حرفهای زیادی در مورد کتاب شنیده ایم؛ مثلا اینکه: هر کتابی را نباید خواند؛ هر کتاب حداقل یک حرف خوب برای گفتن دارد؛ کتاب بخوانیم و ...
کتاب ثروتمندترین مرد بابل اثر جرج کلاسون را حدود 5 سال پیش در خانه یکی از دوستانم دیده بودم و در حد تورق کردن آن را به یاد داشتم. نمیدانم چرا میل خواندن این کتاب در من به وجود نیامد و خواندن آن را شروع نکردم.
اما زمان گذشت همین چند وقت اخیر زمانی که در یکی از ویدئوهای یوتیوب نام این این کتاب را از زبان یک اینفلوئنسر شنیدم، (و البته توضیحاتی که در مورد این کتاب داده میشد)، تصمیم به خواندن این کتاب گرفتم.
کتاب را از کتابخانه فینوا به امانت گرفتم و با سرعتی بیشتر از سرعت خودم آن را به پایان بردم. و حالا که میخواهم آن را کتابخانه برگردانم تصمیم گرفتم ، گزیده هایی از آن را در این پست ویرگول بنویسم.
من راه رسیدن به ثروت را زمانی یاد گرفتم که تصمیم گرفتم بخشی از درآمدم را برای خودم نگه دارم.
بخشی از آنچه درآمد داریم برای خودمان است و باید آن را حفظ کنیم. این مقدار نباید کمتر از یک دهم باشد.
البته این توصیه هم میشود که : (از زندگی خود لذت ببرید، به خودتان فشار نیاورید و زیاد ذخیره نکنید.)
با کمتر از درآمدمان زندگی کنیم. این کار باعث میشود در تنگناها عبور راحت تری داشته باشیم.
ثروت مرد در سکه هایی که در کیسه اش حمل میکند نیست. بلکه در درآمدی است که می‌سازد.
یکی از راه های درمان کیف های کم پول این است که صاحب خانه شوید.
همه چیز پول نیست. لذت ها هم باید جایی برای جولان دادن داشته باشند. یک دهم از عایدی خود را برای سرمایه گذاری در زمینه ای مورد علاقه خود کنار بگذارید.
