عاممم...سلامم.امیدوارم خوب باشین.این چند هفته اخیر واقعا روزهای سختی رو گذروندم..... جدا از اینکه ویرگول به معنای واقعی کویر شده.واقعا احساس نیاز به نوشتن داشتم ولی از وقتی شروع کردم به دوباره نوشتن توی ویرگول دفترهام عملا بلا استفاده شدن.برای همین شروع کردم به نوشتن چندتا دیالوگ قشنگ تا دوباره قلمم روان بشه.
ببخشید زیاد شد
تقدیر من همانا مرگ من است. گمان نکن در قربانی کردن خودم تعلل به خرج میدهم. کشتی تورا ترک میکنم و سوار تکه یخی میشوم که مرا تا اینجا رسانده و راهی منتهی الیه قطب شمال میشوم. تل هیزمی جمع میکنم و این کالبد بدبخت را به آتش میکشم به این امید که خاکسترم به کار هیچ بنی بشر پست، کنجکاو و نامقدس نیاید.
سپس با لحنی سراسر اندوه و شور فریاد زد:اما چیزی به مرگم و پایان این افکار و احساسات نمانده. شادمان از تا هیزم بالا میروم و میان شعله های آتش هلهله میکنم. نور آن حریق خاموش میشود و باد خاکستر مرا به دریا میبرد. روحم ب خواب ابدی فرو میرود و اگر هم بیدار باشد این چیزها را در بیداری نمیبیند.
هیولا این را گفت و از پنجره اتاقک روی تکه یخی جستی زد و کمی بعد امواج او را با خودبردند و هیولا ر تاریکی دوردست از نظر پنهان شد.
فرانکشتاین، مری شلی
برای هم ساخته نشدن یه حرف مسخرس. دنیا پره از آدمهایی که واسه هم ساخته نشدن تا واسه هم بجنگن
دزیره ویکوک
همه شادی، غم و تنهایی رو حس میکنن ولی گاهی اوقات مردم خیال میکنن کسی هیولاست برای اینکه نمی توانند خوبی های درونش را ببینند
ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر
لوئیس سکر
بشر نتونست کاری کنه تا انسان ها عمر جاودانه داشته باشن اما تونست کاری کنه که هرلحظه به اندازهی ابدیت بگذره
کارلا دیویس
8/4/1403
_میبینی مسیحا؟ ما اشتباه خلقت شدیم.
لبخند تلخی زد:بستنیت سرد شد عزیزم
2اردیبهشت 1402
و من اونروز فهمیدم که آدما با جنسیت، دین، رنگ پوست یا گرایش هاشون تعریف نمیشن. آدما با شخصیت، شجاعت و مهربانی تعریف میشن
چهارم مرداد1403