یک داستان فانتزی و تخیلی است؟ آیا کنت دراکولا تاریک ترین نقطه داستان است؟ کاش اینطور بود اما قضیه میتواند ترسناک تر باشد!

منتقدان به ارتباط بین داستان دراکولا و ماجرای جک قاتل اشاره کرده اند. جک قاتل نام مستعار یک قاتل سریالی بوده که همه قربانیانش زنان فقیری بوده اند که به فاحشگی روی آورده بودند. این قتل ها نه سال قبل از انتشار دراکولا در شرق لندن اتفاق میفتند.

بیشتر قربانی‌ها گلو و بدنشان بریده و بعضی از اندام‌های داخلی بدن سه تن از قربانیان برداشته شده بود. گفته شده به خاطر آشنایی با وسایل پزشکی، قاتل دارای سابقه پزشکی بوده (نقل از ویکی پدیا).

قسمتی از کتاب، دکتر ون هلسینگ در مورد پیکر لوسی به جان سیورد می گوید:

"می خواهم سر جسد را جدا کنم و قلبش را بیرون بکشم. آخ! تو که جراحی چرا اینقدر جا خورده ای؟"

درصورتیکه بپذیریم نامُرده بودن استعاره از رسوایی جنسی بوده، می توانیم دکتر ون هلسینگ شخصیت مثبت، آگاه و خیراندیش کتاب دراکولای برام استوکر را معادل یک قاتل سریالی یعنی جک قاتل بدانیم!

کاش این نتیجه گیری مهمل باشد اما اگر درست باشد چگونه برام استوکر توانسته است چنین شخصیتی و چنین گروهی را ناجی و قهرمان معرفی کند؟!


کلام آخر

تصور دراکولا ترسناک است اما نه آنقدر چون به هر حال متعلق به سرزمین وهم و خیال است. تصور جک قاتل هم ترسناک است اما شاید بگوییم طرف یک نفر دیوانه بوده است. اما تصور گروهی تحصیل کرده که با همکاری هم و ایمان به درستی کارشان وحشیانه دست به قتل و مثله کردن میزنند به شوخی ناممکنی می ماند.

هرچند تاریخ امکان آن را ثابت کرده است. اعضای گروهی احساس خطر کرده اند و فرد یا افرادی را معادل سیاهی مطلق دانسته اند ( احتمالا مثل دراکولا که مظهر کامل شر نشان داده شده است ) آنوقت برای بقای گروه از انجام هیچ شری کوتاهی نکرده اند! (حتی قتل وحشیانه) آنوقت زمانی به خود می آیند و می بینند ( اگر بتوانند ببینند) که در راه بقا از دشمن فرضیشان هم پست تر و متوحش تر شده اند. خود به دراکولایی بدل شده اند که برای بقا و برتری از خونخواری و قتل دریغ نکرده اند!

در این میان مینایی که نماد وفاداری ایمان و خردمندی زنانه (!) است، به عنوان یک شی واسطه و برگ برنده تلقی می شود. تا زمانی حیاتش (ولو نماین) ممکن است، که باعث پیروزی و غلبه مردان گروه بر رقیب همجنسشان شود. مثل ماجرای کاترین آراگون که سرانجام پس از سو استفاده هایی که از او شد چون نتوانست برای پادشاهی جانشین پسری به دنیا بیاورد کنار گذاشته شد.








چالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید