در سال 539 پیش از میلاد مسیح، کورش دوم، پادشاه ایران، شهر بابل، پایتخت امپراتوری بابل در میانرودان را تصرف کرد. بابل در آن زمان یکی از بزرگترین مراکز تمدن جهان بود و قلمرو آن تا مرزهای مصر گسترده بود .(طرح 1) با این پیروزی، یک امپراتوری تازه متولد گردید که جهان تا آن زمان حکومتی با چنین قدرت، ثروت و گستردگی به خود ندیده بود. با فتح بابل ،عصر نوینی در تاریخ بشر آغاز گردید.
پس از فتح بابل به دست کوروش بزرگ، کاتبان بابلی آنچه کوروش پس از پیروزی در بابل انجام داده بود، به دقت روی یک استوانه گلی نوشتند و این استوانه را درون دیواری، نزدیک بنای اسگیلا، پرستشگاه خدای مردوک، خدای بزرگ بابل ، دفن کردند. بنابر یک سنت باستانی، این استوانه احتمالا به دست خود کورش یا با حضور وی درون یک دیوار قرار داده شد و صدها و هزاران سال در همان مکان با حضور وی درون یک دیوار قرار داده شد و صدها و هزاران سال در همان مکان باقی ماند. با یورش اسکندر مقدونی، بابل، شوش، و تخت جمشید سقوط کردند و شاهنشاهی هخامنشی پس از دو قرن از میان رفت.
اما امپراتوری اسکندر نیز که قرار بود با مرکزیت بابل شکل گیرد، بیشتر از چند سال دوام نیاورد و حتی بیش از سرد شدن جسد اسکندر، فروپاشید و پاره پاره شد. سپس حکومت های دیگری همچون سلوکیان، اشکانیان و اعراب، یکی پس از دیگری بر منطقۀ میانرودان فرمانروایی کردند و هر یک جای خود را به حکومتی دیگر دادند. بنای پرستش گاه ویران شد و بابل از صفحۀ روزگار محو گردید و جای خود را به تپه های متروک و ویران داد، اما استوانه کوروش همچنان داخل دیوارنزدیک ویرانه های پرستشگاهی که زمانی بزرگترین پرستشگاه جهان باستان بود، مدفون باقی ماند. تا آنکه پس از نزدیک بیست و چهار قرن، این استوانه در اواخر سدۀ نوزدهم میلادی بار دیگر سر از خاک بیرون آورد.
در آن زمان و پیش از تشکیل کشوری به نام عراق، بابل باستانی و منطقه میانرودان، بخشی از سرزمین های خلافت عثمانی بودند. در همین زمان بود که توجه اروپاییان به گذشتۀ باستانی این منطقه جلب شد و با نخستین کندو کاوهای باستان شناسی، شهرها و تمدن ها ی باستانی میانرودان، همچون بابل آشور یکی پس از دیگری سر از خاک بیرون آوردند. در آن زمان یافتن شواهد و آثاری از داستان های کتاب های مذهبی همچون عهد عتیق، هیجان بسیاری در اروپا برانگیخته بود. نخستین نسل از باستان شناسان به این منطقه رو آوردند و در بابل گروه هایی بریتانیا و آلمان دست به کاوش زدند.
یافته ها به سرعت آشکار می شدند و جهان از دیدن آنچه سر از خاک بر می آورد، شگفت زده بود. در میان این یافته ها، استوانۀ کوروش، یافته ای بسیار پر اهمیت بود که توجه پژوهشگران جهان را به خود جلب کرد. اروپاییان پیش از آن تنها از طریق نوشته های عهد عتیق و نوشته های نویسندگان یونانی دوران کلاسیک با کوروش و کارهای آن آشنا بودند. کوروش همان شخصیتی بود که در کتاب مقدس با عنوان مسیح ، نجات دهنده، عقاب شرق و شبان خداوند خوانده شده بود و اسیران ساکن در بابل ، ازجمله یهودیان را از اسارت رهانیده بود. اما این نخستین بار بود که به اثری برخورد می کردند که در آن کورش به زبان خود از آنچه کرده بود سخن می گفت . این استوانه امروزه برای ایرانیان ارزشی نمادین پیدا کرده است که باورهای اصیل ایرانی و احترام به حقوق انسانی توسط نیاکانمان را به نسل امروز نشان می دهد.
کشف استوانۀ کورش بیش از هر چیز مدیون هرمزد رسام است. این کشف یکی از مهمترین و با ارزش ترین یافته های او در زندگی جالب و پرماجرایش به شمار می رود. هرمزد رسام با وجود اینکه نامی ایرانی داشت، اما ایرانی نبود و در یک خانواده مسیحی ـآشوری در موصل در سال 1826م به دنیا آمده که در آن زمان زیر نظر خلافت عثمانی اداره می شد. پدر او آنتون رسام، معاون اسقف اعظم در کلیسای شرق آشوری بود.
هرمزد در نوزده سالگی با آستن هنری لیارد، باستان شناسی که در محوطه های باستانی آشور کاوش می کرد و در خانۀ برادر بزرگش کریستین اقامت داشت، آشنا شد. رسام همراه با او برای کاووش تپه های باستانی نمرود رفت . او حتی در غیبت لیارد برای تحصیل به انگستان رفت و در دانشگاه آکسفورد مشغول به تحصیل شد. پس از کناره گیری لیارد از کاوشها، هئیت امنای موزه بریتانیا از رسام خواست تا به جای لیارد به کاوش بپردازد. در همین کاوش ها (1852تا1854م) بود که او نقش برجسته های شیرآشوری را که امروزه در موزۀ بریتانیا نگهداری می شوند، در کاخ آشور بانیپال در نینوا یافت.
رسام برای مدتی از باستان شناسی کناره رفت و به عنوان مفسر سیاسی به استخدام دولت بریتانیا درآمد و به عدن ، زنگبار و مسقط رفت. او در سال 1866م پس از آنکه برای رساندن نامه ای برای درخواست آزادی چند گروگان به نزد تئودور دوم ، پادشاه آبیسینیا (اتیوپی کنونی) رفته بود ، به دستور تئودور بازداشت شد و دو سال در قلعه ماگدالا در غل و زنجیر به سر برد. همزمان با شکست و خودکشی تئودور، رسام آزاد شد و خاطرات خود را از این ماجرا در یک کتاب منتشر کرد. اما مشکلات جسمی ناشی از دو سال زندان در غل و زنجیر ، تا پایان عمر با او باقی ماند.
رسام پس از آزادی از شغل سابقش کناره گرفت و با آن الیزا پرایس ازدواج کرد. آنگاه بار دیگر به باستان شناسی روی آورد. در این زمان لیارد که سفیر بریتانیا در عثمانی بود، توانست به نمایندگی از سوی هئیت امنای موزه بریتانیا«فرمان» یا مجوزی برای رسام از دولت عثمانی برای ادامه کاوش در آشور و بابل بگیرد. رسام به کمک این فرمان و با وجود کارشکنی های پاشای نماینده دولت عثمانی در منطقه سرانجام توانست مجوز های لازم را از مقامهای محلی از جمله خود پاشا دریافت کند. رسام بلافاصله کاوش را از سر گرفت و در فاصلۀ سالهای 1876 تا پیان 1882 م در مناطق آشوری همچون کویونجیک (نینوای باستانی)، نمرود (کالاه باستانی ) بالاوات و محوطه های بابلی همچون بابل، سیپر و تل ابراهیم به کاوش پرداخت. آنچه او در این کاوش ها یافت ، اهمیت بسیار داشت.
از یافته های مهم رسام در این کاوش می توان به تزئینات مفرغی دروازۀ بالاوات ، مربوط به شلمانسر سوم پادشاه آشور اشاره کرد که نقش ونگارهای بسیاری بر آنها دیده می شود. همچنین، استوانه مربوط به نبونئید، یک سر گرز با نوشته ای به نام سارگون ، کتیبه های حاوی متن افسانۀ آفرینش، افسانه توفان و نزدیک به یکصد هزار سند نوشتاری باستانی که مجموعه مهمی از نوشته های جهان باستان را تشکیل می دهند. از جمله یافت های پر اهمیت رسام به شمار می روند. و سرانجام یکی از یافت های مهم او در این کاوشها، استوانه کورش بزرگ بود.
یافته های مهم و ارزشمند رسام توجه جهانیان را به خود جلب کرد و آکادمی سلطنتی علوم در تورین ایتالیا، جایزۀ برازا شامل 12000فرانک برای ادامه کاوش ها به مدت چهار سال ، برای سال های 1879تا 1882م به رسام اهدا کرد.
به کمک همین جایزه بود که رسام موفق به کشف شهر باستانی سیپر گردید.
رسام پس از 1882 م بیشتر در برایتون، در جنوب انگلستان اقامت داشت وبه نوشتن کتاب هایی دربارۀ کاوش های آشوری و بابلی، مسیحیان خاورمیانه و زندگی نامۀ خود مشغول بود. اما زندگی نامه او هرگز انتشار نیافت و به صورت دست نوشته باقی مانده که از سرنوشت این دست نوشته ها خبری در دست نیست . رسام پس از یک زندگی پر ماجرا در روز 16 سپتامبر 1910 م برایتون در گذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
رسام استوانه کورش را در جریان کاوش های خود در بابل در مماه مارس سال 1879م (برابر با اسفند –فروردین 8/1257خورشیدی ) در تپۀ موسوم به عَمران یافت. کاوش های بعدی نشان داد که شمال تپۀ عمران، محل پرستشگاه اسگیلا ، پرستشگاه بزرگ بابل بوده است. اما از آنجا که در زمان کاوشها، ویرانه های اسگیلا همچنان مدفون بود، به درستی مشخص نیست استوانه در چه فاصله ای از این پرستشگاه یافت شده است. اما یه نظر می رسد کاوشگران استوانه را درون یک دیوار بزرگ در جنوب عمران یافته اند. همین نکته و همچنین شکل استوانه ای کتیبه نشان می دهدکه این استوانه به عنوان کتیبه پی بنا، درون دیوارها ، سنتی شناخته شده و رایج در شرق باستان بود و به نظر می رسد فرمانروایان و شاهان ، خود به طور مستقیم در طی مراسمی آن را به دست خود در محل پی بنا قرار می داده اند.
چنین سنتی در دورۀ هخامنشی و پس از ان نیز ادامه یافت. کتیبه های گوناگون از شاهان هخامنشی در بنای کاخ ها قرار داده شد که از جمله می توان به کتیبه های پی بنا در تخت جمشید و شوش اشاره کرد. از آنجا که این کتیبه ها بنا بر یم سنت کهن، به دست خود پادشاه در محل ساخت بنا قرار داده می شدند، این احتمال وجود دارد که این استوانه را کورش خود، به دست خود ، درون دیوار نهاده باشد. از سوی دیگر ، وجود استوانه درون دیوار، نشان دهنده این نکته است که در زمان کورش ، همان گونه که در متن استوانه نیز بدان اشاره شده، بخشهایی از بابل در دست ساختمان بوده که این امر بدون دستور کورش و حمایت مالی او امکان پذیر نبوده است.
رسام در کتاب خود در سال 1879م، یافتن این استوانه را ازمهمترین کشفیات دورانها به شمار آورده و نوشته است که یک استوانۀ گلی شکسته در ویرانه های جمجمه (که رسام آن را جیمجیما نامیده) به دست آورده و سر هنری رالینسون با خواندن آن دریافته که این کتیبه ، یک متن رسمی از تصرف بابل به دست کورش است، او همچنین از این بخش بزرگی از استوانه شکسته و گم شده، ابراز تاسف کرده است.
با اینکه رسام در کتابش در سال 1897 م، محل کشف استوانه را ویرانه های جمجمه در بابل معرفی کرده، پیش از آن در نامه ای که در سال 1897م یعنی بلافاصله پس از کشف استوانه به دستخط خود به ساموئل برچ، سرپرست بخش عتیقات شرقی موزۀ بریتانیا نوشته است، محل کشف عمران معرفی کرده است. این اختلاف ، مشکل چندانی ایجاد نمی کند، چرا که در نقش های آن زمان به روشنی دیده می شود که جمجمه ، همان بخش جنوبی تپۀ عمران است، اما هنوز به درستی مشخص نیست ، تا کدام بخش از تپۀ عمران با نام جمجمه شناخته می شده است. روستای جمجمه و منطقه ای که به نام جمجمه نامیده می شد. در جایی قرار داشتند که بخشی از دیوار ایمگور-انلیل، یکی از دیوارهای درونی بابل نیز به آنجا رسیده است. این همان دیواری است که کوروش بر این باروند که چون در متن کتیبه از بازسازی دیوار ایمگور- انلیل صحبت شده، استوانه می باید مربوط به همین دیوار باشد. اما از آنجا که محل دقیق دیواری که استوانه در آن به دست آمده هنوز به درستی مشخص نشده، بنابراین هنوز با اطمینان نمی توان گفت که کاوشگران گروه رسام، این استوانه را درون چه دیواری یافته اند. اما آنچه به خوبی مشخص است این است که استوانه درون دیواری در جنوب تپۀ عمران و نزدیک روستای جمجمه به دست آمده است.
تا پیش از فرستادن استوانه به بریتانیا در سال 1879م رسام از محتوای متن کتیبه چیزی نمی دانست. پس از آنکه صندوق های حاوی الواح به موزه بریتانیا رسیدند، تئوفیلوس پینجز از موزه بریتانیا، به بررسی و مطالعه آن ها پرداخت . پینچز نخستین کسی بود که با هیجان بسیار دریافت ، این استوانه مربوط به کورش و فتح بابل است که بخشی از متن آن ، از زبان خود کورش بیان شده است. او این موضوع را به هنری رالینسون اطلاع داد و رالینسون نیز بلافاصله به مطالعه استوانه پرداخت.
در زمانه کاوشهای رسام، هنوز کشوری به نام عراق وجود نداشت، و بابل و منطقۀ میانرودان (بین النهرین) بخشی از خلافت عثمانی به شمار می رفتند. بنابراین تملک اشیاء در اخیتیار سلزان عثمانی در قسطنطیه بود. اما به دلیل اینکه موزه بریتانیا حفاری را ترتیب داده بود و هزینه آن را فراهم کرده بود. طی یک فرمان رسمی از سوی قسطنطیه ، اختیارات تملک اشیاء از سوی سلطان عثمانی به موزه بریتانیا واگذار شده بود. در این فرمان سلطان عبدالحمید دوم به رسام اجازه داده بود تا آثاری را که یافته است، به انگلستان بفرستد.
همچنین رسام پیش از آغاز کاوش، هماهنگی های لازم را باحاکم حِلِه که منطقه بابل زیر نظر او اداره می شد، به عمل آورده بود. چون انتقال اشیاء به صورت قانونی انجام پذیرفته بود. بنابراین حکومت عثمانی دیگر اداعایی بر تملک اشیاء به دست آمده در کاوش ها ی رسام نداشت. بدین گونه بود که استوانه کورش به همراه گل نوشته و آثار دیگر در پایان قرن نوزدهم ، به تملک موزه بریتانیا درآمد.
استوانۀ کورش ، کتیبه ای است از جنس گل که در بابل ساخته شده است و در ازای آن 86/22 سانتیمتر است. امروزه این استوانه با شماره آ ان ای 90920 در موزۀ بریتانیا نگهداری می شود. متن استوانه دارای نوشته ای در 45 سطر است که حدود بیست سطر از آن کاملا شکسته شده و امروزه در دست نیست . این کتیبه به شکل یک استوانه است که دو انتهای آن باریک تر و در وسط کمی برآمده است و به اصطلاح شکل بشکه ای دارد. این شکل خاص ، در دوران بابل نو رایج بود و تنها برای گل نوشته هایی همچون متن های شاهی به کار می رفت مکه در پی بنا دفن می شدند.
نوشته های مهمی که پیش از کورش در بابل نوشته شده اند کم و بیش به همین شکل ساخته شده اند. استوانه کورش نیز از نظر شکل، از همان رسم باستانی منطقه پیروی کرده و دستاوردهای کورش همانند کتیبه های شاهان پیش از او همچون نبوکدنصر و نبونئید ، بر روی استوانه گلین به همان شکل نوشته شده است. حتی پس از هخامنشیان یکی از کتیبه های مربوط به آنتیخوس، فرمانروای سلوکی بابل نیز به همین شکل ساخته شده است. این کتیبه های استوانه ای، از نظر شکل ، اندازه و قوس لوح، با یکدیگر تفاوت دارند. البته تعداد سطرهای آنها نیز با توجه به متن ان ها با هم متفاوت است. اما به طور کلی استوانه کورش از نظر ظاهر و محتوا بر اساس سنت گل نوشته هاس شاهی استوانه ای شکل در بابل ساخته شده است.
نوشته های این لوح به موازات استوانه و یه صورت افقی از چپ به راست نوشته شده اند که از یک سر استوانه تا سر دیگر آن ادامه می یابد . به دلیل آسب دیدگی لوح ، بخش های آغاز و پایان کتیبه از میانۀ آن شکسته شده است. در واقعه حدود یک سوم از نوشته های این لوح به دلیل آسیب دیدگی در طی قرن ها از میان رفته یا تا کنون شناسایی نشده است.
این استوانه اکنون از دو قسمت تشکیل می شود. قطعۀ الف و قطعه ب
قطعۀ الف همان قطعه اصلی کتیبه است که شکل استوانه دارد. این قطعه زیر خاک چند تکه شده بود و زمان کشف به صورت شکسته یافت شد که پس از انتقال به موزۀ بریتانیا ، به هم وصل گردید. این استوانه یکسال پس از کشف ، در سال 1880 میلادی به تملک رسمی موزۀ بریتانیا درآمد.
( وبا شماره 90920وارد بخش خاورمیانۀ موزه بریتانیا گردید که در آن زمان به نام بخش عتیقات شرقی خوانده می شد.
قطعه ب ، قطعه کوچکی است در اندازه های 6/8و 6/5 سانتیمتر که بخشی از سطرهای 36 تا 45 کتیبه را در بر می گیرد. این قطعه کوچک با شماره 2504ان بی سی در مجموعه دانشگاه ییل در نیوهیون در کانکتیکات امریکا نگهداری می شد. (در سال 1971 میلادی پاول- ریچارد برگر با بررسی متن آن دریافت که این قطعه کوچک مربوط به بخشی از استوانه کورش است و از آن پس این قطعه به صورت امانت در موزۀ بریتانیا در لندن نگهداری می شود.
این لوح در بابل ساخته شده و کتیبه آن به خط میخی بابلی نو نوشته شده است. زبان کتیبه نیز بابلی است که مردم بابل و آن منطقه از میانرودان ، به این زبان سخن می گفتند. تا پیش از فراگیری خط و زبان آرامی ، زبان بابلی مدتها یک زبان رایج در جهان باستان بود .و به سخن دیگر ، زبان بابلی در جهان باستان ، یک لینگوا فرانکا یا زبان مشترک میان مردمان گوناگون به شمار می رفت. بابلیان و مردمان بسیاری در شرق باستان با این خط و زبان آشنایی می رفت بابلیان و مردمان بسیاری در شرق با این خط و زبان آشنایی داشتند و در مکاتبات خود استفاده می کردند.
بابلی یک گویش اکدی بود که شاخه ای از خانواده زبان های سامی، شامل عبری و عربی به شمار می رود. این زبان حدود 2400سال پیش از میلاد در منطقۀ میانرودان به کار می رفت. سنت نوشتاری بابلی و کتیبه های نوشته شده با این خط، تا سدۀ یکم میلادی ادامه یافت و سپس متوقف گردید آخرین متنی که به زبان بابلی نوشته شده، یک تقویم نجومی به تاریخ سال 75 میلادی مربوط به بابل دوران اشکانی است که امروزه در موزۀ بریتانیا نگهداری می شود. بابلی سومین زبان و خط رایج در شاهنشاهی هخامنشی بود و سومین نسخه از کتیبه های شاهی پس از پارسی باستان و ایلامی همواره به خط بابلی نوشته می شدند.
متن بابلی این استوانه به احتمال زیاد توسط کاتبان یا کاهنان بابلی نوشته و تنظیم شده و محتوای متن آن نشان می دهد که به طور خاص برای مخاطبان بابلی نوشته شده است. متن ان کاملا به شیوۀ نگارش بابلی و بر اساس سنت ونوشتاری بابل به نگارش درآمده است ، شیوۀ برخی جمله بندی های آن یادآور متن های پیشین مربوط به دوره بابل نواست. بنابراین نویسندۀ متن به خوبی با متن های ادبی و تاریخی پیش از خود آشنایی داشته است.
استوانۀ کورش به نوعی بیانگر پیروزی بر نبونئید ، شاه بابل و رهایی مردم از حکومت اوست . نبونئید آخرین پادشاه دوران بابل نو، پیش از حکومت ایرانیان بر بابل بود. او پس از توطئه ای که در ان لاباشی – مردوک پادشاه خردسال بابل کشته شد، به عنوان پادشاه بابل بر تخت نشست. او از خاندان سلطنتی نبود و از اصل و نسب دقیق او اطلاع اندکی در دست است. مشخص است که مادرش ، کاهنۀ بزرگ پرستشگاه خدای ماه حران (در ترکیه امروزی و نزدیک مرز سوریه )بود. نبونئید به دلیل گرایش دینی مادرش به پرستش سین ، خدای ماه ، روی آورد و او را بالاتر از دیگر خدایان بابلی به ویژه مردوک ، خدای بزرگ بابلیان قرار داد. نبونئید اندکی پس از به قدرت رسیدن ، بابل را ترک کرد وبه تیمه عربستان رفت .
آن شهر را اشغال کرد و در ان جا پرستشگاهی برای خدای ماه ساخت. او خود نیز در همانجا ماندگار شد و تا حدود ده سال به بابل باز نگشت. در این مدت او فرماروایی بابل را به پسرش بلشزر (بِل –شّرَ –اوصور) سپرده بود که نمی توانست وظایف یک پادشاه را انجام دهد. غیبت طولانی نبوئنید باعث شد تا مراسم سال نو که نیازمند حضور پادشاه در بابل بود برگزار نشود. منابع بابلی گزارش کرده اند که رفتارهای نبونئید باعث نارضایتی روز افزون اهالی بابل گردید. نبونئید در سال 554 پیش از لشکر کشی کورش ، از تیمه به بابل بازگشت . او همچنین دستور داد تا نماد های مقدس خدایان را از شهر دیگر برداشته و به بابل منتقل کنند. با این کار ، شهرهایی که زیر حمایت آن خدایان بودند، خدایان حامی را از دست دادند. نبونئید همچین از حمله کرزوس، پادشاه لودیه به ایران و نبرد با کورش حمایت کرده بود . نبونئید تا زمان لشکر کشی کورش به بابل ، همچنان در تیمه بود.
سنگ یاد بود نبونئید
سالهای 554 تا 539 پیش از میلاد مسیح
جنس: سنگ بازالت
محل کشف:بابل
اندازه:25در46در58 سانتیمتر
پیکره نبونئید با جامه بلندی بر تن و عصایی حلقه دار در دست دیده می شود که رو به نماد خدایان ، شامل سین(خدای ماه) شمش(خدای خورشید) و ایشتر (الهه عشق و نماد سیارۀ زهره) می نگرد. نماد ماه بزرگتر و نزدیکتر به نبونئید تصویر شده که نشانۀ اهمیت فروان خدای ماه نزد وی است. این سنگ یادبود کتیبه ای داشته که پاک شده و تنها بخش های کناری آن باقی مانده است نبونئیددر این کتیبه شرح داده است که ختدایان به خاطر کارهای خوب وی ، به خشک سالی پایان داده اند.
محتوای متن
متن کتیبه به طور مشخص از دوبخش اصلی تشکیل می شود.
1بخش نخست کتیبه که در ان نبونئید ، شاه بابل و کورش سخن گفته شده است. در این بخش ، از آنان به صورت سوم شخص یاد می شود.
2 بخش دوم که طولانی تر بوده و به طور مستقیم از زبان خود کوروش ، به صورت اول شخص بیان شده است
نویسنده بخش نخست، به احتمال زیاد یکی از کاتبان یا کاهنان بابلی بوده است. اما بخش دوم که از زبان خود کورش بیان شده، به نظر می رسد از سوی یک مترجم یا کاتب یا فردی آشنا به هردوزبان ، در اختیار نویسندۀ بابلی قرار گرفته و آن نویسنده متن را به شیوۀ نوشتاری رایج در بابل تنظیم کرده است. متن 45 سطری کتیبه، با پیشگفتاری آغاز می شود که سطرهای نخست آن از میان رفته است. احتمالا این پیش گفتاری آغاز می شود که سطر های نخست آن از میان رفته است. احتمالا این پیش گفتار بر اساس الگوهای بابلی نوشته شده بود. متن به صورت یک بیانیه تنظیم شده است. و در آن تلاش نویسندگان برآن بوده تا هر جمله در یک سطر بیان شود و در پایان هر سطر، جمله به پایان برسد. تنظیم کنندگان متن تا حد امکان در این موفق بوده اند اما در چند مورد به دلیل نوع جمله بندی ، جمله در پایان سطر تمام نشده است.
موضوع کتیبه در سطرها بدین ترتیب است:
سطرهای –نامشخص به دلیل شکستگی، احتمالا مقدمه ای درباره بابل و خدای بزرگ آن مردوک
سطرهای 3-8: توصیف کارهای ناشایست نبونئید .
سطرهای 9-11: توجه خدایان به رفتارهای نبونئید و رحم آوردن بر بابلیان .
سطرهای 12-15: معرفی کورش و گزینش او از سوی خدایان.
سطرهای 16-17: تصرف بابل
سطرهای 18-19: ستایش مردمان و بزرگان از کورش و شادی آنان.
سطرهای 20-22: معرفی کورش ، عنوان هایش و نیاکانش از سوی خود او.
سطرهای 26-27: حمایت خدای مردوک از کورش ، کمبوجیه و سپاهیانش .
سطرهای 28-30: اعلام اطاعت مردمان و سرزمین های دیگر از کورش.
سطرهای 30-36: بازگرداندن مردمان و خدایانشان به سرزمین های خود.
سطرهای 37-38: افزایش پیش کشی برای خدایان.
سطرهای 38-43: شرح آبادگری های کورش در بابل.
سطرهای 43-44: شکسته نامشخص
سطرهای 45: شکسته نامشخص ، احتمالا دعا برای کورش و خاندانش.
رویدادها و اهمیت تاریخی استوانه
استوانه کورش یکی از مهمترین و شناخته ترین اسناد نوشتاری جهان است. متن ان احتمالا در سال 538 پیش از میلاد در بابل نوشته شده است. اکنون دیگر شکی نیست که استوانه کورش تنها نسخه از بیانیه نبوده و نسخه های دیگری نیز از این کتیبه وجود داشته که به جزء دو قطعه یادشده، یا از میان رفته اند یا تا کنون اثری از آنها بدست نیامده است. متن استوانه به طور خلاصه شرح می دهد که چگونه مردم بابل از فرمانروای خود ناراضی بودند و کورش با روشی صلح امیز و بدون استفاده از زور و خشونت ، شهر را در سال 539پیش از میلاد گشوده است.
این در حالی است که هردودت بیش از یکصد سال پس از این رویداد ، درباره فتح بابل گفته است که سپاهیان کورش ، بابل را محاصره کردند و سرانجام با خشک کردن رود فرات که از میان شهر می گذشت، توانسته وارد شهر شوند و پس از زد وخورد شهر را تسخیر کردند (هرودوت تواریخ کتاب یکم 191) استوانه کورش و دیگر اسناد بابلی به عنوان مدارک دست اول نشان می دهند که داستان هرودوت مانند بسیاری از داستان های دیگر او ساختگی است و ارزش تاریهی ندارد. بنابراین ، استوانه کورش به همراه دیگر اسناد و مدارک دست اول از بابل،مدارک مهمی هستند که به کمک آنها می توان تاریخ رایج را تصحیح کرد.
استوانه کورش بیشتر یک بیانیه است تا یک رویداد نگاری ، بنابراین تاریخ رویداد های به روز و ماه و سال در ان نوشته نشده اند. اما متن استوانه تنها سندی نیست که دربارۀ فتح بابل به نگارش درآمده است. اسناد دیگری نیز در بابل از همین زمان یافت شده اند که به کمک این اسناد می توان رویدادهای زمان تسخیر بابل را بازسازی و به صورت روز شمار دنبال کرد.
بنابراین این متن ها ، که برخی پیش از ورود کورش به بابل نوشته شده اند ، نبونئید با تحمیل باورهای دینی خود به مردم و عدم حضور در پایتخت ، باعث بروز نارضایتی در مردم و آشفتگی اجتماعی و سیاسی در بابل شده بود. او که سین . خدای ماه را پرستش می کرد، باورهای بابلیان بی اعتنا بود و تلاش می کرد تا خدای خود را جایگزین خدای مورد احترام مردم سازد. او جشن سال نو بابلیان را نیز عملا با غیبت طولانی خود به تعطیلی کشاند. در یک متن بابلی به نام «روایت منظوم» نبونئید دیوانه معرفی شده و در آن گفته شده است که او اندکی پس از به قدرت رسیدن ، به تیمه در شمال شرق عربستان و نزدیک دریای سرخ لشکرکشی کرد، شاه آن جا را کشت و در همان جا اقامت گزید.نبونئید حدود ده سال به بابل باز نگشت . طبق این متن، او به جای رسیدگی به بابل ، به ساخت و ساز در تیمه دست زد و برای این کار از مردم آنجا بیگاری کشید. همچنین در متن ، به کشتار مردم ، از جمله زنان و کودکان در تیمه اشاره شده است. این رفتارها و بی توجهی او به بابل باعث تنفر اهالی بابل از او شده بود و بدون شک افرادی از بابل این نارضایتی را به کورش منتقل کرده بودند. کورش و حکومت هخامنشی نیز به درستی زمان مناسب را برای اقدام تشخیص دادند.
کتیبه های بابلی ، داستان سقوط شهر را چنین بیان می کنند که نبونئید ، به همراه سپاهش به جنگ کورش رفت. در اوپیس ، نبردی میان سپاه ایران و اکد (سپاهیان نبونئید ) روی داد که سپاه اکد شکست خورد و عقب نشینی کرد . نبونئید پس از شکست گریخت و به دنبال آن شهر سیپر شهر نزدیک بابل تسلیم شد. کورش بخشی از سپاهش را به فرماندهی گوبار ( به پارسی باستان گئوبَرووه ) به سوی بابل فرستاد و او بابل را در روز 12اکتبر(20مهر) بدون جنگ تسخیر کرد. نبونئید در بازگشت به سوی بابل دستگیر شد. احتمال دارد بابل سقوط کرده باشد و ظاهر آرام شهر نیز شکی در او و همراهانش ایجاد نکرده بود. کورش خود در 29 اکتبر(7آبان ماه) وارد بابل شد. در یکی از کتیبه ها بابلی به نام رویداد نگاری نبونئید) نوشته شده است که شاخه های سبز بر سر راه کورش گستراندند. صلح بر شهر حاکم گردید و کورش بر همۀ بابل درود فرستاد.
با اینکه به نظر می رسد بابلیان پیشاپیش از جانب کورش آسوده خاطر بودند. اما احتمالا مردم شهر از ورود یک سپاه بیگانه و تصرف شهرشان نگران بوده اند. آن گونه که کورش در کتیبه بیان کرده است. از متن کتیبه روشن است که کورش به سپاهیانش اجازۀ خونریزی ، تاراج و بدرفتاری با مردم را نداده است و در آن از احترام به مردم و باورهای دینی آنها سخن گفته شده است. این نکته از آن جهت دارای اهمیت است که میدانیم دین و باورهای دینی کورش با دین بابلیان متفاوت بود ، اما کورش به همان اندازه ، با خدایان و دین بابلیان با احترام برخورد کرد. در واقع کورش ، باورها و اعتقادات خود را به بابلیان تحمیل نکرد و پرستشگاه های آنان را ویران نکرد در کتیبه روایت منظوم » چنین آمده است. اکنون به ساکنان بابل قلبی شاد داده شده. آنان همچون زندانیانی ستند که (درهای) زندان به رویشان گشوده شده است . به کسانی که گرفتار ستم بودند ، بار دیگر آزادی اعطا شده، همگان از دیدن او به عنوان پادشاه دل شادند.
نکته شایان توجه این است که سپاهیان کورش به خوبی به وظیفه خود مبنی بر پرهیز از کشتار و تاراج آگاه بودند و طبق دستور فرماندهانشان رفتار می کردند. آنان وظیفه حفاظت از مکان های مقدس و پرستشگاه را نیز بر عهده داشتند، و با اسلحه وارد آن محوطه نمی شدند. در کتیبه رویدادنگاری نبونئید آمده است که سربازان سپردار گوتی (مادی ) در سپاه کورش ، پس از سقوط بابل در محوطۀ مقدس اسگیلا مستقر شدند. اما هیچ یک با خود اسلحه به همراه نبردند. در نتیجه ، مراسم آیینی در زمان خود برگزار شد و اشغال شهر مانع برگزاری مراسم نگردید.
این رفتار کورش به سربازانش ، اجازه نزدیک شدن به اِکور (خانه کوهستان ) پرستشگاه باستانی انلیل در نیپور را نداده است رفتار دوستانۀ کورش ، شامل نبونئید نیز گردید و جانش بخشیده شد. در کتیبه های بابلی آمده است که نبونئید را به کرمان فرستادند. در واقع یک پیام روش این استوانه ، پرهیز از خشونت از سوی فرمانروایی است که در اوج قدرت است.
واژه هایی که در این کتیبه بیشتر به آن ها تکیه شده ، صلح ، شادی، و آرامش است. با چنین رفتاری بود بابلیان ، کورش و پس از او شاهان هخامنشی را به عنوان فرمانروایان خود پذیرفتند و آنان با به عنوان شاه بابل خطاب کردند. در صورتی که این عنوان را هرگز برای اسکندر به کار نبردند.
در کتیبه روایت المنظوم آمده است که کورش همچنان یک فرمانروای بابلی، خود بیل و زنبیل آب به دست گرفت و کار ساخت دیوار بابل را آغاز کرد. با این شاهان بیگانه نیز بیش از کورش به بابل تاخته بودند و برخی در بابل دست به انجام ساخت سازه هایی زده بودن ، اما بابل در طول تاریخ طولانی خود بیش از کورش هرگز چنین رفتاری را تجربه نکرده بودند. فرمانروایان و فاتحان پیش از کوروش و در صورتی که مردمان شکست خورده را کشتار نمی کردند همواره آنان را از سرزمین مادری خود به سرزمین های دور دست کوچ میدادند .
کورش تنها فاتحی است که برخلاف فرمانروایان پیش از خود، نه تنها مردمان را از خانه هایشان کوچ نداد، بلکه کوج داده شدگان را به سرزمین های مادریشان باز گرداندکه این کار در تاریخ بی سابقه بود.او همچنین بر خلاف فاتحان گذشته که پرستشگاه ها و مکان های مقدس سرزمین های دیگررا تاراج و ویران می کردند و نمادهای مقدس را به سرزمین خود می بردند. پرستشگاه های آسیب دیده را باز سازی کرده و همان گونه که خود می گوید ، خدایان را به جایگاه هایشان بازگردانده است. به همین دلیل است که دین های دیگر از کورش با احترام یاد کرده اند.
بنابراین با توجه به آنچه در استوانه از زبان خود کورش بیان شده است، می توان دریافت که چرا کورش در متون کهن شخصیتی قابل احترام دارد . او رسم تازه ای در تاریخ بنیان نهاد که افتخار را نه در تاراج و ویرانی شهرها و کشتار مردم ، بلکه در رسیدگی به آنان و آزادی دادن به مردم برای ادامه راه روش زندگیشان به شمار می آورد.
