کاکتوس
کاکتوس
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

گزارش یک شادی (1)

روایت نگار رفیعی/ پرده اول

برای آموزش شرکت­‌کنندگان مسابقه نشاط سالمندی، در هر روز یک یا دو نفر از تیم اجرایی کاکتوس، آموزش سرای محله را برعهده می­‌گیرد. شرکت‌­کننده‌­ها، داستان­‌ها و تجربه‌هایشان متفاوت است اما حس آموزش‌دهندگان و جریان روشن زندگی در روایت‌­ها مشترک است؛ جریان سیالی از شادی که غم را در خود حل می­‌کند.

نگار رفیعی یکی از افراد تیم کاکتوس و مسوول اجرایی این رویداد است. ۱۰ سال در منطقه ۸ (دردشت-مدائن) فعالیت اجتماعی داشته، ۸سال دبیر کانون جوانان منطقه بوده و ۲ سال است قائم‌­مقام کانون جوانان شهر تهران شده، با این حال روایتش از بازی سالمندان حالی متفاوت با همیشه دارد، خودش می­گوید: «دنیای جدیدی را تجربه کردم.»

به دلیل مسوولیتم بیش از همه به سراهای محله سر زدم و با شرکت‌کننده‌­ها برخورد داشتم، یکی از روزها در منطقه ۳، محله امانیه قرار بود آموزش مسابقات بعد از جشن هرماهه­ سرای محله (شعرخوانی، موسیقی زنده و...) برای سالمندان برگزار شود. وقتی من و همراه دیگرم کار را شروع کردیم، با اعتراض و ناراحتی سالمندان حاضر در سالن مواجه شدیم، از جای‌جای سالن صدای اعتراض می­آمد، یک نفر می‌گفت: «مگه ما دو ساله‌ایم که بازی کنیم ؟» از یک طرف دیگر صدا می‌آمد: « این بی‌احترامی به ماست، مگه ما ناتوانیم چهارتا توپ رو پرت کنیم؟» و حرف‌هایی از این قبیل. فکر کردم اگر شروع کنیم خواهی نخواهی به بازی‌ها جذب می‌شوند. به بازی سطل و آب که رسیدیم، اعتراض‌ها شدت گرفت، سر و صدای این‌که «ما نمی‌خواهیم خیس شویم» از هر گوشه سالن به گوش‌ می‌رسید.

با خودم گفتم اینطور نمی‌شود، بلندگو را برداشتم و با حالتی جدی و متفاوت از دقایقی قبل، رو به جمعیت گفتم: «شما می‌دونین کودک درون چیه ؟ والد و بالغ رو می‌شناسین؟ من اگر می‌خواستم با قسمت والد وجودم با شما برخورد کنم باید مدام با بکن و نکن صحبت می‌کردم، اما همه ما با کودک درونمون زنده هستیم، فعالیت می‌کنیم و شاد هستیم، من هم با کمک اون بازی‌ها رو براتون توضیح دادم، من ۲ ساله نیستم ولی یاد گرفتم به کودک درونم بها بدم، شما چه مادر و پدربزرگ‌هایی هستین که دلتون نمی‌خواد با نوه‌هاتون بازی کنین؟ یعنی تا حالا نشده نوه‌هاتون بخوان با شما بازی کنن؟»

عکس‌العمل‌ها تا حدودی نرم شد، از میان سالن چند نفری حرف‌های من را تایید کردند و بعد از حدود ۱ ساعت که برایشان بی‌وقفه از نقش شادی در زندگی حرف زدم، بالاخره یخشان باز شد و با رغبت اجازه دادند بازی‌ها را آموزش دهیم. در آخر، حتی برای بازی سطل و آب هم چند نفری داوطلب شدند.

از اینکه قدمی هرچند کوچک برای شادی این افراد برداشته بودم، حالم خوب شد و خستگی از تنم بیرون رفت.

ادامه دارد ...

تیم کاکتوس


کاکتوسنشاط سالمندیساده شادیمطهرانشاط
زندگی برای همه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید