آیا افراد دارای معلولیت باید از حقوق ویژهای بهرهمند باشند؟
نخستین باری را که با یک فرد دارای معلولیت برخورد کردید به یاد بیاورید. ممکن است او یکی از اعضای خانوادهتان باشد، یا یکی از دوستانتان، یا یک غریبه که در جایی مانند یک بازارچه خیریه یا مجتمع درمانی دیده باشید. اگر تا کنون با فرد دارای معلولیتی برخوردی از نزدیک نداشتهاید، پیشنهاد میکنم پیش از خواندن این متن کمی درنگ کنید و از خود بپرسید چرا؟
در آن نخستین بار، چه رفتاری از خود بروز دادید؟ از او دوری جستید؟ تلاش کردید به او کمک کنید؟ دلتان به حالش سوخت؟ یا خدا را شکر کردید که «سالم» هستید؟ هر چه باشد بعید است واکنشی را نشان داده باشید که نسبت به یک فرد غیرمعلول نشان میدهید: طبیعی و کاملا معمولی، مثل همه آدمهای دیگر.
از چهار دریچه میتوان به پدیده معلولیت و افراد دارای معلولیت نگریست: نگاه نخست، نگاهی خیریهمآبانه است. از این منظر، فرد دارای معلولیت، فردی است که نیازمند ترحم و حمایت خیرین است تا در گوشهای بدون اثر و دردسر مشغول زندگی خود باشد. در نگاه دوم، معلولیت به عنوان یک بیماری به حساب میآید که باید درمان شود. دیدگاه پزشکی تمام تلاش خود را به کار میبندد تا از طریق پیشرفتهای علمی و فناورانه، معلولیت را از فرد بزداید و او را تبدیل به یک فرد «عادی» در جامعه کند. در نگاه اجتماعی، خدمت به افراد دارای معلولیت و حضور و فعالیت آنها در جامعه، یک وظیفه اجتماعی برای دولتها و مردم است. افراد دارای معلولیت در جامعه حضور دارند چون آن جامعه، جامعهای پیشرفته و پیشرو است که برای تمام شهروندان خود ارزش قائل است. نگاه چهارم اما، بدیهیترین و طبیعیترین حالت ماجراست: افراد دارای معلولیت باید از تمام حقوق، امکانات و فرصتها، برابر با افراد غیرمعلول بهرهمند باشند تنها به یک دلیل ساده، چون انسان هستند.
نگاه حقوق بشری به معلولیت، هیچ کدام از نگاههای دیگر را نفی نمیکند، اما به آنها هویت و جان تازهای میدهد. در این نگاه، نیکوکاری عملی است پسندیده و باید در راستا و با رعایت شأن انسانی افراد دارای معلولیت و با هدف رسیدن این افراد به خودشکوفایی و استقلال فردی صورت پذیرد. اگر فرد دارای معلولیت نیاز به اقدامات پزشکی دارد، این خدمت باید به عنوان یک حق انسانی به او داده شود، نه به عنوان راهحلی برای برطرف کردن معلولیت و در نهایت اگر جامعهای، افراد دارای معلولیت را در جایگاه والایشان مینشاند، این نه فخری برای آن اجتماع، که حقی برای انسانها و شهروندان آن جامعه است.
کنوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت بر اساس همین دیدگاه به نگارش درآمده است. در واقع کنوانسیون، حق جدیدی برای افراد دارای معلولیت خلق نکرده است، بلکه تنها به حقوق انسانی آنها به شکلی اشاره کرده است که از سوی دولتها و ذینفعان، قابل فهم و اجرا باشد. در واقع میتوان این کنوانسیون را «سندی برای تاکید بر حقوق افراد دارای معلولیت، به عنوان انسانهایی که در این جهان زندگی میکنند» به حساب آورد.
از چند دهه قبل تلاشهای حقوقی و مدنی فراوانی برای احقاق این حقوق بدیهی و اولیه افراد دارای معلولیت در سراسر جهان و از چند سال پیش در ایران شکل گرفته است. قانون حمایت از حقوق معلولان سال 1383 تصویب شد اما آنقدر به اجرا در نیامد که موجب شکلگیری جنبشهای مردمی مانند «کمپین پیگیری حقوق افراد دارای معلولیت» و تصویب لایحه دفاع از حقوق افراد دارای معلولیت در سال 1396 و ابلاغ آن در اوایل سال 1397 شد که در اثر آن، بارقههایی از امید در دل جامعه روشن شده است. اما آیا همین فعالیتها و قانونگذاریها برای دست یافتن افراد دارای معلولیت به فرصت و جایگاه درخور شأن انسانیشان کافیست؟ آیا تمام این فرآیند باید توسط مجلس و دولت پیش برود و مانند بسیاری پدیدههای دیگر در کشور دستخوش تلاطمهای تصمیمگیری مدیران ارشد کشور شود؟
چه بخشی از کسبوکارهای ما پذیرا و آماده استفاده از توانمندیهای افراد دارای معلولیت هستند؟ چند درصد از ارائهدهندگان خدمات و تولیدکنندگان محصولات، افراد دارای معلولیت را به عنوان بخشی جدی از بازار مصرف خود در فرآیندهای طراحی، تولید و عرضه در نظر میگیرند؟ و سوال مهمتر، چهقدر مردم عادی جامعه، همانها که هر روز صبح سر کار میروند و شب به خانه بازمیگردند، معاشرت، دوستی و مراوده با یک فرد دارای معلولیت را، درست مانند یک فرد غیرمعلول، به رسمیت میشناسند؟
