داستان خیلی از مردم هیچگاه آن قدر بالا و پایینی ندارد که بتوان آن را برای دیگران نشان داد و خسته نشوند آن هم در این زمان که کسی حوصله دیگری را ندارد اما هنوز هستند کسانی که زندگی اشان آن قدر جذاب بوده است که پای داستان آن ها نشست و به حرف های آن ها گوش داد.داستان این فیلم هم همین گونه است و چه بهتر که از روی داستانی واقعی هم ساخته شده است.
فیلمنامه فیلم اقتباس شده از کتابی است که هنری شاریر(Henri Charrière) نوشته است و به نوعی سرگذشت خود (اتوبیوگرافی) او است.اگر بخواهم بدون این که داستان را لو بدهم بگویم داستان از این قرار است که پاپیون همین مردی که در بالا می بینید به جزیره ای از جزایر فرانسه تبعید می شود تا حبس ابد خود را به خاطر کاری که نکرده است سپری کند و هرگر حق ندارد که به فرانسه بازگردد چرا که خائن تلقی شده است حال او این حکم را قبول ندارد و آن طرف آب ها و خیلی دور تر از جزیره ای که در آن باید بپوسد معشوقه ای دارد که پیش او برگردد حالا تصمیم پاپیون چیست؟؟ آیا به زندگی نکبت بار در جزیره ای که 40 درصد تبعیدی ها در همان سال اول می میرند می ماند و منتظر میشود روزی هم نوبت مرگ او شود یا ...
قبل از اینکه داستان اصلی را بررسی کنیم خوب است نقشه ی جایی که پاپیون به آن محکوم شده بود را ببینیم:
خواندن ادامه این متن شامل لو رفتن داستان می شود
پاپیون زندانی که به اعتقاد خودش و دوستانش مجرم نیست و حکم حبس ابد در جزیره های گویان به دلیل قتل رو اشتباه بهش دادن تصمیم داره از همون ابتدا که سوار کشتی میشه فرار کنه. قبل از این که سوار کشتی بشود میان انبوه جمعیت زندانی ها و مردمی که از آن ها ترسیده اند تنها یک نفر است که امید دارد پاپیون بر می گردد آن هم معشوقه اش است شاید برای همین هم هست که می خواهد برگردد.از آن طرف هم لویس دگا مجرم شماره یک اقتصادی را داریم که با جعل اوراق قرضه ملی از دزد تا پلیس را سرکیسه کرده است و حالا هم گرفتار شده است که او هم از قضا زنی دارد که چشم انتظار او است البته اگر معروفیت اش در بالا کشیدن پول مردم باعث کشتنش نشود. پاپیون برای فرار به اولین چیزی که نیاز دارد قایق است و برای گرفتن قایق نیازمند پول.چه کسی پول دارد ؟ بله لویس دگا.چه کسی زور و بازوی محافظت دارد؟پاپیون. اینگونه است که این دو با همدیگر جفت و جور می شوند.پاپیون از لویس محافظت میکند تا جایی که به جای امن برسد و بتواند نگهبانان را بخرد و در عوض لویس خرج فرار او را با پولی که در بدن خودش مخفی کرده است می دهد. پاپیون هم همین کار را می کند زمانی که در کشتی به لویس حمله میکنند او با چاقو گلوی طرف را می برد تا نتواند کاری کند و در عوض پاپیون باید در وضعیت دست و پا بسته بماند.
سه جزیره فرعی و یک جزیره اصلی وجود دارد که همه اول به جزیره اصلی که دارای امکانات هست و نظامی ها هم در آن هستند می روند و سپس به جزایر فرعی فرستاده می شوند جزایر فرعی را رها کرده اند چون نه میشه قایقی در آب انداخت و نه جریان آب جز به سمت ساحل نمی آید اما این جا هم بخت با کسی است که پول دارد و لویس با پول خود اقامت خودش و پاپیون رو در جزیره ی اصلی بدست میاره و پاپیون هم با رشوه دادن سعی دارد برای خودش قایق جور کند بار اول که پول را می دهد قرار است دو هفته صبر کند و بعد برایش قایق جور کنند اما به یک هفته نمی کشد که خودش را فدای لویس میکند و با نگهبان سر شاخ می شود و مجبور به فرار می شود و وقتی به سر قرار می رود جز تفنگ جایزه بگیر ها چیزی گیرش نمیاد. انگار برای پاپیون جز دردسر از سمت لویس چیزی عایدی نداشته است.
دست بسته برش می گردانند و همین که زنده مانده است باید کلاهش را بالا بیندازد.در زندان رئیس زندان برایش اهداف اشان از زندانی کردن آن ها را می گوید و این همان جایی است که گیوتین زندان سنگینی کمتری نسبت یه قوانین زندان دارد. رئیس زندان می گوید:
مقررات ما این جا سکوت محضه؛ هدفمون اصلاح و نوسازی نیست کشیش هم نیستیم تبعید کننده ایم ... ما از مردان شرور آدم های بی آزاری می سازیم این کار هم این جوری انجام میشه با خرد کردن جسم،عاطفه،روان و مغز؛ این جا حوادث عجیبی برای مغز رخ میده.امید نجات هم از خودت دور کن.
حکمی که می گیرد شش ماه انفرادی است غذا جیره بندی است و هر کسی روزی یک بار حق دارد سرش را بیرون از در کند تا دیگران را ببیند روز های اول وقتی زندانی سلول کناری پاپیون از او می پرسد که صورتش چگونه است می گوید خوب است اما رنگش انگار گچ شده است حالی که به زودی گیر پاپیون هم می آید و این کاری است که انفرادی با زندانی ها می کند.روز های بعد به خاطر کمکی که پاپیون به لویس کرده است لویس برایش با رشوه نارگیل می فرستد و رئیس زندان می فهمد و حالا شده است موی دماغ که چه کسی برایت فرستاده است.پاپیون هم آدم فروشی نمی کند حتی در ازای نصف شدن جیره اش و گرفتن نور سلول.نوری که بعد ها وقتی بعد از 6 ماه آن را می بیند از آن فرار می کند.
بعد از گذراندن انفرادی اش در حالی که رنگ موهایش سفید شده است پیش لویس می رود. لویس خودش را مدیون او می داند و حالا با فسادی که دارد می خواهد به پاپیون کمک کند تا حکم اش را تغییر دهد اما پاپیون یک چیز بیشتر نمی خواهد آن هم این است که یک قایق جور کند انگار این تنها خواسته ی او است نمی خواهد تنها خواسته اش را فدای امیدی کند که هیچ گاه به دردش نمی خورد
او فقط می خواهد فرار کند کاری که از اول نقشه اش را داشت نه چیزی بیشتر اما لویس امید دارد که زنش از بیرون زندان با فساد و رشو او را بیرون بیاورد،چیزی که پاپیون باور نمی کند همسر لویس برایش بکند چرا که تمام دارایی لویس را برای او خرج نکرده است. پاپیون دوباره نقشه ای می کشد و پول را از لویس می گیرد و قصد فرار می کند در ابتدا لویس نمی خواهد همراهیش کند اما مجبور می شود و وقتی به قایق خریداری شده می رسند چیزی جز تکه چوب های به درد نخور سر هم پیدا نمی کنند.به کمک یک ناشناس راهی به دهکده جذامی ها پیدا می کند و راه برگشتی ندارد به دهکده می رود و رئیس دهکده را می بیند و از او درخواست قایق می کند.سر زندگی اش قمار می کند و رئیس هم که الان از او خوشش آمده است به او قایقی همراه با مقداری پول می دهد. به سختی خود را به جزیره ای دیگر می رسانند و لویس که پایش شکسته است همان ابتدای کار زمین گیر می شود . پاپیون هم فرار می کند تا جایی که مهمان قبیله ای دیگر می شود و آن جا رئیس قبیله می خواهد برایش پروانه ای که روی سینه اش است را بکشد پروانه ای که به خاطر آن به پاپیون معروف شده است(پاپیون در فرانسه به معنای پروانه است ) وقتی قصد می کند از آن جا برود به کلیسا ای خود را می رساند .به آن ها توضیح میدهد که بیگناه هست و به عنوان حسن نیت مروارید هایی را که از رئیس قبیله گرفته است به مادر روحانی می دهد. مادر روحانی در ازاش نظامی ها را خبر می دهد و مروارید ها را هم پس نمی دهد و به پاپیون میگوید :
تو اگر گناهکار باشی با سیر کردن شکم فقرا گناهانت رو جبران کردی اما اگر بی گناه باشی ترسی نداشته باش چون خداوند پشتیبان تو خواهد بود.
انگار مادر روحانی وجدان درد هم ندارد و به کارش افتخار هم می کند. دوباره پاپیون گیر رئیس زندان می افتد و حالا نوبت این است که به جزیره شیطان برود .جایی که بازگشتی از آن نیست. در آن جا دوباره لویس را می بیند کسی که حالا از پاپیون فرار می کند و پول هایش تمام شده است و زنش هم با وکیلش ازدواج کرده است. پاپیون راست می گفت لویس وگا در بند بیشتر به کار می آید تا لویس وگا آزاد. پاپیون این جا دیگر حسابی شکسته شده است تا الان شش سال در این زندان مانده است اما تمام موهایش سفید شده است او تنها یک چیز را می خواهد. فرار. هنوز یک حرف را برای گفتن دارد : آهای حروم زاده ها من هنوز زنده ام.
به کمک لویس یک گونی نارگیل درست می کند و روی آب می اندازد تا ببیند چگونه می رود و وقتی گونی به صخره ها می خورد تمام امید هایش در یک لحظه بر باد می رود
اما درست هنگامی که می فهمد موج ها چگونه عمل می کند تنها راه مانده را پیدا می کند . خود را با گونی پر از نارگیل به پایین می اندازد کاری که لویس دگا عقیده داشت خودکشی است اما برای پاپیون چیزی باقی نمانده بود. او خود را در میان آب رها می کند و روی دریا بالاخره شناور میشود تا بتواند فرار کند.لویس در جزیره ی می ماند چرا که هنوز جانش را دوست دارد اما پاپیون نه او همه چیزش را پای گناه نکرده اش داده است و در آخر هم آزاد می شود در حالی که لویس وگا به او خیره شده است و برای او خوشحال است
اما چیزی که زیبایی این فیلم را به نهایت رسانده است نه تنها بازی خوب استو مک کوئین ( پاپیون) و داستین هافمن(لویس دگا) هست بلکه موسیقی متن بسیار گیرای فیلم هست که حتی بعد از فیلم هم شما را رها نخواهد کرد. داستان فیلم کاملا واقعی نیست و مطمئنا مقداری به آن اضافه شده است اما بسیار هستند داستان هایی که هرگز نوشته ، خوانده و دیده نشدند.