آنچه می توان از متن این استوانه به طور خلاصه برداشت کرد، این است که: کورش صلح را در منطقه برقرار کرده است.
مردمان را آزاد کرده و کوچ داده شدگان را به سرزمین مادریشان بازگردانده است.
برای دین ها و مراسم مذهبی مردم احترام قائل شده است.
باروی بابل را مستحکم کرده است.
کارهای ساخت ساز ناتمام در بابل را به پایان برده و دروازه های شهر را درست کرده است.
به عنوان یک پادشاه بیگانه ، برای خدای بزرگ بابلیان و مراسم آیینی آنان، پیشکشی بیشتری مقرر کرده است.
در دوران معاصر، استوانه کورش به نام منشور حقوق بشر نیز خوانده شده است. با اینکه این متن ، یک منشور حقوق بشر به معنی امروزی آن نیست، اما نکاتی در متن وجود دارد که نشان می دهد حقوق انسانی مردم توسط کورش و سپاهیان او بر مبنای آنچه امروزه به نام حقوق بشر شناخته می شود، رعایت شده است. اهمیت این متن آنجا بیشتر نمودار می شود که بدانیم این رفتاری است که کورش نه تنها با مردم خود، بلکه به عنوان یک پادشاه فاتح، با مردم شکست خورده در پیش گرفته بود. بنابراین به این استوانه و متن آن می توان به عنوان نمادی از رفتار متمدنانه و همراه با احترام به حقوق انسان ها نگریست.
کورش بزرگ در جهان باستان و پس از آن تا زمان حال، شخصیت برجسته ای به شمار می رود. فرمانروایان ، شاهان و فاتحان بسیاری در تاریخ وجود داشته اند، اما آنچه او را از دیگران متمایز می سازد، رفتار انسانی او با دشمنان و شکست خوردگان ، بخشندگی ، ژرف نگری و مدارای او با مردمان است. او آغارگر رفتار احترام آمیز با مردمان ، فرهنگ ها و دین های دیگر بود. در عین حال ، او یک رهبر و جنگجوی بزرگ که نه تنها بزرگترین امپراتوری را که جهان به خود دیده بودبه وجود آورد، بلکه بنیانگذار ایران به عنوان یک کشور و ملت متحد به شمار می رود.
شاید به دلیل همین ویژگی ها بود که کورش در میان مردمان جهان آن روزگار، بسیار محبوب بود. در منابع کلاسیک آمده است ایرانیان او را «پدر» می خواندند و یونانیان از او به عنوان یک رهبر بزرگ و «قانونگذار» یاد می کردند. گزنفون ، تاریخ نویس یونانی ، کتاب کوروپدیای خود را به زندگی کورش اختصاص داده و در آن کورش را به عنوان یک فرمانروای آرمانی معرفی کرده است. همین کتاب از جمله چند کتابی بود که بنیان گذاران ایالات متحدۀ امریکا از جمله تامس جفرسون،(بعدها سومین ریس جمهور آمریکا) آن را مطالعه کرده و از آن ایده گرفتند. جفرسون خود دو نسخه از این کتاب را در کتابخانۀ شخصی اش داشت.
در اروپا ، شخصیت کورش همواره به عنوان یک شخصیت آرمانی و الگوی یک فرمانروای دادگر و نیرومند به شمار می رفت و در منابع لاتین از او با نام کورش بزرگ یاد می شود. حضور او در کتاب های دیدنی باعث شدتا کورش چهره مذهبی نیز بیابد و در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان شخصیتی برگزیده خداوند به شمار آید. کورش تنها کسی است که در کتاب عهد عتیق از او به عنوان مسیح یا نجات دهنده نام برده شده، همچنین مولانا ابوالکلام آزاد (1888-1958) سیاستمدار و فیلسوف هندی ، این نظر را ارائه داد که بر اساس آن فرمانروای دادگری که در قران از او به عنوان ذوالقرنین(دارنده دو شاخ ) یاد شده است، در واقع همان کورش است ونه اسکندر مقدونی . یکی از دلایل او برای این نظریه ، رویای دانیال در کتاب عهد عتیق و داستان قوچ دو شاخ بوده است. در این نظریه ، رویای دانیال در کتاب عهد عتیق و داستان قوچ دو شاخ بوده است. در اروپا گاه نیز کورش را با نماد یک قوچ دو شاخ نشان می دادند. چهره و نقوش کورش به عنوان یک چهره فرمانروای بزرگ جهان باستان و فرمانروای چهار گوشۀ جهان ، در کنده کاری ها، پیکر سازی ها و نقاشی های اروپایی نقش بست که نمایانگر احترام اروپائیان به شخصیت کورش است.
حکومتی که او به وجود آورد بر پایۀ احترام به فرهنگ مردمان دیگر بنا شد. فرمانروایان هخامنشی پس از کورش ، با داشتن کشوری با نژادها ، زبان ها و فرهنگ های گوناگون به خود می بالید و در کتیبه هایشان با افتخار از آن یاد می کردند.
برگرفته از کتاب استوانه کورش بزرگ " دکتر شاهرخ رزمجو "