borna519
borna519
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

جاسوس ها قرارداد امضا نمی کنند!

چند هفته بعد دوباره با ماتیاس دیدار داشتم. این بار بیشتر عصبانی بود تا ناراحت. گفت: «باید وکیل بگیری. رفتاری که باهات کردن واقعا درست نبوده.»

خشکم زد. خیلی برایم عجیب بود که یک افسر دستگاه اطلاعاتی آلمان به من توصیه می کرد از سازمان خود او شکایت کنم. از این گذشته، شکایت قضایی چه ثمری می توانست برایم داشته باشد؟ من هیچ دلیل و مدرکی نداشتم. جاسوس ها که قرارداد امضا نمی کنند!

جواب دادم: «فکر نمی کنم این کار فایده ای داشته باشه. من حتی نمی دونم چطور باید وکیل بگیرم.»

گفت: «من یه وکیل می شناسم.» سریع روی یک تکه، کاغذ اسم و شکاره تلفنی را نوشت و در حالی که آن را به من می داد گفت: «خیلی وکیل خوبیه. حتما باهاش تماس بگیر.»

هیچ وقت با آن وکیل تماس نگرفتم. اما چند هفته بعد دوباره با ماتیاس دیدار داشتم. این بار می گفت برو سراغ رسانه ها. گفت پیش چه کسی بروم و اجمالا توضیح داد چه چیزهایی برایش بگویم.

می دانستم می خواهند پای مرا به دسیسه های بیشتری بکشند و از این مسئله خوشم نمی آمد. شروع کردم به سوال پرسیدن. کمی که گذشت ماتیاس حقیقت را صاف و پوست کنده گفت: «همه از کلاوس متنفر بودند. می دانستند که همه جا مشکل از اوست ولی هیچ کاری نمی توانستند بکنند چون او نیروی تحمیلی یکی از اعضای مجلس نمایندگان به دستگاه اطلاعاتی آلمان بود. تنها راه خلاص شدن از دستش هم این بود که به صورت علنی همه او را بشناسند و دیگر قابلیت فعالیت به عنوان مامور مخفی را از دست بدهد مثلا از طریق یک شکایت قضایی یا یک داستان پر سر و صدای رسانه ای.»

ماتیاس بارها تلاش کرد پای مرا هم به این دعوا (که دعوای خودش با کلاوس بود) بکشاند ولی من علاقه ای نداشتم. مدام می پرسید: «نمی خواهی داستانت رو تعریف کنی؟ نمی خواهی مردم بدونن چی کارا کرده؟» و من هر بار جواب می دادم: «نگران نباش داستانم رو تعریف می کنم، ولی نه الان و نه اینطوری»

از افغانستان تا لندنستان

خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعاتی فرانسه در شبکه تکفیری های اروپا در دهه 90 میلادی

نویسنده عمر الناصری (ابوامام المغربی)

مترجم وحید خضاب

صص 561 و 562

جاسوس
در پی آموختن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید