س. اکبری
س. اکبری
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش داغ تیرماهی : سرگذشت یک دختر تحصیلکرده

کتابی که برنده شدن را بلد است.

بر اساس دغدغه های مطالعات زنانی ام به دنبال کتابی بودم که جایزه گرفته است. بعد از بالا و پایین کردن های متعدد، بلاخره یافتم و از این یافته ام خرسندم.

کتاب تحصیلکرده، خاطرات تارا وستور با یک زندگی متفاوت در آمریکا است که در سال ۲۰۱۸، در شمار ۱۰ کتاب برتر بود و جایزه بهترین کتاب خاطرات گودریدز را در همان سال برد. نامزد نهایی جایزه پن (قلم) آمریکا نامزد کتاب سال توسط نشریاتی چون واشنگتن پست، نیویورک پست بود. همچنین جز پرفروش ترین کتابهای نیویورک تایمز در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ بود.
کتاب سرشار از توصیفات خواندنی ست. جزئیات صحنه دقیق کنار هم نشسته و خواندن کتاب رو لذت بخش میکنه
برشی از کتاب:
"مادر گفت: «ای کاش کمی آهسته‌تر رانندگی کنی!» پدر پوزخندی زد و گفت:«فرشتگان ما بر فراز سر ما در پروازند، من که تندتر از آنها نمی‌رانم.» سرعت شورولت زیادتر می‌شود، ابتدا پنجاه کیلومتر و بعد شصت کیلومتر در ساعت.
ریچارد حسابی ترسیده بود و هر بار تایرها بر روی برف لیز می‌خوردند، بند انگشتانش از ترس سفید می‌شد. مادر عقب ون در کنار من دراز کشیده بود، صورتش کنار صورت من بود و هر بار عقب ماشین تکان می‌خورد، کمی نفس می‌گرفت و بعد وقتی پدر دوباره کنترل ماشین را در دست می‌گرفت، نفسش را در سینه حبس می‌کرد. آنقدر خودش را محکم گرفته بود که فکر می‌کردم هر آن ممکن است بشکند. بدن من نیز مانند بدن مادر سفت شده بود. من و مادر از ترسِ تصادف صد بار یکدیگر را بغل کردیم."
و این همه توصیفات خوب بخاطر عادت خاطره نویسی نویسنده بود:
(بخشی از کتاب) سعی کردم ماجرای آن شب را فراموش کنم. با اینکه پانزده سال بود خاطره می نوشتم، آن شب برای اولین بار دفتر خاطراتم را به کناری گذاشتم. نوشتن وقایع و خاطرات، آدم را به فکر وامی دارد و من نمی خواستم به گذشته فکر کنم.
و اما داستان
حرف از تغییر است. یک تغییر در عقاید که بعدا روی انتخابها اثر می گذارد و نویسنده همه را نتیجه تحصیلات می داند.
و یک رابطه مهم و کلیدی وجود دارد: رابطه پدر دختری،  چیزی که در سطر سطر کتاب می توان پیدا کرد. دغدغه ای که نویسنده پس از عبور از روی آن و ورود به دنیایی دیگر، باز هم با آن چالش دارد.
پدر، معتقد است و البته معتقد به کیش و مذهب خودش؛ چراکه گاهی رفتارش مورد تایید کشیش مذهب خودش هم نیست! و سعی دارد که فرزندانش را در چارچوب ذهنی خود محصور سازد که البته موفق نیست.
جنگ، جنگ سنت و مدرنیته هست. جنگ خانواده و ضد خانواده ها. جنگی میان پدر، مدیر خانواده و حکومت. حکومتی که اصالتی برای پدر و خانواده نمی شناسد.
در لابلای سطور کتاب که در امریکا می گذشت، اکنون جامعه ایرانی را متصور می شدم. چالش ها و درگیری هایی که ما امروز با نظام پزشکی داریم! با نظام آموزشی داریم! عرفی که به سمت بی حجابی میبرندش!! و اعتقاداتی که سینه به سینه به ما منتقل شده و با چنگ و دندان و خونریزی ها حفظ شده. البته که مسیحیت منحرف شده، اسلام شیعی ناب و عقلانی نیست اما همانطور که چالشهای پدر تارا با تربیت فرزندانش در نظام سکولار امریکا واقعیت دارد، چالشهای خانواده های پایبند به ارزشهای اسلامی با تغییرات مدرن جامعه هم واقعی ست.
برشی از کتاب:
"چارلز اولین دوست من از دنیای دیگر بود. همان دنیایی که پدر سال‌های سال تلاش کرده بود ما را از گزند آن در امان دارد چارلز رفتاری متناسب با عرف داشت و پدر به هر دلیلی رفتارهای متناسب با عرف را حقیر می‌شمرد. چارلز به جای اینکه در مورد روز قیامت حرف بزند بیشتر در مورد فوتبال و گروه‌های معروف موسیقی صحبت می‌کرد صحبت کردن در مورد دانشگاه را دوست داشت به کلیسا می‌رفت و مانند بیشتر مورمون‌ها وقتی بیمار می‌شد به جای اینکه نزد کشیش برود به دکتر مراجعه می‌کرد."

https://taaghche.com/book/56812
زندگینامهامریکاچالش کتابخوانی طاقچهزنانحجاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید