برای پاسخ به چرایی ضرورت حکمرانی فضای مجازی ابتدا باید به سه سطح از حکمرانی توجه کنیم: حکمرانی در فضای مجازی، حکمرانی از طریق فضای مجازی و در نهایت حکمرانی در عصر فضای مجازی که هرکدام ضرورتهای خاص خود را دارد.
حکمرانی در فضای مجازی از این لحاظ اهمیت دارد که امروزه فضای مجازی یکی از مهمترین ساحتهای اجتماعی بشر است، همچنین شاخص میزان وقتگذاری افراد در این فضا نشان از اهمیت آن دارد. علاوهبراین، ضریب تأثیری که در حوزههای مختلف اعم از سیاسی، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی دارد نیز قابل توجه است. بهعنوان نمونه سیاستها، پویشها و کمپینها در فضای مجازی اهمیت بیشتری پیدا میکنند یا در بحثهای امنیتی موجآفرینیهایی که در بحرانزایی مشاهده میشود، عمدتاً در فضای مجازی پدید میآید. در حوزه فرهنگ نیز سبک زندگی و فرهنگ مجازی شکلگرفته قابل توجه است. در حوزه اقتصادی نیز شاهد هستیم که جمعیت قابل توجهی از فضای مجازی امرار معاش میکنند و در کنار این موضوع، رمزارز به پدیده مهمی تبدیل شده است. این بحثها حکایت از آن دارد که فضای مجازی همه ساحات را در بر میگیرد. لذا بهعنوان پدیده و بازیگر مهم اجتماعی از آن یاد میشود.
مبحث دوم؛ حکمرانی از طریق فضای مجازی به نوبه خود قابل توجه است؛ زیرا فضای مجازی میتواند ابزاری تسهیلگر برای سایر حوزههای حکمرانی ما باشد. بهعنوان مثال در موضوع اخذ مجوزهای کسبوکار، که امروزه در سامانه یکپارچه صدور مجوز انجام میشود، بسیاری از فسادها و اطالهها محدود شده است. اساساً ادبیات دولت الکترونیک و دولت مجازی در این عرصه مطرح میشود.
در نهایت نیز با توجه به اینکه امروزه حکمرانی در فضای مجازی و حکمرانی از طریق فضای مجازی اهمیت یافته و درهم تنیده شده است، میتوان از مفهوم حکمرانی در عصر فضای مجازی سخن گفت. این بدین معناست که بدون توجه به فضای مجازی در این عصر نمیتوان «حکمران» خوبی بود. امروزه در مقوله حکمرانی، فضای مجازی، محورِ همه تصمیمگیریهاست. نقشی که فضای مجازی در حکمرانی ملی و جهانیِ کشور آمریکا ایفا میکند قابل توجه است. فضای مجازی در چین نیز بهعنوان کشوری پیشتاز نقشی برجسته دارد. بنابراین میتوان اظهار داشت که فضای مجازی تبدیل به یک ستون زندگی شده است که در سطح کلان هم اثرگذاری زیادی دارد.
ما در اینجا چند تقسیمبندی را میتوانیم مطرح کنیم: مقسم اول بحث سیاستگذاری، قانونگذاری و مقرراتگذاری است که دولت در کدام یک ورود کند. تقسیمبندی دیگر ناظر به تصدیگری و تولیگری دولت است. به نظر میرسد ما در حوزه فضای مجازی در تقسیمبندی اول و از دید کلان باید سیاستگذار یا نهایتاً قانونگذار باشیم و فضای مقرراتگذاری باید به سمت بخش خصوصی برود، زیرا این فضا یک فضای متغیر و سیال است و حاکمیت این امکان را ندارد که همواره بتواند به مسائل مختلف ورود کند؛ بنابراین باید یکسری ریلگذاریهای کلی را انجام دهد که محدوده حرکت فعالان و بازیگران را مشخص سازد. در مورد تقسیمبندی دوم نیز نباید متصدی باشد بلکه باید متولی باشد؛ بدین معنی که نظارت، هدایت و راهبری کند. لذا من وارد جزئیات شدن حاکمیت را مطلوب نمیدانم. بهطور مثال حوزه حمل و نقل نمونه خوب و موفقی از اعمال حاکمیت ماست که چند شرکت خصوصی در حال فعالیت هستند و دولت بر آنها نظارت میکند؛ در همان حال که فضا را ضدانحصاری کردیم، دولت نظارت هم دارد. اما جایی که دولت پایه کنشگری و اپراتوری ماجرا بوده، آنجا خراب شده است برای مثال در فضای پیامرسانهای داخلی چنین اتفاقی افتاده است. بسترها و سکوهای شبکه اجتماعی و پیامرسانها که خصولتی هستند قواعد بازی را به هم زدهاند و اگر اینگونه نبود روند بهتری را طی میکرد.
شورای عالی فضای مجازی، نهاد سیاستگذار و ساترا، نهاد تنظیمگر به شمار میرود و تفاوتشان در این است که سیاستگذاری در سطح کلان اتفاق میافتد و مقرراتگذاری در کف میدان محقق میشود. شاید این نقد وارد باشد که چرا شورای عالی فضای مجازی به سمت مقرراتگذاری هم رفته است که من هم قائل به این نقد هستم. نباید گزارههای این شورا جزئی، عینی و کوتاهمدت باشد، بلکه باید کلان باشد. اما موضوع تنظیمگران متفاوت است، برای مثال ساترا یا کمیسیون تنظیم مقررات یا کارگروه تعیین مصادیق، تنظیمگر محتوایی هستند. عمده مسائلی که داریم این است که مصوبات این نهادها ضمانت اجرا ندارند، زیرا اهرم اجرایی ندارند و ما با انبوهی از مصوبات مواجه هستیم که اجرا نشده است. نکته بعدی در خصوص بحث تعارض منافع در شورایعالی است؛ فراقوهای بودن سبب شده که رسیدن به جمعبندی سخت باشد و بعد از تصویب نیز به دلیل عدم تأمین منافع گروههای مختلف، برخی گروهها عزمی برای اجرای آن ندارند. همچنین دولتهای مختلف کم و بیش تمایل دارند مسائل و مصوبات را درونقوهای حل کنند.
در آئیننامههای مربوط به شورای عالی فضای مجازی این مورد پیشبینی شده است، زیرا یکی از شئون مرکز ملی فضای مجازی، رصد فضای مجازی است. این رصد به دنبال فهم سمت و سوی فرهنگ عمومی مردم در فضای مجازی است تا متناسب با آن به تنظیمگری و سیاستگذاری بپردازند. اما مهمترین نقدی وارد بر آن، این است که سویه این رصد بیشتر جنبه سیاسی دارد و ناظر به بحث فرهنگی و ارزشی کمتر ورود کرده است، از این رو بازتابی هم در مصوبات شورای عالی نداشته است.
فیلترینگ در همه جای عالم هست؛ در آمریکا هم فیلترینگ نسبت به حاج قاسم یا نسبت به کپیرایت اعمال میشود. دو بحث در فیلترینگ مطرح است؛ یکی شدت، ضعف و تعیین دایره محتوای مجرمانه و بحث بعدی شیوه اجرای فیلترینگ است که ما در هردو مورد ضعف داریم.
از نظر من فیلترینگ قطعاً موثر است. با وجود اینکه بعضی از انتقادات مانند اینکه فیلترینگ موجب رشد استفاده از فیلترشکن میشود را قبول دارم اما آمار و شاخصهای مختلف نشان میدهد، فیلترینگ منجر به کاهش و افول استفاده از یک شبکه اجتماعی میشود. این واقعیتی است که در مورد تلگرام و اینستاگرام تجربه کردیم. پس فیلترینگ بهعنوان یک راهکار موثر در «کوتاهمدت» قابل پذیرش است. اما این به معنای نقد نداشتن من نیست. یکی از این نقدها در حوزه شیوه اعمال فیلترینگ است؛ که ما متمرکزترین شیوه اعمال فیلترینگ را داریم. یعنی فیلترینگ در یک نقطه توسط یک مرجع یا حداکثر دو مرجع اعمال میشود که این الزاماتِ بسیار جدی فنی و سیاسی دارد. ما در این فیلترینگ هیچ یک از بخشهای خصوصی، خانوادهها و سازمانها را دخیل نکردیم؛ که این غلط است. این موضوع در خانواده اهمیت بیشتری مییابد. فرهنگ مجازی خانوادگی در غرب این است که خانواده نسبت به فرزند اعمال محدودیت میکند که امروز در ایران این موضوع برعکس شده است. این شیوه متمرکز باعث میشود، ظرفیتهای ما بهصورت کامل فعال نشود.
در خصوص محتوا نیز ما نیاز به یک نظریه سیاستی داریم که بیان کند چه دایرهای از محتوا را باید فیلتر کنیم. برای مثال در حوزه اخلاقی در یک توافق جهانی همه معتقدند باید فیلترینگ اعمال شود. در حوزه امنیتی نیز اوضاع به همین منوال است. اما مرز آن در حوزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نامشخص است که ممکن است محل تسویهحسابهای نظری و جناحی واقع شود. من به نظرم اصل موضوع این است که ما اگر یک دایره محتوایی محدود، اما واقعی را فیلتر کنیم بهتر است از اینکه دایره نامحدودی را همراه با راه دورزدنها فیلتر کنیم. برای مثال در حال حاضر فیلترشکنها به راحتی کار میکنند که یکی از دلایل آن وسیع بودن فیلترینگ ما است. فیلتر شبکههای اجتماعی و بعضی از سایتهای خبری باعث شده، قشری از جامعه نیازهایی داشته باشند که با فیلترینگ این سوالها بیپاسخ میماند.
ما بحث پالایش هوشمند را از زمان دولت آقای روحانی در اینستاگرام کلید زدیم، اما به دلیل اینکه این پالایش باید در بستر رمزگذاری انجام شود، نمیتوان هوشمندانه فیلتر کرد. بنابراین در مورد پلتفرمهای خارجی نمیتوانیم فیلترینگ هوشمند را اعمال کنیم. اما در مورد پلتفرمهای داخلی میتوانیم پالایش هوشمند را اجرا کنیم. در خصوص سکوهای خارجی باید با آن شرکتهای خارجی مذاکره کنیم که در کشور ما دفتر یا نمایندگی داشته باشند و در آن فضا با ما همکاری کنند، در غیر اینصورت از نظر فنی امکان فیلترینگ هوشمند بر سکوی خارجی وجود ندارد. پس از نظر فنی یا باید دسترسی به یک شبکه اجتماعی را کاملاً ببندیم یا دسترسی را آزاد بگذاریم.
فیلترینگ در عین ضربهزنندهبودن به اقتصاد، فرصتساز نیز است. برای مثال بستری مانند آپارات در واقعیت از فیلترینگ استقبال میکند؛ زیرا رقیب قدرتمندی مثل یوتیوب را از میدان به در میکند. حتی در مورد پیامرسانها نیز با وجود برخی ادعاهای ظاهری، شما رقیب را بهصورت مستقیم از رقابت خارج کردهاید. اگر رقیب خارجی کنار گذاشته شود و رقابت در فضای داخلی ایجاد شود، رشد اقتصادی هم وجود خواهد داشت. هرچقدر هم این بسترها رشد کنند، اشتغال نیز رشد میکند. ما در چند سال اخیر توجه نکردیم که چقدر امثال دیجیکالا، اسنپ و… اشتغال ایجاد کردهاند تا جایی که اشتغالزایی میلیونی اسنپ و تپسی مورد بحث است. پیامرسانهای داخلی نیز پتانسیل ایجاد زنجیره مفصل اشتغال را در بحث تبلیغات و تولید محتوا دارند.
اما جنبه تهدیدی این است که مردم ما چندین سال در سکوهای خارجی بودند که به یکباره فیلتر کردیم و ضربه بزرگی زدیم؛ البته مجبور شدیم فیلترینگ ضربتی داشته باشیم؛ اما میشد با شیب ملایمی آنها را محدود کنیم که کوچ نامحسوس مردم به پیامرسانهای داخلی اتفاق بیافتد تا بحثهای ضد اقتصادی نیز مطرح نشود. حال با گذشت یک سال از این اتفاق، نکته مهم این است که باید به جنبه فرصت و ظرفیتسازی فیلترینگ برای کسبوکارها و امور اقتصادی بپردازیم.
موضوع کلانداده و اقتصاد مبتنی بر آن موضوع کوچکی نیست، زیرا اگر این اقتصاد شکل بگیرد برای ما به شدت فرصتساز است. بخشی از درآمد دیجیکالا از فروش محصولات است و میتواند از فروش بیگدیتا درآمدهای عجیبی داشته باشد. به لحاظ داده، فضای بدون فیلتر قبل نیز مخدوش بود و اقتصاد تبلیغاتی فضای مجازی زیرزمینی شکل میگرفت و مالیاتی هم از آن دریافت نمیشد و چارچوبی برای اعداد و ارقام وجود نداشت. اگر این فضای بدهوبستان و معاملات در بستر داخلی شکل بگیرد، میتوان به آن نظم و چارچوب داد.
حکمرانی در فضای مجازی نیازمند فهمی درست از فضای مجازی است که این فهم بدون شناخت، تحقق و شکلگیری کلانداده در کشور امکانپذیر نیست و باید بهصورت جدی کنشگران داخلی و بخش خصوصی را در ارائه خدمات پایهای و عمومی فعال کنیم. از نظر من پروژههای موفق ما در خصوص حکمرانی فضای مجازی بیشتر شده است؛ برای مثال در حوزه حمل و نقل یا در حوزه مسیریابی به حکمرانی صحیح رسیدهایم. اما در چند حوزه هنوز فاصله داریم. بهعنوان نمونه موتور جستجو و پیامرسان شبکه اجتماعی از جمله مسائل بااهمیت و پرکاربردی است که ضرورت دارد تلاشهایی در خصوص اعتماد مردم به نمونههای داخلی صورت پذیرد، تا در این فضا فعالیت کنند و مقوله کلانداده محقق شود. مبحث کلانداده بهمثابه چاه نفت است، یعنی چشمه جوشانی است که میشود از آن استفاده و بازفرآوری کرد و خدمات و محصولات مختلف ارائه کرد و این همان معنایی است که ما میتوانیم از فضای مجازی فهم کنیم.
نهایتاً اینکه امروزه دیپلماسی بدون فضای مجازی میسر نیست. این دو مقوله کاملاً از یک سنخ هستند و اگر شما پلتفرم جهانی و اجتماعی داشته باشید، هم حکمرانی داخلی را دارید و هم اثرگذاری در سطح بین المللی خواهید داشت.