ویرگول
ورودثبت نام
چیستا گودرزی
چیستا گودرزی
خواندن ۹ دقیقه·۳ سال پیش

جدا افتاده در شهر


پیرامون مسجد ولیعصر و ارتباط آن با بستری که در آن قرار گرفته است

چیستا گودرزی؛ کارشناس ارشد طراحی شهری

میلاد محبی؛ کارشناس ارشد طراحی شهری

در اوایل دهه 80 بود، که پروژه مسجد ولیعصر پس از دو دهه کش و قوس در زمین کناری تئاتر شهر کلید خورد. روایت پدیداری این بنا در ضلع جنوبی تئاتر شهر؛ انضمامی‌ترین عرصه نزاع فضا در محدوده‌ی تئاتر شهر را نشان می‌دهد. پیرامون چیستی و چگونگی پدیداری این بنا، شایعات و روایت‌های فراوانی وجود دارد؛ روایاتی که بیش از هر چیز در ارتباط با کاربری این بنا است. سازه ای که در کنار بنای تئاتر شهر قرار گرفته‌است، ولی تاکنون نتوانسته ارتباط معناداری را با سایت خود تعریف کند.

در کنار تئاتر شهر

پس از ساخت بنای تئاتر شهر، زمین خالی‌ای در کنار آن قرار داشته که از آن به عنوان پارکینک مجموعه تئاتر شهر استفاده می‌شده‌است. این قطعه زمین خالی پس از انقلاب، داستان متفاوتی را از سر گذرانده است. امروزه این قطعه زمین، مکانی است که بنای مسجد و مجموعه‌ی فرهنگی ولیعصر در آن ساخته شده‌است.

بعد از انقلاب موجی فراگیر بر فضای التهابی جامعه حاکم می‌شود. در نگاه غالب آن جریان، ساختمان‌های فرهنگی و هنری که در پیش از انقلاب ساخته شده و فعالیت می‌کردند، محیط‌های چندان مناسبی نبوده و نیاز به اصلاحاتی اساسی برای سازگاری با جامعه‌ی انقلابی و اسلامی داشتند. یکی از آن بناها تئاتر شهر بود. مجموعه‌ای، در دل شهر که فضای شهری‌ای نیز در اطرف خود داشته و ارتباط کامل و دوسویه‌ای را با شهر تعریف کرده است. این کاربری تا پیش از اصلاح شدن تهدیدی است که با تاثیر بر اطرافش می‌تواند شهر را با التهابی اجتماعی مواجه کند. پس باید راه‌حلی برای بی‌تاثیر کردن آن و یا کمتر کردن تاثیرات نامقبول آن اندیشید. در همان سال‌ها کانکس کوچکی در زمین خالی مجاور تئاتر شهر برپا شد، که نیروهای مردمی در آن نماز می‌خواندند و بعد از نماز نیز در همان محدوده به امر به معروف و نهی از منکر می‌پرداختند، و به همین واسطه سعی شد تا کنترلی نسبی بر فضای تئاتر شهر و کسانی که به آنجا رفت و آمد داشتند به وجود آید.

اما روایت میرحیدر جعفری مسئول و متولی این مسجد اندکی با روایت غالب متفاوت است، میرحیدر جعفری معتقد است که این فضا قبلا هم مسجد بوده! و صیغه‌ی مسجد نیز برای بنا خوانده شده است. بر اساس نظر میرحیدر زمین برای فردی به اسم مهندس مدد بوده، که قبل از انقلاب رژیم وقت قصد تصرف زمین را داشته است اما مهندس مدد مقاومت کرده، و بر سر همین موضوع نیز راهی زندان می‌شود! پس از انقلا‌ب آقای مدد معاون شهردار شده و زمین را وقف مسجد می‌کند. فارغ از روایت‌های مختلفِ گروه‌های گوناگون در نهایت ساختمان مسجد در 22 بهمن 98 افتتاح شد. اما شهرداری منطقه 11 تهران هم مدعی است که امام جماعت(میرحیدرجعفری) قبل از اتمام پروژه آن را تصرف کرده است و ضوابط ایمنی ساختمان هنوز تمام نشده است. بسیاری از هنرمندان و فعالین مدنی به دو دلیل عمده مخالف ساخت این بنا بودند. نخست پِی عمیقی که ممکن بود به بنای تئاترشهر آسیب بزند و دوم بحث نما آن بود که هنرمندان معتقد بودند قرارگیری تئاتر شهر در بین این مسجد احتمالا عظیم و متروی در حال تاسیس می‌تواند بنا را از بین ببرد. اما در نهایت مسجد ساخته شده و پِیِ عظیمی هم برای بنا کَنده شد و در نهایت به سالن قشقایی نیز آسیب‌هایی وارد شد. قرار شد برای پاسخ به دغدغه‌ی گروهی که مخالف فرم عظیم و ابتدایی مسجد با گلدسته‌ها و گنبدها بودند فرمی میانه با احترام به محیط پیرامونی و بنای تئاترشهر طراحی شود تا همه‌ی گروه‌ها را راضی نگه داشته و به نوعی پایانی بر نزاع‌های گروه‌های هنری-تئاتری و گروه‌های مذهبی طرفدار ساخت مسجد باشد.

بنایی با معماری، رضا دانشمیر و کاترین اسپریدونوف در محیط ساخته شد. در طراحی آن نیز سعی بر آن شد تا فرمی مدرن را ارائه دهد و به معماری بنای مجاورش احترامی بگذارد، ولی در نهایت سازه‌ای پدیدار گشت که در همه چیز ابهام داشت، و فرم متفاوت آن نیز بر این ابهام دامن زد. بنایی که معلوم نبود که مجموعه‌ای تجاری است، مجموعه‌ای فرهنگی است و یا هر کاربری دیگری، ولی هرآنچه که بود شباهتی به مسجد نداشت و درکی از آن فضا را ارائه نمی‌کرد.

آنچه نوشتار حاضر در پی بیان آن است، این است که این کاربری شهری که در میانه‌ی شهر و مجاور یکی از مهم‌ترین خیابان‌های شهر تهران واقع شده است، تا چه میزان توانست با فضای پیرامون و استفاده‌کنندگان از فضا ارتباط داشته باشد.

مسجدی در میانه‌ی شهر

علیرغم تمام فراز و نشیب‌ها، مسجد ولیعصر طراحی، ساخته و افتتاح گشت. مسجدی که می‌خواست به نوعی با اتخاذ رویکردی میانه تمام گروه‌ها را راضی نگه دارد. این بنا بالاخره در کنار بنای تئاترشهر و پلازای مقابل آن متولد شده بود، و فارغ از تمام مخالفت‌ها حالا به عنوان یک عنصر تعیین کننده در مختصات مرکزی شهر پدیدار شده است.

حال این‌که بنا تا چه میزان توانست به عنوان یک عنصر شهری در ارتباط و پیرامون فضای مهمی مانند چهارراه ولیعصر درک شود، امری کلیدی است. مصاحبه‌ها و مشاهدات طولانی نویسندگان متن نشان می‌دهد که بنای ساخته شده نه در ارتباط با محیط پیرامون و نه در نسبتی با فضای بستراَش درک نمی‌شود. بنایی با معماری صُلب و درونگرا با جدارهای غیرمتخلخل و بزرگ مقیاس که احترامی تعارف‌گون به بنای تئاترشهر دارد. مهندس ارفعی در این‌باره میگوید: «من با این بنا و معماری آن مشکل دارم، آن کالبد خوب است ولی نه برای آن محدوده، این چنین بنایی برای فضایی مانند پارک ملت مناسب است. فرد به عنوان معمار از محیط خود اثر می‌گیرد و حال پرسش این است، که آیا در جوار بنایی مانند تئاتر شهر که طراحش مدعی است که کانسپت اولیه‌اش را از گنبد کاووس گرفته‌است، قرارگیری این شکل بنایی مناسب است».

طراحی چنین بنایی با ویژگی‌های درونگرایی و با مقیاسی غیرانسانی در یکی از اجتماعی‌ترین فضاهای شهری تهران، سبب شده تا عمده‌ی استفاده‌کنندگان از فضا و حاضرین در پالزا و اطراف بنای تئاترشهر ارتباطی با مسجد و بنای آن برقرار نکنند. و برای فهم و ارتباط‌گیری با آن به شایعه‌ها و سخنانی که پیرامون آن وجود دارد و بعضا نیز تنها حاصل تخیل راوی آن است رجوع کنند. حاضری دائمی در پارک دانشجو در این باره برایم می‌گوید، که شنیده است که دستشویی‌های این بنا مانند کاخ است، اما خودش تاکنون وارد این بنا نشده است. در واقع از دهه 70 تاکنون ساختمان‌هایی به این شکل ساخته شده‌اند، که با کمترین تغییری بتوان کاربری آن را تغییر داد و تبدیل به سوله‌هایی دیگر کرد. مرد 35 ساله‌ای هم با ارجاع به جداره‌ی صلب و معماری درونگرای بنای این سازه از تخیلات خود نسبت به آن می‌گفت، که ساختمانی که هیچ پنجره و روزنه‌ای به بیرون ندارد بیشتر شبیه به زندان است تا مسجد. در حقیقت بسیاری بر این اعتقادند، که اساسا این بنا مسجد نبوده و یک پروژه شکست خورده با کاربری‌ای نامشخص است که نتوانسته اقبال عموم را به خود جلب کند، و توجه‌ای را که در پی دستیابی به آن بود، را بر خود معطوف کند. فردی دیگر، از افراد حاضر در فضا نیز، به فرم بنا اشاره می‌کند و معتقد است که این فرم و سازه بیش از هر چیزی شبیه به پایگاهی نظامی است که به منظور مقاصدی ویژه ساخته شده است، او بر اساس رشته‌اش از مقاومت سازهای بنا قصه می‌بافد و آن را پایگاهی غیرقابل نفوذ و امن در نقطه‌ای استراتژیک در شهر معرفی می‌کند. این دست مطالب و روایت‌ها تنها مختص به استفاده‌کنندگان از فضا نبوده و بعضی هنرمندان و کارگردانان تئاتر نیز با این‌گونه روایت‌ها همراه هستند، و مسجد را بنایی می‌دانند که در موقعیتی بسیار استراتژیک قرار گرفته است، حمید پورآذری، کارگردان تئاتر، از جریان قدرت و دستکاری آن در فضا میگوید، که چگونه این جریان به جای تخریب تئاتر شهر، مشخصا مسجدی را در فضای آن، به عنوان پایگاه و فضای خود می‌سازد. بنایی که در آینده‌ی این فضا نقشی متفاوت را ایفا خواهد کرد.

نمای مسجد یا مجتمع فرهنگی ولیعصر نیز هیچگونه ارتباطی را میان این ساختمان با فضای پیرامونش بوجود نمی‌آورد؛ تو گویی ساختمان با فضا بیگانه است و میلی به بیرون ندارد. این بنا بیش از اندازه به درون توجه داشته و بیرون برایش فاقد معنی است. حال آن‌که در جوار یکی از مهم‌ترین فضاهای شهری قرار دارد. رنگ تیره، روزنه‌‍ها و بازشوهای اندک، متریال ضمخت و فرم پس‌زننده‌ی آن، درست بر خالف همسایه‌ی شمالیش، نشان می‌دهد که این بنا به حیات مدنی فضای پیرامونش بی‌توجه است. شکافی که این مسجد در بطن خیابان ولیعصر ایجاد می‌کند نیز قابل توجه است، خیابان ولیعصر در قسمت مرکزی شهر حدفاصل خیابان انقلاب تا خیابان جمهوری پویا، سرزنده و دارای کاربری‌ها و فعالیت‌های جاذب جمعیت است، اما جداره‌ی طولانی و صلب مسجد ولیعصر که در بر خیابان قرار دارد نقطه‌ی پایانی بر این پویایی است و اگر لطف حضور دستفروشان متعدد نبود قطعا سکانسی بلاستفاده و بی‌روح را در خیابان ولیعصر پدید می‌آورد. هرچند که شاید بنای مسجد ولیعصر به عنوان یک اثر معماری، چندان نااُمیدکننده نباشد، اما از لحاظ قرارگیری در یک فضای شهری ویژه بیشتر به یک فاجعه می‌ماند. نه فرم این سازه‌ی عظیم، نه مصالح و نه کاربری این بنا تاکنون نتوانسته ارتباط معناداری با فضای پیرامونش و مردم حاضر در آن برقرار کند، یا به قول یکی از استفاده‌کننده‌گان از فضا، مسجد ولیعصر هیچ چراغی را برای بیرون روشن نمی‌کند، هرچه هست درون است و به دور از دید همگان؛ در مقابل بنای تئاترشهر فضای اطراف خود را روشن‌کرده و مقدمات حضور گروه‌ها را فراهم می‌کند. همین نکته و همین ارتباط با فضا و استفاده‌کنندگان است که تضاد میان این دو ساختمان و اطرافش را معنا دار می‌کند.

در نهایت می‌توان گفت معماری درونگرا، جداره‌ی صلب و مقیاس انسانی سبب شده تا فهم بنای مسجد ولیعصر در مختصات ذهنی شهروندان تنها از گذر برساختی افسانه‌گون صورت‌بندی شود. افسانه‌هایی که بعضا در طول مصاحبه‌ها به آنها اشاره شد. البته افسانه‌ها و روایت‌های دیگری نیز پیرامون این بنا وجود داشت، اما به طور کلی این دست از افسانه‌پردازی‌ها و تخیلات فارغ از آن که سویه‌ای از حقیقت را نشان می‌دهند یا نه، بر این مهم صحه می‌گذارند که بنا تا چه میزان با مردم استفاده‌کننده از فضا و محیط پیرامونش غریبه است و فهم بنا در تصویر ذهنی شهروندانی که با آن مواجه می‌شوند تنها از خلال رویاپردازی، شایعات و افسانه‌های محلی صورت می‌گیرد. این در حالی است که یک معماری و کاربری مناسب شهری می‌تواند، ارتباط موثری نیز با بستر خود و استفاده‌کنندگانش به وجود آورده و محیطی پویا را در اطراف خود شکل دهد، و در ذهن افراد نیز به روشنی و وضوح قابل درک باشد و از خالل همین وضوح، معنای خود را در ذهن افراد مشخص و به یاد ماندنی سازد.

پی‌نوشت: این متن توسط گروه دالان به سفارش حوزه هنری به چاپ رسیده است.

تهرانپهلویمسجدتئاترشهرولیعصر
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم. دانش آموخته شهرسازی، دانشگاه هنر و طراحی شهری، دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید