حسرتهایی که به کام عاشقانههایم ضربهیِ نخست دیوانگی را زد و منرا باخت بر عالم روشناییهایم که تو سازندهاش بودی و من فتحکننده آن کوه روشنایی حقیقتهایِ دیرینه.
صدایم زدند از آن پشت به حقیقتهایِ روشنِ عاشقانه غمگین که چنان منرا دلگیر از روژیار هستیِ میکرد که زِ روشنایی باطل یار بیوفاه بود حسرتها به دل... .