برگ سبزی است... امروز هم یک روز عادی بود.میان کوهی از زونکن و برگه های کاغذ گیر افتاده و سرگرم کارهای خشک و بی روح اداری بودم.فکر کردم، خوب است نامه های…
هم قطار هم قطار ، من رسیدم.جات خالی اینجا خیلی خوب و قشنگه. همه چیز مرتبه. همه وسایل آسایش و آرامش مهیاست. فعلا بصورت موقّت یک اتاق بهم دادن تا بعد…
جهان داشتنی نیست قاشق چای خوری را در ظرف شکر فرو بردم تا چای را شیرین کنم.قاشق دوم را که پر کردم نگاهم روی بلورهای ریز شکر، ثابت ماند.چه درخشش دلفریبی داشتن…
قطار قطار در ایستگاهی بین راه، توقف کرده بود و مشخص نبود چرا حرکت نمی کرد. نیم ساعت از توقف در این ایستگاه دورافتاده می گذشت.عصر یک روز تابستا…
بادکنک سرخ در پارک دخترچه دنیای عجیب و غریبیست.همه چیز تکرار می شود...حتی آن زمان که به حکم رقابت و مقایسه کودکانه، نگاه زیبایی شناسانه متفاوتی نسبت به امرو…
دنیا لطیف و عمیق است امروز ظهر،با دید و نگاهی نو پای از خانه بیرون گذاشتم.ترس های پوچ پیشین را رها کرده و با صبر و امید به نشانه ها نگریستم.به آن هوای لطیف بهار…
من از تو می ترسم سلام عزیز دلم.تویی که سال هاست در اقیانوس وجود خویش گم کرده ام.ای خودِ نهفته در چاه درون.ای منِ گم شده، منِ فراموش شده ی من...حال که تو ر…
دل کُشی امشب دست به دل کُشی زدم.سنگی برداشتم و محکم بر سرش کوفتم.بلند گفت:آخخخخخخ.پیش پایم به زمین افتاد.سنگ دیگری برداشتم و محکم تر بر فرقش کوبیدم…
خالکوبی دختر سانتی مانتال با طمطراق آمد و کمی جلوتر ، پشت به مسافران ایستگاه مترو به انتظار قطار ایستاد.در راه رفتنش چیزی به اسم ظرافت دخترانه یا ز…
جبر زنجیر مرد بیچاره را به زنجیر بسته اند. هزاران هزار زنجیر...یکی به دست راست. یکی به دست چپ. یکی به این بازو یکی به آن بازو. زنجیرهای فراوان بسته…