فناوری بلاکچین چند سالی است که پای خودش را به ایران هم باز کرده است درحالیکه آن ادبیات و گفتمانی که شایسته یک تکنولوژی و فناوری جدید در قد و قامت بلاکچین است، به قدر کفایت حول آن ساخته و پرداخته نشده. به جز قانونگذاران و سیاستمردانی که عموما با ناآگاهی و درک ناقص با این پدیدهی جدید جهان تکنولوژی مواجه میشوند، در حوزههای جامعهشناسی، علوم سیاسی و حتی نزد نظریهپردازان و عالمان نظریه اقتصادی نیز بسیارند کسانی که در جریان ورود این فناوری به کشور نیستند و یا چیز زیادی در مورد این انقلاب بزرگ و سازوکارهایش نمیدانند. از آن طرف هم فعالان بلاکچینی مدام از این ناآگاهیها و عدم وجود صنف و انجمنهای تاثیرگذار مینالند و مشکلات رگولاتوری هم نفسشان را گرفته است. طبیعی است که در این شرایط آن دسته پروژههای بلاکچینی که جسته و گریخته کار خودشان را آغاز کردهاند با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند. به گواه کارشناسان و فعالان فناوریهای نوین، امروز بیش از همیشه اکوسیستم کسبوکارهای بلاکچینی به برنامهریزی، بسترسازی، گفتمانسازی و تنظیم و تدوین قوانین پیشرو و متناسب با نیاز روز نیاز دارد. رضا قربانی، تحلیلگر کسب و کارهای حوزه فناوریهای مالی و همچنین عضو هیئت مدیره سازمان نظام صنفی رایانهای تهران یکی از آن کارشناسانی است که با حساسیت خاصی به فناوری بلاکچین، ظرفیتها و محدودیتهای آن در ایران امروز مینگرد. پای صحبت او نشستیم تا بیشتر درباره بلاکچین در ایران بشنویم. او بر این باور است که فعلا عدم وجود قوانین مشخص و متناسب، مهمترین مشکل پیش روی پروژههای بلاکچینی در ایران است که خیلی زود باید برایش فکری کرد.
من اینطور تصور نمیکنم که تا پنج سال دیگر کشور ما بتواند به قطب بلاکچین تبدیل شده باشد یا حتی با استفاده از ابزاری مثل بلاکچین خیلی از مشکلاتمان را حل کرده باشیم. برای هر موضوعی در ارتباط با فناوری باید سه بعد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن پدیده را مد نظر گرفت. تکنولوژیای مثل موبایل را در نظر بگیرید که چه ابعاد سیاسی عجیبی را حداقل در طی ده، دوازده سال گذشته در ایران خلق کرده است. از منظر اقتصادی تکنولوژیهایی مثل سوشیال مدیاها و موبایل و اینترنت 4G، به طور کلی منطق کسبوکارها، نوع تبادل، شیوه همکاری و به طور کلی هرچیزی که در مقوله فعالیتهای اقتصادی قرار میگیرد را متحول کردهاند. بنابراین نمیتوان صرفاً از ناحیه فناوری به ماجرا نگاه کرد. یک عامل کاملاً فراموششده در این میان عامل اجتماعی است. همیشه این را گفتهام که زمانی میتوان قاطعانه در مورد تغییراتی که بلاکچین ایجاد کرده است حرف زد که افرادی که کوچکترین دانشی در این زمینه ندارند هم بتوانند از آن استفاده کنند. مثلا در مورد موبایل یادمان هست که افرادی که شروع به استفاده از موبایل کردند در هیچکجا، هیچ آموزشی در رابطه با استفاده از این تکنولوژی ندیده بودند. در حال حاضر برخی فضاهای فناوری در ایران برای کار کردن و راهاندازی کسبوکار ایجاد شدهاند ولی هیچ رشته دانشگاهی مشخصی معادل با تخصصهای موردنیاز آنها، در مراکز آموزشی ما وجود ندارد. بدتر اینکه در ساختار سیاسی کشور هم هیچ نهاد قانونگذار، پژوهشکده و یا سیاستگذاری متناظر با آنها وجود ندارد. تازه ما در کشوری هستیم که حداقل 6 هزار و سیصد صنف در آن وجود دارد؛ برای یک کفاشی، انواع مختلف نانواییها، میوهفروشیها و هرچیز دیگری که فکرش را بکنید، صنف داریم با این حال در کمال تعجب میبینید که متناظر با مقولهای مثل فناوری در فضای اجتماعی، سیاسی و … هیچ صنفی وجود ندارد! علاوه بر این، آسیب دیگری هم که جلوی ایجاد تغییرات بزرگ را به دست بلاکچین در ایران میگیرد، اسطورهسازی و مقدسکردن این حوزه است بدون اینکه شرایط تحقق سه بعد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن فراهم شده باشد. گاهی ما لایهای از تقدس دور فناوری میکشیم در حالی که فناوری وقتی در این سه بعد کنترل نشود، تبدیل به غولی میشود که در خیلی از کشورهای دنیا و از جمله ایران میتواند عامل سیاسی را هم به خدمت خود در بیاورد. بنابراین این تصور که بلاکچین ابزاری است که آمده تا قدرت را به مردم برگرداند و از این دست تصورات درست نیست چرا که اگر ساختار سیاسی و اقتصادی با این بعد اجتماعی فناوری بلاکچین متناسب نشده باشد کارکردهای آن قابل تحقق نخواهد بود.
من اینطور تصور نمیکنم که تا پنج سال دیگر کشور ما بتواند به قطب بلاکچین تبدیل شده باشد یا حتی با استفاده از ابزاری مثل بلاکچین خیلی از مشکلاتمان را حل کرده باشیم. برای هر موضوعی در ارتباط با فناوری باید سه بعد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن پدیده را مد نظر گرفت.
بله در مورد بلاکچین این اتفاق افتاده است. اما در این مورد، من بیشتر از افرادی که ذات فناوری و کارکردهایش را نمیشناسند، کسانی را مقصر میدانم که به نوعی عنوان کامیونیتی یا فعالان این حوزه برایشان به کار برده میشود و پیشروهای اولیه این حوزه بودهاند. این افراد حتی به فلسفه بلاکچین و مصداقهایش مثل بیتکوین، که ویژگیهایی چون توزیعشدگی یا دیستربیوتد بودن (distributed) است هم توجهی ندارند. منظورم این است که بسیاری از افرادی که زودتر از بقیه با بلاکچین آشنا شده و در این فضا پیشرو بودند، تلاش کردند تا مسیر ورود بقیه را مسدود کنند و به سایرین راه ندهند! مثل همان کسانی که در فضای بورس فعال هستند و خودشان را یک قوم خاص و صاحب شعور و دانش خاصی میدانند و معتقد هستند بقیه مردم چیزی از بازارهای مالی سرشان نمیشود. همین اتفاق در رابطه با بلاکچین هم افتاده است و کسانی که زودتر پیوستهاند میپندارند بلاکچین تکنولوژی عجیبوغریبی است که فقط باید در اختیار عده خاصی باشد. دلیلش هم این است که حاضر نیستند افراد بیشتری به این فضا بیایند و از مواهبش برخوردار شوند. خب همین هم میشود که ناآگاهی و ناآشنایی و ترس، جای خیلی از اتفاقات خوب را میگیرد.
به نظر من این گرفتاری توسط نسل زد (z generation) که الان نوجوانی خودشان را میگذرانند حل میشود. نسل فعلی که به فضای جنگزده و قحطیزده عادت کرده است و بدبختی همیشه جلوی چشمش بوده است اصلا نمیتواند به شکل دیگری فکر و عمل کند همانطور که نسلی که جنگ جهانی دوم را دیده بود تا وقتی که کاملاً از بین نرفت جرئت و جسارتی در دنیا نمیتوانست اتفاق بیفتد. نسل ما، بعضی از افراد نسل ما، در چهارچوبهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ماندهایم و خارج از آن قواعد نمیتوانیم فکر کنیم. نکاتی که شما گفتید راه حل است و حتما گرفتاریهای فعلی اکوسیستم بلاکچینی ایران هم حل میشود ولی با صرف زمان زیاد… درحالیکه باید بدانیم دنیا شتاب دارد و منتظر ما نمیماند. همین موضوع به نوبه خود باعث میشود کسانی که میتوانند تغییراتی ایجاد کنند به جای دیگری بروند و وقت را هدر ندهند.
بسیاری از افرادی که زودتر از بقیه با بلاکچین آشنا شده و در این فضا پیشرو بودند، تلاش کردند تا مسیر ورود بقیه را مسدود کنند و به سایرین راه ندهند! مثل همان کسانی که در فضای بورس فعال هستند و خودشان را یک قوم خاص و صاحب شعور و دانش خاصی میدانند و معتقد هستند بقیه مردم چیزی از بازارهای مالی سرشان نمیشود. همین اتفاق در رابطه با بلاکچین هم افتاده است
یک مدلی که در کشور جواب داده است و من فکر میکنم باز هم میتواند جواب بدهد، مدل فعالیت شرکت ایرانسل است. در کشوری که مدام خارجیهراسی میشود و بحثها سریع امنیتی و اطلاعاتی میشود، شرکتی داریم به اسم ایرانسل که خارجیها هم در آن حضور دارند. هرچند سهامشان به گونهای است که نمیتوانند نظر مدیریتی اعمال کنند، ولی بههرحال نصف منافعش برای سهامدار خارجی است. ایرانسل جواب داد زیرا علاوه بر عوامل سیاسی، عوامل اقتصادی و عوامل اجتماعی هم در آن ذینفع هستند. در رابطه با بورس نگرانی یک عده این بود که چون تعداد زیادی از مردم، آینده خودشان را به آینده نظام گره میزنند پس اگر این ساختارها از همدیگر بپاشد این مردم سهامدار نظام شدهاند. این دغدغه بیموردی است. بلکه وقتی قرار است غنیمتی تقسیم شود و سودی تقسیم شود همه مردم حق دارند سهمی داشته باشند. در ماجرای اصل 44 و اتفاقاتی که برای خصوصیسازی افتاد، این امر محقق نشد. درحالیکه خب این اتفاق که اتفاق درستی است که 85 میلیون ایرانی در هر نفع اقتصادی که به وجود میآید سهامدار باشند. در مورد بلاکچین هم از نظر سیاسی زمانی میتوانیم مطمئن باشیم که این فناوری میتواند در ایران فراگیر شود که همانطور که اشاره کردید کسبوکارها رویش شکل بگیرند و از نظر اجتماعی هم بتواند همراهی مردم را به دست بیاورد و آدمها در آن ذینفع باشند. حتما باید ذینفع بودن مردم را در نظر گرفت! این چه انتظار بیجایی است که توقع داریم آدمها با دید مسئولیت اجتماعی و حتی با دید ملی وارد این فضاها شوند. ما نمیتوانیم عامل سیاسی و اقتصادی را ببینیم و عامل اجتماعی را کنار بگذاریم. بنابراین در فناوریای مثل فناوری بلاکچین که نسبت به فناوریهای دیگر خاصتر است همان اتفاقی باید بیفتد که درجایی مثل ایرانسل اتفاق افتاده است و نهادهای رگولاتوری و حاکمیتی به شکلی ذینفع باشند. زمانی هست که ما از بدیهیات فرار میکنیم. مگر میشود فیس بوک یا توییتر یا یا ماکروسافت در آمریکا شکل بگیرند و دولت آمریکا و حاکمیت هیچ نفعی در آن نداشته باشند؟ یک سؤال سادهای که برای آدمهای سیاسی و رگولاتور پیش آمده است این است که من برای چه باید چیزی را امضا کنم و حمایتگرش باشم که چهار نفر در بخش خصوصی پولدارتر بشوند و من نه. به من چه مربوط است؟ بنابراین منافع این بخش ها با همدیگر گره نخورده است. در حالی که این اتفاق در رابطه با ایرانسل اتفاق افتاده است. هر چند که هنوز هم درگیریهایی وجود دارد.
اصلش هم همین است. من بارها صادقانه گفتم بلاکچین زیرمجموعه فناوریهای مالی است و فناوریهای مالی هم عرصه بازی بزرگان هستند. فرهنگ اشتباهی در سالهای گذشته شکل گرفته بود که شعارش این بود: «استارتاپها در مقابل بانکها» یا «بانکها در مقابل استارتاپها». اینجا هم این مسئله مطرح نیست که کسی بگوید من میخواهم یک استارتاپی بسازم که روی بلاکچین میرود و تحول خوبی پیدا میکند بلکه موضوع این است که آيا بازیگران بزرگ به این حوزه خوشآمد خواهند گفت و وارد خواهند شد یا نه.
علاوه بر این، به نظر من نه نویتکس و ققنوس و نه شش کمپانی بزرگ دیگری که به علاوه توسن پشت ققنوس وجود دارند، هیچکدام آنقدر که باید بزرگ نیستند. همینها هم خیلی با احتیاط پشت ققنوس ایستادهاند و حاضر نیستند از اعتبارشان خرج کنند. بگذارید یک مثال بزنم تا بحث روشنتر شود؛ در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80، وقتی بانکهای ما با جدیت بیشتری به سمت بانکداری الکترونیکی رفتند، این بانکها و کسبوکارهای خصوصی بودند که از خودشان مایه گذاشتند و کمک دادند. به دنبال آن بانکهای دولتی هم دیدند تغییرات دارد اتفاق میافتد و آنها هم این تغییر را شروع کردند. ما الان داریم از یک فضای جدیتری به اسم بلاکچین صحبت میکنیم. بنابراین قاعده این است که بزرگها به میدان بیایند و نکته بد ماجرا این است که این بزرگها در حوزه بلاکچین به میدان نیامدهاند…
اوایل دهه ۸۰، وقتی بحث بانکداری الکترونیکی داغ بود، این بانکها و کسبوکارهای خصوصی بودند که اول از همه از خودشان مایه گذاشتند؛ به دنبال آن بانکهای دولتی هم این تغییر را شروع کردند. ما الان داریم از یک فضای جدیتری به اسم بلاکچین صحبت میکنیم. بنابراین قاعده این است که بزرگها به میدان بیایند و نکته بد ماجرا این است که این بزرگها در حوزه بلاکچین به میدان نیامدهاند…
بله میتواند با بحث انحصار گره بخورد اما این همه ماجرا نیست؛ یک نگرانی مهم این است که اقبال برخی از شرکتهای بزرگ به بلاکچین تنها به خاطر شوآف است. با این حال میتوان برای بانکها به عنوان بازیگران بزرگ ایجاد انگیزه کرد تا از فناوری بلاکچین استفاده کنند و دیگر بازیگران را به جلو حرکت دهند. به نظر من باید در این فقره، ظهور فینتک را خیلی جدی بگیریم. یک اتفاق دیگری که ممکن است ماجرا را تغییر بدهد نئوبانکها و بانکهای چالشگرند که اگر به این حوزه وارد شوند، ممکن است رویکرد شرکتهای بزرگ را تغییر بدهند. در دنیا این غولهای فناوری هستند که بیش و پیش از دیگران وارد میدان میشوند. وقتی یک شرکتهایی مثل آمازون وارد حوزهای میشوند همه میترسند. کابوس همه بانکها این است که آمازون بخواهد بانک بزند. بازیگر بزرگ بعدی، رگولاتوری است. رگولاتور مهمترین بازیگر است زیرا آن بازیگران دیگر کار زیادی نمیتوانند بکنند. ولی بانک مرکزی به طور خاص و بقیه رگولاتورها و سازمان بورس و بیمه، توان این را دارند که کسبوکارها را مجبور به تغییر کنند. برای مثال بانکها سالها با روش ثابتی کار میکردند و حاضر به هیچ تغییری نبودند. ولی بانک مرکزی همه را ملزم به استفاده از رمز پویا کرد. همانطور که در اروپا هم اتفاق افتاده است بانک مرکزی میتواند بانکها را به سمت API دادن، تغییر دادن و به رسمیت شناختن استارتاپها و فناوریهای نوین مجبور کند.
متاسفانه حاشیههای این اکوسیستم خیلی بیشتر از خروجیهایش است. من معتقدم این افراد نیستند که یک نظام اقتصادی را جلو میبرند بلکه این اتفاق با کمک مجموعهای از کسبوکارهای کوچک و متوسط و بزرگ خواهد افتاد.
اکوسیستم بلاکچینی از نظر من دوازده بخش دارد که دو تا از آنها خیلی پررنگ شدهاند: ماینرها و بازار ماینینگ. با این همه متأسفانه خود من که در این حوزه هستم حتی نمیتوانم از یک شرکت نام ببرم و بگویم این شرکت از مجموعههای خوشنام و فعال این عرصه در ایران است. در حوزه تبادل اوضاع بهتر است. در این زمینه مجموعههایی مثل نوبیتکس، اکسکوینو، فینیکس ، والکس و … را میتوان نام برد. در حوزه تبادل اتفاقاً ما خیلی جلوتر هستیم. در حوزه کیف پول هم من حتی یک نمونه نمیتوانم نام ببرم و بگویم در ایران مجموعههایی را داریم که در حوزه کیف پول کار میکنند. جاهایی هم کیف پولهای سختافزاری میزنند ولی خیلی محدود و کوچک هستند. در حوزه پرداخت و پذیرندهها حتی به سمتش هم نرفتهایم. همچنین حتی نمیتوانم یک شرکت را نام ببرم که در حوزه دولوپمنت و توسعه در رابطه با بلاکچین کار میکند. من در رابطه با بحث زیرساخت نمیتوانم یک شرکت را نام ببرم.
