× چالش کتابخوانی طاقچه، فروردین ۱۴۰۲ ×
"انسان در جستجوی معنا"، کتابی است که توسط ویکتور فرانکل، روانشناس و نویسنده برجسته، نوشته شده است. فرانکل در این کتاب، تجربههای خود را در زمینه پیدا کردن معنا و هدف در زندگی بیان میکند.
فرانکل در این کتاب، به تجربیات خود در طی سالهایی که در زندان های آشویتس و داخلشتات به عنوان یک زندانی بود، پرداخته است. در آنجا، او شاهد شده است که حتی در هنگام بدترین نگرانیها و سختیها، میتوان معنا و ارزشی در زندگی پیدا کرد.
همچنین او در این کتاب به بررسی سؤالات عمیق انسانی میپردازد و به دنبال پاسخ به سوالاتی همچون "چگونه میتوانیم در شرایط دشوار زندگی معنای واقعی را پیدا کنیم؟" و "چگونه میتوانیم با تمایلات و ارزشهای خود هماهنگ شویم؟" است. او با تأکید بر اهمیت اراده و قدرت داشتن یک هدف معنادار در زندگی، به خواننده الهام و انگیزه میدهد.
فرانکل بر این باور است که ما معنا را نه از خود زندگی میتوانیم دریابیم، بلکه با آن ارتباط برقرار میکنیم. او معتقد است که برای پیدا کردن معنای واقعی در زندگی باید درگیر شدن با چالش ها و مسئولیت های مان را قبول کنیم و به دنبال هدف هایی باشیم که بزرگتر از خودمان باشند.
نويسنده استدلال می کند که ما نمی توانیم از رنج اجتناب کنیم بلکه می توانیم چگونگی مواجهه با آن را انتخاب کنیم، در آن معنا بیابیم و با هدفی احیا شده به مسیر زندگی ادامه دهیم. این تئوری فرانکل که لوگوتِراپی یا معنادرمانی نام دارد، بیان می کند که نیروی محرکه ی اصلی در ما انسان ها، نه رسیدن به لذت بلکه کشف و پیگیری چیزهایی است که در ذهنمان، آن ها را دارای معنا می دانیم.
ویکتور فرانکل همچنین برای معنا بخشیدن به زندگی سه راه پیشنهاد میکند:
1- اگر انسان چیزی خلق کند، زندگی اش میتواند با معنا باشد، (در اینجا انسان از خود سئوال میکند: من برای چه زنده هستم؟)
2- انسان معنا را در شیوه تجربه کردن زندگی، یا کسی را دوست داشتن، میبیند. (در اینجا انسان از خود میپرسد: من برای چه کسی زنده هستم؟)
3- انسان معنا را در بحبوحهٔ مشکلات سنگین در مییابد. طرز برخوردی که ما نسبت به رنج انتخاب میکنیم.
در جایی که ما با یک سرنوشت غیر قابل تغییر روبرو میشویم. مثلاً (یک بیماری غیر قابل علاج، مرگ یک عزیز، یک موقعیت ناامید کننده و ...) در این جاست که زندگی را معنا میکنیم. (در اینجا انسان از خود میپرسد: چرا نگرش مثبت در برابر سرنوشت غیرقابل تغییر و اجتناب ناپذیر نداشته باشم؟)
ویکتور فرانکل معتقد است که درست در جایی که ما با یک موقعیت روبه رو میشویم که به هیچ روشی نمیتوانیم آن را تغییر دهیم از ما انتظار میرود که خود را تغییر دهیم، رشد کنیم ، بالغ شویم و از خود فراتر رویم .
• بریده هایی از همین کتاب:
زندگی به بیشتر مردم می آموزد که دنیا مکان خوش گذرانی نیست. لذت قادر نیست زندگی را معنا کند. لذت، ناشی از حالت خاص سلولهای مغزی است. اگر لذت منبع معنای زندگی بود،زندگی چیزی برای ارائه نداشت.
در واقع آنچه باعث می شود گروه کثیری از مردم تمام عمر خود را در ولع لذت،ثروت،قدرت و شهرت به سر ببرند و مسابقه ای جنون آمیز در این زمینه ها با یکدیگر داشته باشند، محرومیت آنها از این محرکهای لذت بخش است.
همچون کودکی که در حسرت شهر اسباب بازیها است و در رویای خود تصور می کند که اگر او را به این شهر ببرند تا پایان عمر در آنجا بازی می کند، اما
وقتی آرزوی او برآورده شود و به این شهر برود، اگر هیچ محدودیتی نداشته باشد و بارها هر بازی را تکرار کند، آن گاه همان بازیهای رویایی حوصله اش رو سرخواهند برد و خواهد پرسید:چیز دیگری نیست؟ من حوصله ام سررفته!
اگر همه محدودیت ها برداشته شود و آدمی به همه امکانات برای لذت بردن دسترسی داشته باشد،حتی اگر بیماری و پیری و مرگ هم او را تهدید نکند،پس از مدتی خواهد گفت: "خوب که چی؟! همه ش همین؟!"
بنابراین می بینیم که در عمق همه لذت های بشر،نوعی رنج چهره می نمایاند. اگر همه لذت ها هم بدون محدودیت فراهم باشند،انسان در جستجوی معنای زندگی است و "بی معنایی" گاه چنان دردناک می شود که انسانی با همه امکانات لذت بردن،تصمیم به خودکشی می گیرد تا از این رنج خود را رها سازد!
آنچه انسانها را از پا در میآورد، رنجها و سرنوشت نامطلوبشان نیست بلکه بیمعنا شدن زندگی است که مصیبتبارتر است. و معنا تنها در لذت و شادمانی و خوشی نیست، بلکه در رنج و مرگ هم میتوان معنایی یافت.
«انسان در جستجوی معنا» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/4206