چالش کتابخوانی طاقچه، شهریور ۱۴۰۲
سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
سمفونی مردگان معروف ترین اثر عباس معروفی است که در سال به چاپ و انتشار رسید. داستان این کتاب حول محور خانواده ای شش نفر است که پدر خانواده فردی خشک، خشن و مستبد است. پدری که به فرزندانش اجازه ی نافرمانی در هیچ زمینه ای را نمیدهد. مادر نیز درمقابل پدر خانواده یک شخصیت کاملا ساکت و منفعل میباشد که این سبک خانواده باعث شده چهار فرزند این خانواده به طریق خاص خود با مشکلات خانه و زندگی روبرو شوند و نویسنده با قلم شیوا و روان و هنرمندانه ی خود زندگی هر چهار نفر را دنبال میکند.
سبک کتاب به شدت غمگین و دلگیر میباشد و این وضعیت در تک تک کلمات داخل کتاب مشهود است. نویسنده محیط داستان را به بهترین شکل تیره و سرد و ناامید جلوه داده است به طوریکه اتمسفر داستان تا مدت ها از ذهن مخاطب پاک نخواهد شد.
نوع نگارش داستان و خلق جزئیات برای تک تک شخصیت ها مخصوصا کارکتر های فرزندان خانواده باعث ایجاد حس همدردی خالصانه ای از سوی مخاطب میشود و پیوندی نامرئی را بین مخاطب و شخصیت خیالی داستان که عموما در اطراف خود مانند آنها را مشاهده میکنیم به وجود می آید که همین امر باعث شیرین تر شدن تجربه ی خواندن این کتاب است.
از نقاط قوت داستان جملات و دیالوگ های ماهرانه و هنرمندانه نویسنده است که به فراوانی در جای جای فضای مجازی استفاده و مشاهده شده است.
بریده های گلچین شده کتاب:
۱. انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک میشود. و بیکاری بدتر از تنهایی است. آدم بیکار در جمع هم تنهاست.
۲. چه تنهایی عجیبی! پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.
۳. دارم رفته رفته تبدیل به آدمی میشوم که به فکر کردن فکر میکند. حالا فکر کردن برای من عادت شده. هدف شده. همهاش دلم میخواهد بنشینم و فکر کنم. مهم نیست که دستهام به چه کاری مشغولند.»
۴. همه آتشها با آن شعله و دود، با آن تلفات و خسارت، خودبخود فرو مینشست. امّا همه آنها در خرابی فرو مینشست.
۵. با دو دسته نمیشود بحث کرد. بیسواد و باسواد.
۶. کجایی که ببینی تنها شدهام، و هر شب دنیا یخ میزند. انگار همه آدمهای دنیا مردهاند، و من تقاص هراس همه آدمها را یکجا پس میدهم.
۷. به روزهای اندوهباری بیندیش که تسلیمشدگی را نفرین خواهی کرد، به روزهای ملال، و به روزهایی که هزار نفرین حتی لحظهای را برنمیگرداند.
۸. بوی ویرانی و مرگ میآمد، بوی بشر اولیه، و بوی حیوانیت. انگار کسی را سوزاندهاند و خاکسترش را به در و دیوار مالیدهاند. اتاق پر از خاکستر و چوب نیمسوخته بود. و کتابها و شعرها همراه شعله آتش به آسمان رفته بودند.
برای خواندن کتاب «سمفونی مردگان» از اپلیکیشن طاقچه به این لینک مراجعه کنید:
https://taaghche.com/book/117073