متاسفانه حاشیههای این اکوسیستم خیلی بیشتر از خروجیهایش است. من معتقدم این افراد نیستند که یک نظام اقتصادی را جلو میبرند بلکه این اتفاق با کمک مجموعهای از کسبوکارهای کوچک و متوسط و بزرگ خواهد افتاد.
در مورد ققنوس نمیتوانم بگویم مجموعهای است که درحوزه زیرساخت فعال است و زیرساخت را در اختیار بقیه قرار داده است. چراکه ققنوس یک اکوسیستم بسته برای خودش درست کرده است. در حالیکه در دنیا اتریوم را داریم که یک توکن یا کوین نیست بلکه یک زیرساخت مهم است. بسیاری از توکنها یا کوینهایی که میشناسیم زیرساخت هستند و یک اکوسیستم حول آن ها شکل گرفته است. اما در ایران این اتفاق نیفتاده و تغییرات بزرگی رقم نخورده.
سال 2017 اوج عرضه آی.سی.اوها در دنیا بود. اما 99 درصد از آنها فیک مطلق بودند. بنابراین عده زیادی از مردمی که به این سمت رفته بودند نابود شدند. بعد از این تجربه، یک ناامیدی عمیقی نسبت به این فضا شکل گرفت ولی مسیری که امروز پیش روی ایسیاوهاست منطقیتر شده است. در ایران هم همین است.
سال 2017 اوج عرضه آی.سی.اوها در دنیا بود. اما 99 درصد از آنها فیک مطلق بودند. بنابراین عده زیادی از مردمی که به این سمت رفته بودند نابود شدند. بعد از این تجربه، یک ناامیدی عمیقی نسبت به این فضا شکل گرفت ولی مسیری که امروز پیش روی ایسیاوهاست منطقیتر شده است. در ایران هم همین است. اما چرا سخت است و نمی توانیم به آی سی او فکر کنیم؟ چون در ایران هنوز استارتاپهایی که در فضای فناوری کار میکنند نتوانستهاند وارد ساختارهای سرمایه و تبادل سهام بشوند. واقعیتش این است که نهاد بورس در ایران یکی از سالمترین نهادهاست. خصوصاً هیئت پذیرش آن. اگر یک استارتاپی نمیتواند وارد بورس شود خب دلایلی دارد و باید برود مسائل و مشکلاتش را حل بکند. اساساً تأمین مالی مسئله اصلی نیست. محصول مسئله اصلی ماست. وقتی محصولی نداریم چه چیزی را میخواهیم عرضه اولیه بکنیم؟ شما یک محصول در حوزه بلاکچین به من نشان بدهید که بخواهیم آن را آی.سی.او اش بکنیم.
اما پرسش مهم اینجاست که این سرمایهگذار دستش را درجیب مردم میکند یا در جیب خودش؟ این نکته خیلی نکته مهمی است. وقتی یک مسئول دولتی میگوید 25 هزار میلیارد تومان وام به استارتاپها دادهایم یا مثلاً میبینیم که ۱۳۵۰۰ میلیارد تومان از صندوق نواوری و شکوفایی به استارتاپها و کسبوکارها داده شده چه تحلیلی باید داشته باشیم؟ اینها عددهای کمی نیستند. چه کسانی این پول را گرفتهاند؟ آن هم در شرایطی که بودجه جایی مثل تهران 150هزار میلیارد تومان است صادقانه بگویم من از این فضا و نظارت نیمبندی که وجود دارد میترسم. در انتها یک اتفاقهایی میافتد که شفاف نیست.
آخر من معتقد نیستم که جاهایی مثل ققنوس باید این خلاء را به دوش بکشند. چیزی که من از آن حرف میزنم این است که یک ساختار شفاف و روشن باید داشته باشیم. ساختار ذهنی ما در این مملکت شده مجوز. بهتر نیست به جای این همه مجوز دستو پا گیر ما یکسری چهارچوب مکتوب در زمینه فعالیتهای بلاکچینی داشته باشیم؟ مثل همان کاری که مثلاً فرهنگستان انجام میدهد. وزارت ارشاد هیچوقت مشخصاً نمیگوید در شعرت فلان کلمه را بنوس یا فلان کلمه را ننویس فقط یک سری چارچوب مکتوب مشخص دارد. و آدمهای باهوش میدانند چطور با وجود این شیوه از رگولاتوری کار خوب بکنند. نکته من این است که در ساختاری که مبتنی بر ممیزی است، بهتر نیست ما چهارچوب بگذاریم و بگوییم همه این چهارچوب را رعایت کنند؟ مهم این است که یک قالب قانونی ارائه بشود. چنین چهارچوبی باید جایگزین این فضای مبهم شود.