صبح است. هنوز چشمهایم را باز نکردهام، اما دلم شور میزند. انگار چیزی قرار است خراب شود… ولی چه چیزی؟
همه چیز آرام است، اما درونم آشوب شده. به خودم میگویم: «شاید فقط امروز است.»
اما میدانم نیست. این قصهی هر روز من است. این نامرئیترین جنگ دنیاست: جنگی که اسمش «اختلال اضطراب فراگیر» یا GAD است.
در این نوشته، با نگاهی انسانی و واقعی، از دل زندگی روزمرهی کسانی که با GAD زندگی میکنند، عبور میکنیم. از احساسات خاموش، ترسهای بیدلیل، راههای درمان، امید و رشد حرف میزنیم.
اختلال اضطراب فراگیر یک اختلال روانی است که باعث میشود فرد تقریباً دربارهی همه چیز، در همه زمانها، نگرانیهای افراطی و بیوقفه داشته باشد. (وقتی اضطراب، میهمان ناخواندهی همیشگی میشود!)
این نگرانیها از مشکلات مالی و شغلی تا سلامت خانواده و اتفاقات کوچک زندگی گسترده میشوند؛ حتی وقتی هیچ تهدید واقعی در کار نیست.
برخلاف اضطراب موقتی که در مواجهه با شرایط خاص تجربه میکنیم، GAD مثل پسزمینهی دائمی زندگی عمل میکند: همیشه یک ابر خاکستری بالای سرت هست.
• بیدار میشوی با حس اضطرابی مبهم.
• سر کار یا دانشگاه مدام ذهنت میپرد: «نکنه اشتباه کنم؟»، «اگه خراب بشه چی؟»، «نکنه حالم بد بشه؟»
• هر تصمیم ساده، مثل انتخاب لباس یا فرستادن یک پیام، تبدیل به یک جنگ داخلی میشود.
• شب که میرسد، مغزت هنوز درگیر سناریوهای بد است، و خواب به آرزویی دوردست تبدیل میشود.
اضطراب فراگیر، فقط حاصل بدشانسی یا ضعف شخصی نیست. دلایل زیادی دست به دست هم میدهند:
• ژنتیک: اضطراب در خانوادههایی که سابقهی مشکلات روانی دارند، بیشتر دیده میشود.
• تربیت و محیط: تجربهی کودکی سخت، خانوادههای سختگیر یا ناایمن میتوانند بذر اضطراب را بکارند.
• ساختار مغز: مغز افراد مبتلا به GAD نسبت به تهدید حساستر عمل میکند؛ انگار تنظیمات هشدارشان همیشه روی بالاترین حد ممکن است.
• اختلال در مواد شیمیایی مغز: کاهش سطح مواد آرامبخشی مثل سروتونین و گابا.
کاش میشد بگوییم اضطراب کاملاً بد است و خلاص! اما واقعیت این است که اضطراب سالم، به ما کمک میکند آمادهی چالشها باشیم. مشکل وقتی شروع میشود که این اضطراب بیشازحد، بیدلیل و فرساینده میشود؛ درست مثل GAD.
تصور کن مغزت یک شهر باشد:
• در مغز سالم، سیستم هشدار فقط در مواقع اضطراری فعال میشود.
• اما در مغز مضطرب، آژیر خطر مدام بیدلیل به صدا درمیآید.
بخشهایی مثل آمیگدال و کورتکس پیشپیشانی نقش مهمی دارند؛ وقتی تعادل این دو به هم بخورد، مغز هر چیز کوچکی را تهدید میبیند و واکنش افراطی نشان میدهد.
در روابط:
• ممکن است مدام نگران از دست دادن عزیزانت باشی، حتی وقتی هیچ خطری در کار نیست.
• ممکن است سوالهای بیپایان درباره «دوستم داری؟» یا «اتفاقی نیفتاده؟» باعث خستگی طرف مقابل شود.
در کار یا تحصیل:
• ترس از اشتباه کردن میتواند تو را از پیشرفت بازدارد.
• حتی موفقیتهای کوچک را نمیتوانی جشن بگیری، چون همیشه نگران قدم بعدی هستی.
در بدن:
• تنش عضلانی، دلدرد، میگرن و خستگیهای بیدلیل رفیق همیشگیات میشوند.
اگر نگرانیهای بیوقفه، برای بیشتر روزهای هفته و دستکم شش ماه ادامه داشته باشد، و در کنار آن چند نشانهی دیگر مثل بیخوابی، خستگی، عدم تمرکز یا تنش بدنی داشته باشی، ممکن است مبتلا به GAD باشی. (برای تشخیص دقیق، باید به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کنی.)
• CBT (درمان شناختی-رفتاری): تغییر الگوهای فکری منفی.
• ACT (درمان مبتنی بر پذیرش): آموزش کنار آمدن با افکار بدون جنگیدن با آنها.
حمایتش کنیم، نه قضاوتش.
• شنیدن، بدون نصیحت.
• حضور داشتن، بدون اجبار برای «درست کردن» حال او.
چیزی که بیشتر از همه نیاز دارد این است: بداند که تنها نیست.
زندگی با GAD آسان نیست، اما غیرممکن هم نیست. افرادی که با اضطراب مزمن زندگی میکنند، میتوانند شغلهای موفق، روابط سالم و زندگی معنادار داشته باشند؛ به شرط آنکه خودشان را بهتر بشناسند، کمک تخصصی بگیرند و باور کنند که فراتر از اضطرابشان هستند. یادمان باشد: اضطراب بخشی از ماست، نه تمام ما.
سوالات پرتکرار درباره اختلال اضطراب فراگیر
۱) آیا GAD برای همیشه میماند؟
نه لزوماً. با درمان مناسب، بسیاری از افراد بهبود مییابند یا یاد میگیرند بهتر مدیریت کنند.
۲) چطور بفهمم اضطراب من طبیعی است یا اختلالی؟
اگر اضطراب، زندگی روزمرهات را مختل کرده و مدت طولانی ادامه دارد، بهتر است مشاوره بگیری.
۳) آیا ورزش میتواند به درمان GAD کمک کند؟
بله! ورزش به آزادسازی اندورفین کمک میکند که خلقوخو را بهبود میدهد و اضطراب را کاهش میدهد.
تو هم سوالی داری بپرس.