بهتر است بار دیگر از دریچه انسانی به موضوع نگاه کنیم. از خودمان بپرسیم این 10 تا 15 درصدی که در آمار سازمان ملل به آنها اشاره میشود، کجای جامعه ما هستند که نمیبینیمشان؟ در یک چرخه 24 ساعته از زندگیمان، چند فرد دارای معلولیت در کوچه و خیابان، محل کار، فروشگاه، اماکن تفریحی و غیره میبینیم؟ نقش تک تک ما مردم، در بازگرداندن این افراد به جامعه چیست؟ هر کدام ما در حوزه اثر خودمان چه کردهایم که حق انسانی این بخش از جامعه پایمال نشود؟
حقوق افراد دارای معلولیت یک مساله انسانی است و برای تحقق این حقوق باید همه انسانها، فارغ از تفاوتهای ظاهری، تلاش کنند. حضور افراد دارای معلولیت در اجتماع، نه یک ژست متمدنانه که یک ضرورت انسانی، اجتماعی، اقتصادی است. تصور کنید هر فرد دارای معلولیت متناسب با توانایی خود در تولید ملی کشور سهم داشت. هر فرد دارای معلولیت میتوانست نقشی جدی در جامعه ایفا کند و بخشی از شکوفایی کل اجتماع را رقم بزند و در نهایت هر فرد دارای معلولیت به راحتی میتوانست آنچه را دوست و نیاز دارد تهیه کند، به هر کجا که میخواهد برود و درآمدش را در فروشگاه، رستوران یا اماکن تفریحی هزینه کند و به یاد داشته باشید که نه در مورد چند صد یا چند هزار، که در مورد چند میلیون نفر صحبت میکنیم.
ما سالهاست به سادگی پتانسیل عظیم این بخش از جمعیت کشورمان را از دست دادهایم و میدهیم، چون نگاه درستی به این حوزه نداشته و نداریم. فارغ از این که در قانون چه آمده است و مجری قانون چه میکند، پرسش اساسی این است که شهروندان تا چه حد به حق انسانی افراد دارای معلولیت معتقدند و به آن احترام میگذارند؟ تحول اصلی نه در قانون و بودجه، که در نگرش و ذهنیت تک تک افراد جامعه باید رخ دهد. تصویب قوانین، اختصاص بودجهها، مناسبسازی معابر و اماکن و دسترسپذیر کردن فیزیکی و دیجیتالی، همه و همه محصول این تغییر نگرش خواهند بود، بی آن که به تلاشی چنین عظیم مانند تلاشی که برای تصویب لایحه دفاع از حقوق افراد دارای معلولیت صورت گرفت، نیاز باشد.
در دهههای میانی قرن پیش، جنبشهای متعددی برای دفاع از حقوق سیاهپوستان، حقوق زنان، حقوق کودکان و حقوق افراد دارای معلولیت در جهان به راه افتاد. نکته شایان توجه این است که در حقیقت هیچ یک از این گروهها حقوقی فراتر از حق انسانی خود ندارند و در نهایت تمام آنچه شهروندان یک کشور باید به آن احترام بگذارند، یک حق و آن هم حق انسان برای آزاد زیستن و بهرهمندی از فرصتهای برابر است.
چوب جادوی تحول در وضعیت زندگی افراد دارای معلولیت، تغییر نگرش آحاد جامعه است. نیکوکاری که دیدگاه انسانی دارد، نه با رویکرد ترحم، که با هدف توانمندسازی به خیریهها و سمنها کمک میکند. خیریهای که نگاه انسانی دارد، به دنبال جداسازی فرد از جامعه نمیرود، بلکه تمام امکانات و ابزارهای خود را به کار میگیرد تا هر چه زودتر مخاطب خود را از چرخه خدمات حمایتی خود خارج کند و به استقلال برساند. مدیران کسبوکارها روی نیروی کار مولد افراد دارای معلولیت حساب میکنند و شرایط و امکانات لازم را برای اشتغال آنها فراهم میکنند. تولیدکنندگان و ارائهدهندگان خدمات بازاری جدید و جدی پیدا میکنند که ارزش سرمایهگذاری دارد و در نهایت هر روز که یک نفر بیشتر وارد کوچه و خیابان میشود، یک قدم به مناسبسازی تمام کوچهها و خیابانها نزدیک میشویم.
آیا این که روزی از خانه پای بیرون بگذاریم و همسایه دیوار به دیوارمان را ببینیم که با ویلچر دارد به سمت محل کارش میرود آرزوی دوری است؟ یا این که یک فرد ناشنوا مدیر شرکتی معظم باشد؟ یا یک فرد نابینا بر مسند وزارت بنشیند؟ یادمان باشد روزی که یک سیاهپوست بر صندلی ریاستجمهوری ایالات متحده نشست، کمتر کسی یادش مانده بود که نزدیک به نیم قرن پیش از آن، روزی یک سیاهپوست دیگر، در همان کشور، رویای نشستن بر صندلی اتوبوس را به بهای تحقیر و تهدید و زندان برای خود خرید.
ما این فرصت تاریخی را پیش رو داریم که بنیانی نو برای آیندگانمان بنا نهیم، بنیانی که در آن انسان به انسان احترام میگذارد؛ آن که میبیند به آنکه میشنود، آن که بر پای میرود به آنکه نشسته میرود. راه درازی در پیش است اما نخستین گام را میتوانیم همین لحظه برداریم، فراگیر اندیشیدن و فراگیر بودن را از خودمان آغاز کنیم.
وحید حجهفروش، سرکاکتوسبان