دونالد وودز وینیکات پزشک کودکان و جزو اولین کسانی بود که در اواخر دهه 1920 آموزش روانکاوی دید. سهم وینیکات در تکامل روانکاوی، یک گسست چشمگیر از نظریه کلاسیک فرویدی را نشان میدهد. از سال ۱۹۴۵ به بعد، پس از مباحثات جنجالی، مقالات علمی وینیکات رویکردی روانکاوی خاص را شکل داد که با سنت مستقل مرتبط است.
در حالی که تمرکز فروید بر جنسیتپذیری و عقده ادیپ بود، وینیکات بر سالهای اولیه زندگی تاکید کرد و با یافتههای بالینی روانکاوی خود اهمیت نقش والدین در روابط ابژهای اولیه را روشن ساخت. در نتیجه، محور اصلی دیدگاه وینیکات رابطه والد-کودک است.
وینیکات در ۷ آوریل ۱۸۹۶ در پلیموث متولد شد. خانواده وینیکات مرفه و ظاهراً شاد بودند، اما در پشت این ظاهر، وینیکات خود را تحت فشار مادرش که مستعد افسردگی بود و همچنین توسط دو خواهر و پرستارش سرکوب شده میدید . تأثیر پدرش بهعنوان یک آزاداندیش مبتکر بود که خلاقیت پسرش را تشویق میکرد.
وینیکات خود را یک نوجوان آشفته توصیف کرد که در واکنش به «خوب بودن» خود، محدودکننده بود که از تلاش برای تسکین خلق و خوی تاریک مادرش به دست آمده بود. او برای اولین بار هنگام تحصیل در مدرسه شبانهروزی لای در کمبریج، پس از شکستن ترقوه و ثبت این موضوع در دفتر خاطرات خود که آرزو داشت بتواند خودش را درمان کند، به فکر تحصیل پزشکی افتاد.
او در سال ۱۹۱۴ تحصیلات پیشبالینی خود را در رشته زیستشناسی، فیزیولوژی و آناتومی در کالج جیسوس کمبریج آغاز کرد، اما با شروع جنگ جهانی اول، تحصیلاتش با تبدیل شدن او به یک کارآموز پزشکی در بیمارستان موقت کمبریج قطع شد. در سال ۱۹۱۷، او به عنوان افسر پزشکی در ناو شکارچی اچاماس لوسیفر به نیروی دریایی سلطنتی پیوست.
پس از فارغالتحصیلی از کمبریج با مدرک درجه سوم، تحصیلات خود را در پزشکی بالینی در کالج پزشکی بیمارستان سنت بارثولومئو در لندن آغاز کرد. در طول این مدت، او از مربی خود هنر گوش دادن دقیق، هنگام گرفتن سابقه پزشکی از بیماران را آموخت، مهارتی که بعداً آن را بهعنوان پایه و اساس کار خود بهعنوان یک روانکاو شناسایی کرد.
وینیکات نقش بسیار مهمی در شکلگیری نظریههای رشد روانی کودک ایفا کرده است. وی با تمرکز بر اهمیت روابط اولیه کودک با مادر و مراقبین، به درک عمیقتری از چگونگی شکلگیری شخصیت و هویت فرد رسید. در ادامه این مقاله به برخی از مهم ترین مفاهیم در نظریه وینیکات میپردازیم
وینیکات تشخیص داد که "مادر فداکار معمولی" کامل نیست و بنابراین، به طور اجتنابناپذیری در مراقبت از نوزاد خود اشتباهاتی خواهد کرد. ایدهی "مادر به اندازه کافی خوب" از زمان ابداع آن توسط وینیکات تاکنون به والدین آرامش بخشیده است.
با در دسترس گذاشتن سینه (یا شیشه شیر) خود در زمان مناسب، مادر (یا جایگزین مادر) به نوزاد امکان میدهد باور کند که او "جهان خود را از نیاز خود خلق کرده است". سپس نوزاد این "توهم" را تجربه میکند که : "من سینه را خلق کردم!"، "من دنیا را خلق کردم!"
در رشد سالم، مادر، پدر و سایر افراد که "به اندازه کافی خوب" هستند ، همه در انتقال و سازگاری کودک با واقعیت دنیای بیرون کمک خواهند کرد. وینیکات این رشد را "ناامیدی ضروری" توصیف میکند.همچنین وینیکات بر اهمیت نقش مادر در فراهم کردن محیطی امن و پاسخگو برای کودک تاکید میکند.
او معتقد است که مادر خوب به اندازه کافی، نیازهای کودک را به طور کامل برآورده میکند و به او اجازه میدهد تا احساس امنیت و اعتماد به نفس کند
عشق فداکارانه معمولی مادر… برای حس اعتماد و تداوم کودک اهمیت زیادی دارد.
شاید شناختهشدهترین ایده وینیکات توضیح عادت کودک به وابستگی شدید به یک پتو یا اسباببازی مورد علاقه باشد. تعامل با این شیء مادی، تمایل به کاهش اضطراب و همچنین کمک به کودک در سازگاری با تغییر دارد.
بسیاری از والدین تأیید خواهند کرد که چیزی که برای آنها یک تکه پتوی بدبو است، ممکن است برای کودک بسیار مهم شود. هرگونه تغییر در این شیء ممکن است باعث اضطراب و ناراحتی کودک شود.
وینیکات تأکید میکند که خود شیء ارزشمند کودک «انتقالی» نیست، بلکه شیء انتقالی نشاندهنده دستاوردی در رشد است که آغاز درک نوزاد از مادر به عنوان کسی خارج و جدا از خود است.
ورود شیء انتقالی به زندگی عاطفی کودک بسیار مهم است، زیرا نشانهای از «رشد شخصی» و «زندگی خلاق» است. به این ترتیب، برای مثال، یک پتوی خاص توسط کودک هم به عنوان یک پتوی معمولی و هم به عنوان چیزی خاص و تقریباً جادویی در نظر گرفته میشود. مراقبت کافی از کودک شامل درک و قدردانی بزرگسال از این ایده است.
وینیکات در کنار نظریههای خود درباره پرورش «کافیمآبانه»، به آنچه او شکست محیطی در مراحل مختلف رشد (عاطفی) کودک مینامد، میپردازد. در ابتداییترین مرحله نوزادی، زمانی که کودک در حالت «وابستگی مطلق» به مادر است، چنین ناکامی میتواند تأثیرات بسیار جدی بر رشد بعدی داشته باشد.
او وضعیت «مادرگری ناکافی» را به عنوان وضعیتی توصیف میکند که در آن مادر (آگاهانه یا ناخودآگاه) قادر به پاسخگویی مناسب به رفتار خودجوش نوزاد (خود حقیقی) نیست، بلکه تمایل به تحمیل خواستهها و آرزوهای خود (مثلاً برای یک کودک «ایدهآل») دارد. این ممکن است منجر به سازگاری نوزاد بر اساس «تطابق» (خود کاذب) و بعدها در بزرگسالی، به از دست دادن احساس خودمختاری و تمامیت شخصی شود.
با این حال، درجهای از خود کاذب در همه افراد با خود حقیقی همزیستی دارد. مانند همه دفاعها، احساس کاذب میتواند از خود حقیقی محافظت کند، اما همچنین میتواند به شدت آسیبزننده شود و در مواقع استرس، منجر به فروپاشی و نیاز به کمک رواندرمانی شود.
خود حقیقی شاید پیچیدهترین ایده وینیکات باشد. او آن را به عنوان بخشی ضروری پنهان، خصوصی و سری شخصیت توصیف میکند. این با «زندگی» در «فرد» مرتبط است و چیزی است که «احساس واقعی» را ایجاد میکند. او اضافه میکند که این خود باید توسط هر فردی برای خودش کشف شود.
از طریق بیان هنری ما میتوانیم امیدوار باشیم که در تماس بمانیم با خودهای بدوی ما که از آن شدیدترین احساسات و حتی حساسیتهای ترسناک دقیق سرچشمه میگیرند و ما واقعاً فقیر هستیم اگر فقط عاقل باشیم.
در زندگی اولیه نوزاد سالم، مرحله بسیار مهمی از رشد با آغاز «ظرفیت دلسوزی» مشخص میشود. بین حدود پنج ماهگی تا دو سالگی، کودکان به تدریج حس مسئولیت شخصی نسبت به اعمال خود را توسعه میدهند.
وینیکات میگوید که دلسوزی «به عنوان یک تجربه بسیار پیچیده در زندگی نوزاد ظاهر میشود». منظور او این است که نوزاد توانایی تجربه گناه را به شیوهای کودکانه توسعه داده است. در این مرحله، نوزاد به تدریج از «من» به عنوان چیزی جدا از «غیر من» و از مادر به عنوان فردی با نیازها و خلقوخوی خاص خود آگاه میشود.
نوزاد همچنین متوجه بیان «عشق پیچیده با نفرت» نسبت به مادر شده است. با غنیسازی و پالایش این آگاهی، «منجر به ظهور دلسوزی میشود». ظرفیت جدید نوزاد برای تجربه «گناه» ابتدایی با «آسیبی که احساس میشود به فرد محبوب در حالتهای هیجان وارد میشود» مرتبط است.با عشق و مراقبت مادر در طول زمان است که نوزاد سالم میتواند «میل شخصی به دادن، ساختن و ترمیم» را کشف کند.
دستیابی به دلسوزی نیاز دارد که دو جنبه از مادر در ذهن نوزاد با هم ترکیب شوند. اولی توانایی مادر در پذیرش و تحمل انگیزههای طبیعی دوستداشتنی و پرخاشگرانه نوزاد است. دومی توانایی مادر برای مراقبت عاشقانه عمومی و مدیریت روزمره نوزاد است.
برخی از روانشناسان برجستهای که به طور مستقیم به نظریات وینیکات پرداختهاند و آن را توسعه دادهاند:
دوره آموزشی روانکاوی وینیکات در مدرسه روانشناسی ران بنه