همین دیشب دو تا کتاب گوش دادم و این یکیش بود و قطعا برای شما هم میتونه جذاب باشه و خوندید کتاب رو به من نظراتتون رو بگید باشه؟ :)
این تعیین نسبیت مارو توی تحلیل اطلاعات مربوط به موضوع کمک میکنه و به اون جهت میبخشه. این وضعیت میتونه مربوط به یک شکست باشه یا هروضعیتی.
تو علم روانشناسی حداقل دوتا سوگیری وجود دارد که هدایتگر این الگو هستند: سوگیری تایید _ سوگیری مطلوبیت
در سوگیری تایید ما همون چیزی رو میبینیم که انتظار داریم و در سوگیری مطلوبیت همون چیزی رو میبینیم که میخواهیم ببینیم.
هردوی این جهت گیری ها هوش مون رو به گونه ای منحرف میکنه که علیه واقعیت موجود عمل کنه.
یکی دیگر از این سو گیری ها من جانب نیستم، توی این وضعیت معمولا افراد خودشون رو بی طرف تر از بقیه میدونن.جالبه که افراد باهوش بیشتر توی این دام گرفتار میشوند.
بعضی وقتها قدرت تفکر خوب باعث ضعیف شدن عملکردتون در زمینه ی تجدید نظر میشه. اما تو مدل مواجهه ی یک دانشمند با واقعیت، هیچ کدوم ازین سوگیری ها وجود نداره، بلکه در این مدل شخص اجازه نمیده که ایده ها تبدیل به ایدئولوژی بشن بیشتر از اونیکه با پاسخ ها و راه کارها سر و کار داشته باشند، با پرسش ها و معماها مسیر یابی میکنند و به جای اینکه با بدبینی و خصومت با استدلال های بقیه برخورد کنند، جسورانه استدلال های خودشون رو به چالش میکشند .
تجدیدنظر کردن در واقع یک فراینده، این فرایندتوی قالب یک چرخه شکل میگیره. همه چی با توضع فکری شکل میگیره .
یعنی اولین قدم برای وجود این چرخه اگاهی از چیز هایی که نمیدونیم. وقتی کمبودهای خودمون رو شناسایی کنیم اونموقع در رو به روی تردید بر روی دانستههامون بازکردیم.
اما اگر این چرخه رو پس بزنیم نا خوداگاه وارد چرخه اعتماد به نفس کاذب میشیم.
مایک لازاریدیس موسس شرکت بلک بری، یکی از کسایی که در مدتی شرکت خودش رو قربانی چرخه اعتمادبه نفس کاذب خودش کرد.
موفقیت های پی در پیش باعث ثبات رای بیش از اندازه ای شد که نتیجه ی اون مقاومت در برابر ساخت صفحه لمسی برای تلفن همراه بلک بری بود.
اون صفحه کلید رو از فضایل اصلی تلفن همراه بلک بری میدونست و ساعت ها در باره ی اون موعظه میکرد و از طرفی دیگه صفحه لمسی گوشی های اپل رو یک عیب میدونست و اون هارو بازپرسی میکرد.
با وجود موفقیت های عظیم محصوب رغیب یعنی گوشی های ایفون مایک همچنان مخالف پیاده کردن ایده صفحه لمسی روی گوشی های شرکت خودش بود.
همونطور که دیدید ثبات رای میتونه مثل یک زندان عمل کنه، زندانی که خودمون به دست خودمون میسازیمشو و توی اون محبوس میشیم.
حتما بارها به کسایی برخورد کردید که موقع تماشای فوتبال معتقدن دانش و اطلاعاتشون بیشتر از مربی کنار زمین هستش. این افراد اصطلاحا دارای سندروم منتقد بیرون گود هستند.
اگر اعتماد به نفس رو یک الاگلنگ در نظر بگیریم: این تیپ از افراد کفه ی دانششون همیشه در هواس و کفه ی اعتماد به نفسشون خیلی سنگین تر از دانشی هست که دارند.
وضعیت مقابل سندروم منتقد بیرون گود : سندروم متقلد هستش.تو الاگلنک کفه دانش به مراتب سنگین تر ازکفه ی اعتماد به نفسشون هستش.
اونها فکر میکنند به قدرکافی شایستگی کسب موفقیت و محبوبیت فعلشیون رو ندارند ، یا داشته های خودشون رو خیلی ناچیز میدونند.
مشکل سندروم منتقد بیرون گود اینکه مانع بازنگری شماها میشه.
اما مشکل جاییکه دلمون نمیخواد خودمون رو تو حوزه های مورد علاقمون دسته کم بگیریم. درواقع درحین پیشرفت یا گذر از مرحله مبتدی به اماتور هستش که اعتماد به نفس کاذب پیدا میکنیم.مقدار کم دانش همیشه میتونه خطرناک باشه و مارو توی مسیر رسیدن به قله حماقت رهبری کنه.
یک تحقیق ازمایشگاهی بین پزشک ها نشون میده که میزان فوتی های یک بیمارستان توی ماه جولای، یعنی دقیقا در مقطی از سال که مسئولیت ها به رزیدنت های جدید واگذار میشه، بیشتر از بقیه زمان هاست.
این فقط کمبود مهارت در رزیدنت های جدید نیست که باعث این مشکل میشه بلکه براورد دسته بالای اونها از مهارتهاشون هم آسیبزاست.
پیشرفت از رده تازه کار به اماتور میتونه چرخه ی بازنگری رو بشکنه. همیشه وقتی یکم تجربه کسب میکنیم به همون اندازه فروتنی مون رو از دست میدیم.ما وظیفه داریم نقطه مطلوب اعتماد به نفس رو کشف کنیم.
معمولا از واژه فروتنی برداشت های نادرستی میشه. فروتنی به معنای کمبود اعتماد به نفس نیست؛ فروتنی یعنی تشخیص بدیم که کامل نیستیم و میتونیم از بیرون چیزهای دریافت کنیم وکامل بشیم.
بهترین حالت داشتن اعتماد به نفس همراه با فروتنی هستش. باید بدونیم که ما ناگزیر از اشتباه هستیم. پس منظورمون از افزایش کیفیت زندگی این نیست که نباید اشتباه کنیم. بلکه باید اگاه باشیم که میزان اشتباهاتمون خیلی بیشتر از مقدار دلخواهمون هستش.
با انکار کردن اشتباه چاله های بزرگی برای خودمون حفر میکنیم.
موری دیویس جامعه شناس معتقد که بقای ایده ها هیچ ربطی به ئرست یا اشتباه بودنشون نداره بلکه مربوط به جالب بودنشون هستش.یعنی اون چیزی که باعث جذابیت اون ایده میشه به چالش کشیدن عقاید نچندان مستحممون هستش.درحالیکه بیشترمون در گفتگو وقتی فقط یکی از باورهای محورمون زیر سوال میره مانع گفتگو های بیشتر میشیم.
آدرس کتابش هم اینه https://365book.ir/think-again