حقیقتی بسیار ناشناخته: افراد دارای معلولیت اولین قربانیان رژیم نازی بودند.
واقعیت این است که ما خیلی کم درمورد تاریخ میدانیم و آنچه میدانیم نیز نادرست یا ناقص است.
در طول این سالها داستانهای زیادی در مورد چیزی گفتهایم که برای بسیاری از مردم بهعنوان یک حقیقت ناشناخته تاریخی باقی مانده است؛ یعنی همان «پاکسازی کردن» سیستم مرگبار نازیها با برنامه اوتانازی عملیات ننگین تی4.
همانطور که پیتر ساندرز به شیوایی مینویسد: «کشتار جمعی هولناک شش میلیون انسان یهودی درواقع تنها بخش آخر داستان هولوکاست نازی بود.»
ابتدا در سال ۱۹۳۹ تعداد سیصدهزار نفر از افراد دارای معلولیت بهوسیله گاز یا تزریق مرگبار در شش پایگاه آلمان و اتریش کشته و سوزانده شدند. مایکل کوک مینویسد: «این به رژیم نازی کمک کرد تا بهجای هزاران نفر، برای پاکسازی میلیونها قربانی از این سیستم استفاده کند.»
یکی از بهترین مقالههایی که تا بهحال خواندهام مقالهای با عنوان «افراد دارای معلولیت، اولین قربانیان نازیها» در نیویورک تایمز نوشته کنی فرایز است. فرایز که خود یک فرد یهودی دارای معلولیت است درباره رابطه میان عملیات تی4، برنامه اوتانازی و انهدام افراد داری معلولیت نوشته و اینگونه شرح داده است که:
«من ابتدا وقتی فهمیدم افراد دارای معلولیت توسط نازیها سترون و کشته شدند که یک نوجوان بودم. سال ۱۹۷۸ بود و من داشتم یک مینیسریال تلویزیونی به نام هولوکاست میدیدم. اما این سالها قبل از این بود که رابطه میان کشته شدن افراد دارای معلولیت، افراد یهودی و دیگر چیزهایی که «نامطلوب» خوانده میشد را دریابم؛ تمام آنچه که به شکلی «نامناسب» به شمار میرفت.
عصبشناس آلمانی ]که فرایز پژوهش خود را برای او شرح میدهد[ خیلی درمورد آنچه من به او میگویم نمیداند. اگرچه میداند تقریبا سیصدهزار فرد دارای معلولیت در طی عملیات تی4 و در پیامد آن کشته شدند، درمورد رابطه مستقیم بین آن و هولوکاست نمیداند. او نمیداند که در اولین پایگاه عملیات تی4 در برندنبورگ، جایی که شیوههای کشتارجمعی در آن آزمایش میشد، اولین قربانیان کشتار جمعی نازی، افراد دارای معلولیت بودند و این که کارکنان آن به تاسیس و راهاندازی اردوگاههای انهدام تربلینکا، بلزک و سوبیبور ادامه دادند.
ساندرز اضافه میکند:
«جزئیات آن که این فرایند چطور اتفاق افتاد و خصوصا نقش پزشکان در آن اصلا برای کسی شناخته شده نیست».
آنچه که در دهه ۱۹۴۰ به اتاقهای گاز آشوئیتز، داخاو و تربلینکا ختم شد، شروع بسیار زبونتری در دهه ۱۹۳۰ در آسایشگاهها، بیمارستانهای سالمندان و مراکز روانپزشکی در سراسر آلمان داشت.
درواقع وقتی نازیها رسیدند، مراکز پزشکی آماده و منتظر بودند.
فرایز به کتاب تاثیرگذار ۱۹۲۰ «مجاز برای نابودی افراد ناشایست برای زندگی» نوشته آلفرد هوخ روانپزشک و کارل بایندینگ حقوقدان که دستور کاری برای انهدام افراد دارای معلولیت شد و رایش سوم آن را اجرا کرد اشاره میکند که بازتابهای شوم معاصری هم از آن بهوضوح شنیده میشود.
فرایز میگوید بررسی کتاب هوخ و بایندینگ شباهت میان آنچه آنها میگویند و آنچه نمایندگان اخلاق کاربردی مانند پیتر سینگر امروز درباره افراد دارای معلولیت میگویند را نشان میدهد.
مثلا اخیرا در سال ۲۰۱۵ سینگر در گفتگویی رادیویی که در برنامه آرون کلاین داشت گفت «من نمیخواهم حق بیمه درمانیام بالا رود تا نوزادانی که میتوانند کیفیت زندگی صفر را تجربه کنند، بتوانند درمانهای گران داشته باشند»
فرایز پژوهش خود را با یک هشدار پایان میدهد:
ما چه نوع جامعهای میخواهیم باشیم؟ آن تعداد از ما که با معلولیت زندگی میکنیم در جلوی صف چالش وسیعتری هستیم که به آنچه یک زندگی ارزشمند را میسازد میپردازد. چه چیز به زندگی ارزش زندگی کردن میدهد ؟ اغلب زندگی آن تعداد از ما که با معلولیت زندگی میکنیم بیارزش و پرهراس است.
ریشه این هراس، سوءتفاهم، سوءبرداشت و عدم آگاهی در مورد تاریخ معلولیت و به تبع آن، زندگی افراد دارای معلولیت است.
نویسنده: Dave Andrusko
ترجمه: تیم کاکتوس