ویرگول
ورودثبت نام
T. Jafary
T. Jafary
خواندن ۳ دقیقه·۶ ماه پیش

جعبه پرنده - جاش ملمرن

چالش کتابخوانی طاقچه، خرداد ۱۴۰۲

جعبه پرنده - جاش ملمرن


"جعبه پرنده" نام کتابی از نویسنده معروف جاش ملرمن است و نخستین بار در سال 2014 به انتشار رسید. داستان در دنیایی پس از انفجار یک فاجعه ناشناخته شروع می‌شود. پنج سال پس از شروع این اتفاقات، هنوز تعدادی بازمانده وجود دارند. افراد باید مکان‌ های بیرونی را فقط با چشمان بسته نگاه کنند تا از نابودی جان خود جلوگیری کنند. مادری به نام مالوری با دو فرزندش در یک خانه متروکه زندگی می‌کند و تصمیم می‌گیرد به دنبال یک پناهگاه دریایی بروند. حال آن‌ها باید با خطراتی مانند موجودات مخوف و خطرات دیگر مقابله کنند تا به مقصد خود برسند. شخصیت های کتاب به صورت ناخواسته در جهانی افتاده‌اند که نگاه کردن در آن مجاز نیست و خطرات زیادی در پی دارد.
شخصیت اصلی کتاب یعنی مالوری با دو فرزندش، بوی و گرلد، برای بقا و حفاظت از حیات خود با یک چالش بزرگ روبه‌رو هستند: آنها نباید به چیزی که در بیرون می‌بینند نگاه کنند. اگر اینکار را انجام دهند، با ویروسی مرموز روبرو خواهند شد که باعث فکر به اقدام به خودکشی می‌شود.

این کتاب در واقع داستان موجوداتی است که اگر به آنها نگاه کنید، در همان لحظه تصمیم به خودکشی می‌گیرید و در کمتر از چند ثانیه بدون این که دردی احساس کنید یا به چیز خاصی فکر کنید، زندگی‌ تان را خیلی ساده به اتمام خواهید رساند.

دنیایی که جاش مالرمن در "جعبه پرنده" ایجاد کرده است، پر از ترس، بی‌خوابی و مخاطرات است. خوانندگان با مالوری در سفری تاریک و پر از ناامیدی در کنار او همراه می‌شوند و با او به دنبال راهی برای بقا و جان به در کردن از این دنیای نه‌ چندان دور از واقعیت می‌گردند. مالوری رویای فرار از این جهنم و رفتن به مکانی امن را در سر می پروراند و هم اکنون که فرزندانش بزرگتر شده اند وقت رفتن و شروع این سفر پر مخاطره و هیجان انگیز فرا رسیده.

"جعبه پرنده" یک داستان تخیلی ترسناک و هیجان‌انگیز است که خواننده را به دنیای دیگری می‌برد. این اثر با ارائه ی ایده‌ های نو و جذاب، خواننده را وادار می‌کند بدون وقفه تا انتهای کتاب پیش رود همچنین  توانسته است بر جامعه‌ ای گسترده از خوانندگان تأثیر گذار باشد و محبوبیت فراوانی در بین آنها پیدا کند.


بریده های گلچین شده کتاب:

۱. خانه را در ذهنش مثل یک جعبهٔ بزرگ تصور می‌کند. دلش می‌خواهد از این جعبه بیرون برود. تام و جولز که بیرون از خانه‌اند هم، هنوز در همین جعبه‌اند. همهٔ زمین در حبس است. تمام دنیا در همان جعبهٔ مقوایی‌ای گیر افتاده که پرنده‌های پشت درِ خانه را در خودش نگه می‌دارد. مالوری می‌داند که تام دنبالِ راهی برای بازکردنِ درِ آن جعبه است. دنبال راه خروج است؛ ولی مالوری دارد از خودش می‌پرسد درِ دومی پشت این در نیست؟ و درِ سوم بعدازآن؟ فکر می‌کند محبوس در جعبه، تا ابد.

۲. دستورالعمل‌های دولتی روی صفحهٔ تلویزیون‌ها نمایش داده می‌شد. محدودیت ساعت رفت‌و آمد وضع شده بود. به مردم توصیه می‌کردند درها را قفل کنند و پنجره‌ها را بپوشانند و مهم‌تر از همه، بیرون را نگاه نکنند.

۳. دان گفته بود بالاخره که ما رو می‌گیرن. دلیلی نداره جور دیگه‌ای فکر کنیم. آخر دنیاست مردم. اگه به‌خاطر اینه که مغز ما تاب تحمل یه موجودی رو نداره، پس لابد حق‌مونه. من همیشه فکر می‌کردم به‌خاطر حماقت خود ما آدم‌ها آخرالزمان از راه برسه.

۴. مالوری به خانه‌ای که پشت‌سر گذاشته‌اند فکر می‌کند. آن‌جا جای‌شان امن بود. چرا باید می‌رفتند؟ آیا جایی که می‌روند، امن‌تر خواهد بود؟ چطور ممکن است؟ آیا در دنیایی که نمی‌توانی در آن چشم باز کنی، می‌توانی آرزویی بالاتر از یک چشم‌بند داشته باشی؟


برای خواندن کتاب «جعبه‌ پرنده» از طاقچه به این لینک مراجعه کنید:
https://taaghche.com/book/55003

جعبه پرندهچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید