سین معبودی
سین معبودی
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

کمدی سیاه شناسی در دو پرده

طی این مقاله که در دو قسمت منتشر خواهد شد، قصد داریم ضمن معرفی سبک "کمدی سیاه" دو نمایشنامه مطرح در این سبک را نیز بررسی کرده و عناصری که آنان را از کمدی یا تلخی مطلق بدین سبک مبدل می‌کنند مطرح نماییم.

نمایش
نمایش


کمدی سیاه یا همان "black comedy" که به نام های "طنز تاریک" یا "طنز تلخ" هم شناخته می‌شود، زیر مجموعه از کمدی در ادبیات پست مدرن است و در آن با موضوعاتی مواجهیم که در حالت عادی با آن ها جدی برخورد می‌شود، همچون مرگ، کشتار جمعی، نژادپرستی، معلولیت، خودکشی، خشونت علیه قشری خاص، جنگ، تروریسم، جنون، ترس و ... اما در این سبک به سخره و هجو گرفته می‌شوند، در حالی که هیچ چیزی از یک تراژدی فجیع و خشن کم ندارند. پس اولین اصل برای لذت بردن از کمدی سیاه این است که دارای جنبه بسیار بالایی باشیم، زیرا در غیر اینصورت در اولین صفحات چنین واکنشی خواهیم داشت: با هرچیزی نباید شوخی کرد! بدین دلیل که کار این سبک چنین است که علاوه بر بامزه بودن، آزاردهنده نیز باشد و در درجات بالاتر، مخاطب را راجع به زشتی‌های پیرامون خود به فکر فرو ببرد.

به بیان دیگر می‌توان گفت کمدی سیاه،به جنبه‌های منفی زندگی می‌پردازد و سعی می‌کند طوری با آن‌ها شوخی کند که غیرمنتظره و تکان‌دهنده باشد. و همچنین یکی دیگر از کاربردهایش، انتقاد از مسائل یا بیان حقایقی است که پرداخت جدی به آن‌ها یا خطرناک و یا بی‌تاثیر است؛ چیزی که به‌طور مثال در شوروی سابق بسیار عادی بود و ماهیت اصلی طنز سیاسی محسوب می‌شود. و چیزی که کمدی سیاه را از دیگر کمدی‌ها جدا می‌سازد گرایش آن به مسائل تاریک (افسردگی،جنایت، فقر...) در عین استفاده از طنز گفتاری و همچنین طنز موقعیت است.

حال می‌پردازیم به بررسی چگونگی کمدی سیاه بودن نمایشنامه "مراسم قطع دست در اسپوکن" اثر مارتین مک دونا نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر انگلیسی. در این نمایشنامه ما شاهد داستان مردی به نام کارمایکل هستیم که دست چپش در کودکی و توسط چند مزاحم به وسیله قطاری قطع شده است و حال او بیست و هفت سال کذایی را صرف یافتن آن دست و انتقام گرفتن از بانیان این اتفاق کرده است، پس همانطور که می‌بینید پیش از هرچیز با طرح داستانی کاملا تراژیک و خشونت بار مواجهیم.

طی این اتفاق این پسر بچه‌ای که می توانست فردی بزرگ و تاثیرگذار یا حداقل فردی معمولی باشد، تبدیل به موجودی وحشت‌زده و عصیان‌گر به نام کارمایکل شده که بدون دست‌اش نیمه‌زنده و دیوانه‌وار به همه جا سرک می‌کشد تا شاید ردی از دست نازنین‌اش پیدا کند. او ناقص است. بخشی از او را برده‌اند که مالِ خودش بوده، جزو دارایی‌های‌اش بوده، به بدن‌اش وصل بوده، و حالا بدون آن نمی‌تواند احساس کمال و خوشبختی کند. اما کارمایکل آدم بدی نیست. او قربانی است. خودش هم نمی‌داند چرا کسی باید چنین کار وحشتناکی با یک بچه بکند؟ و در واقع دست قطع شده‌ی کارمایکل نمادی خون‌آلود از بی‌عدالتی و تباهی در دنیاست.

در کنار کارمایکل این داستان شخصیت های دیگری نیز دارد، دو مرغ عشق متلاشی، پسر سیاه پوستی به نام توبی و دختری به نام مریلین که سعی دارند دستی که از موزه شهر دزدیده اند را به کارمایکل قالب کنند و پولی به جیب بزنند اما از نفس آسیب دیده کارمایکل ناآگاهند و وقتی نمی‌توانند پاسخ درستی به خواسته او بدهند به دردسری در حد خطر جانشان می‌افتند. و دیگری مروین متصدی هتل که چندان دل خوشی از موقعیت شغلی و اجتماعی خود ندارد، و همواره آرزوی قهرمان کسی بودن را در سر می‌پروراند.

و ما هرچه پیش می‌رویم با گروهی از افراد شکست خورده و ناکام طرفیم، پس چه چیزی این نمایشنامه را در دامان خانواده کمدی می‌اندازد؟ کلام، موقعیت ها و دیگر هیچ. جایی که مریلین با دستپاچگی و از روی لجبازی آدرس و هرآنچه نباید گفته شود را لو می می‌دهد و مادر مسن کارمایکل که به‌خاطر بادکنکی از درخت بالا کشیده، زمین خورده، حال زاری دارد و در همان موقع سعی دارد از روی صدای توبی درمورد رنگ پوستش نظر بدهد، و مروین که درست میان این همهمه او را "آقای شورت پاچه دار" می نامند و او هم هربار که آن‌ها می‌خواهند به جایی تلفن بزنند در حالی که دست به کمر زده و ظاهر مضحکی دارد از خجالتشان در می ‌آید و می‌گوید، باید منتظر شوید تا تلفنچی وصلتان کند، درحالی که تلفنچی کسی جز خود او نیست! و علاوه بر همه این‌ها هریک که در موقعیت خود مغلوب هراسشان می‌شوند و تبدیل به موجودی احمق، با جملات ناهمگون و به قطع بامزه می‌شوند.

مارتین مک دونا به خوبی موفق شده است داستانی بنویسد و در آن نشان دهد چطور ناکامی‌ها تبدیل به وسواس می‌شوند و چگونه می‌توان تمام عمر را صرف چیزی کرد که وصل آن و حتی نه تنها خود آن، بلکه یک چمدان پر از آن هیچ رضایتی در فرد ایجاد نمی‌کند طوری که حتی متوجه حضورش نشودو در نهایت هرگاه ناخوشی و نامرادی‌های جهان تمام شوند آثار مک دونا نیز به سروسامانی خواهند رسید.

این کتاب پیش تر از نشر بیدگل با ترجمه بهرنگ رجبی منتشر گردیده و نسخه الکترونیکی آن نیز در فیدیبو موجود است.

کمدی سیاهمارتین مک دوناطنز تلخستاره معبودی
مشتاق عام تئاتر، موسیقی و اقوام وابسته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید