«امروز هم مرده؟» دیگر هیچ وقت آن دستهای گرم و آرامبخش نخواهد آمد، که دیگر صدای خندههای آشنا از دل خانه بلند نخواهد شد. تنها چیزی که میفهمد، خلأیی است که در فضای خانه پر شده، خلأیی که هیچ کلمهای نمیتواند آن را پر کند. هیچکس نمیتواند به او بگوید که مرگ یک پایان است، نه یک رفتن موقت.
بیآنکه بداند آن حقیقت، گاهی بیشتر از آنکه در کلمات بگنجد، در سکوتهایی سرشار از غم نهفته است.