carla davis(همون کورمون استرایک مونث سابق)
carla davis(همون کورمون استرایک مونث سابق)
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

MAGIC SHOP



+ این ساعت برای توئه .یادگار پدربزرگه بخاطر همینه که همیشه باید داشته باشیش

لبخندی زد و گفت:

-ممنونم اوپا

به سمت خانه به راه افتاد

زندگی کنیم که به چی برسیم؟

زندگیکنیم که هر ثانیه بیشتر زجر بکشیم؟

پس چرا باید برای پدربزرگ گریه کنیم؟

دلش میخواست فریاد بکشد:لعنتی.خفه شو.اگه خفه نشی خودم خفت میکنم

=خودم خفت میکنم؟مثلا میخوای چیکار کنی؟

تهدید کردن عادتش بود.چیکار میتوانست بکند؟

یاد نصیحت روانپزشک افتاد:

سعی کن توی هزار تو گیر نیفتی.نفس بکش و سرگرم کاری شو

برای خاموش شدن افکارش وارد کتابفروشی قدیمی کنار خیابون شد

بوی کتاب کاهی و قهوه هارمونی لذت بخشی رو به وجود اورده بودند.

نفس عمیقی کشید و با تمام وجودش سعی کرد باری دیگر خودش را در بین موسیقی کلاسیک پدربزرگش گم کند.

"بوی کتاب=خوشبختی بی پایان"

صدای از ته مغازه به گوش میرسید:پلاستیک میخوای؟

_نه اجوشی.محیط زیست در خطره باید یکم بهش کمک کنیم

+میبینم حرف های گنده کنده میزنی نوه قند عسلم

چقدر شیرین بود

این همون ورودیه که میگن؟

جایی که دیوونه میشی؟

میری توی گذشته و دیگه برنمیگردی؟

صدایی میگوید

عجله کن تا دیر نشده

تصمیمت رو بگیر اماندا

با چشمانی اشک الود و لبخند برلب به سمت اتهای کتاب فروشی به راه افتاد و باخودش زمزمه کرد:

MAGIC SHOP























پ.ن:خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم





موسیقی کلاسیککتابداستانگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید