میگوید: وای بر شما و این دهه محرم و مشکی پوشیدن شما! باز سال قمری جدید شروع شد و شما نادانهای عقدهای با لج کردن با اهل سنت مشکی پوشیدن آغاز کردین!
میگویم: توهین نکن!
میگوید: اصلاً بگویید ببینم شما مثلاً شیعیان تا حالا به ریشههای این دهه محرم فکر کردهاید؟ میدانید محرم عملاً در پاییز بوده و این مظلومنمایی عطش عطش از اساس غلط و مضحک است!
چیزی نمیگویم!
می گوید: از همه بدتر، شما تا قبل از عاشورا مشکی به تن میکنید و به سر و صورت خودتان میزنید اما بعد از عاشورا که واقعاً باید سیاه بپوشید، لباسهای قبلی خود را عوض میکنید! ایکاش قدری هم به عقلتان رجوع میکردید تا بفهمید در سال دوهزار و بیست میلادی زندگی می کنید!
نمیخواستم پاسخ دهم چون گوشم از این حرفها پر است اما چند کلامی سعی کردم با این دوست عزیز هم صحبت شوم.
گفتم: عزیز من، بنده هیچ تلاشی نکردم تا اعتقادم را به شما تحمیل کنم و هیچ کاری هم با شما نداشتم، اگر قرن ۲۱ است و شما فکر میکنید امثال بنده که دهه محرم را مشکی میپوشیم، نادان یا ناقصالعقل هستیم، خیلی اصراری ندارم که نظر شما را عوض کنم اما چند نکته می گویم به سبب آنکه این تهاجم اعتقادی و این روحیه خود برتر پنداری شما را تلطیف کنم.
اولاً برای بنده که تقریباً تمام مقاتل را در خصوص واقعه عاشورا خواندهام هیچگاه مسئله آب، مسئلهای کلیدی نبوده است. اگر چند مداح بیش از اندازه موضوع را پررنگ کردهاند خودشان باید پاسخگو باشند، اما واقعیت اساسی این است که برخی مقاتل بیان کردهاند که فقط در عاشورا آن هم بعد از نماز صبح که غسل ها انجام شده بود، آب قطع شده است. اگرچه که ذات این قطع کردن مذموم است و حتی با آداب جنگ در همان زمان هم تطابق ندارد اما روح این واقعه در تشنگی و گریه کردن فقط به این خاطر خلاصه نمیشود. طبعاً تابستان و پاییز و زمستان تغییری در اصل موضوع ایجاد نمیکند.
ثانیاً در خصوص مشکی پوشیدن!
اجازه بده تا بنده نیز به شما بفهمانم که موضوعات فرهنگی و مناسکی با عقل ابزاری شما هیچ توجیهی نخواهد داشت.
میگویم: چرا وقتی به یک دوست میرسی با او دست میدهی؟
میگوید: بله؟! چه ربطی دارد؟!
میگویم: از کجا یاد گرفتهاند که آداب دست دادن چگونه است؟ و کدام منبع آموزشی این مساله را تشریح کرده است؟
میگوید: چون همه همین کار را میکنند البته با نگاهی عاقل اندر سفیه! ضمناً از پدر و مادرها و بزرگترها دیدهایم. لزومی ندارد کلاس دانشگاهی برای این موضوعات داشته باشیم.
میگویم: دقیقاً نکته در همین جاست. آداب معاشرت و مناسک از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و هیچکدام بنیه عقلانی مشخصی ندارند بلکه فقط میبینیم، میآموزیم، انجام میدهیم و یاد میدهیم.
سوال بعدی: شما وقتی در مراسم ختم شرکت می کنی چه کسی به شما گفته است که مشکی بپوشی؟
می گوید: همان نسل قبلی و دوستان و آشنایان
میگویم: چرا مثلاً سبز نمیپوشیم؟!
میگوید: نمیدانم.
میگویم: نه اینکه تو ندانی، الان هیچکس نمیداند. البته میشود در خصوص رنگها فلسفه بافی کرد اما استدلال عقلانی ندارد و امکان اقامه برهان فلسفی برای این موضوعات میسر نیست.ما دهه محرم مشکی میپوشیم نه از روی نادانی و جهالت. از روی ابراز همدردی و فریاد کشیدن یک اعتقاد البته چه شما آن را درست بدانیم و چه ندانی نظر شما محترم است.
مشکی پوشیدن یک شعار است و یک اعلام عقیده در قالب یکی از مناسک مرتبط با واقعه عاشورا.من خیلی افراد زیادی را نمیشناسم که بلافاصله بعد از ظهر عاشورا لباس مشکی خود را دربیاورند، غالب افرادی که من میشناسم، تا شب سوم شهادت امام حسین (ع) این لباس را بر تن نگه میدارند.