در یادداشت قبل، یک قلم مهم پایه پولی یعنی خالص داراییهای خارجی بانک مرکزی را توضیح دادیم. گفتیم یکی از وظایف بانکهای مرکزی کشورها این است که نرخ برابری پول داخلی با ارزهای خارجی را کنترل کنند. برای این کار همهی بانکهای مرکزی مقدار عظیمی دارایی به صورت ارزهای جهانروا (مثل دلار و یورو) و فلزات گرانبها مثل طلا نگهداری میکنند.
در این یادداشت میخواهیم به گذشتههای دور برگردیم، در مورد ارتباط بانکهای مرکزی کشورهای دنیا در زمانهای قدیم صحبت کنیم و ببینیم «پشتوانهی پول» چه مفهومی داشته و دارد.
اگر از بحث تاریخچهی بانکداری به خاطر داشته باشید، گفتیم در گذشته برای تامین امنیت جابجایی طلا، تاجران طلای خود را نزد صرافها میگذاشتند و از آنها رسید میگرفتند. این رسید در مقصد قابل تبدیل به طلا بود و کارها را ساده میکرد.
طبیعتاً در هر کشور صرافیهای مختلفی فعال بودند که لزوماً با هم ارتباط و تعامل نداشتند؛ پس لزومی هم نبود که رسید یکدیگر را قبول داشته باشند! خب این کار را سخت میکرد؛ شما رسید میگیرید و به شهر دیگری میروید، اما کسی رسید را قبول نمیکند!
این مشکل در داخل کشورها با تاسیس بانک مرکزی حل شد؛ حق چاپ پولی ملی هر کشور از طرف دولت به بانک مرکزی داده شد و از آن به بعد همه یک واحد پول و یک نوع اسکناس داشتند. در واقع انگار همهی مردم طلاهای خودشان را در بانک مرکزی به امانت گذاشتند و این بانک در ازای آن به مردم اسکناس داد. بقیهی بانکها هم نمایندهی بانک مرکزی در ارتباط با مردم شدند تا با پول بانک مرکزی بازی کنند.
اما ارتباطات پولی بین کشورها چطور؟ اروپای قرن ۱۹ را فرض کنید که یک جا لیرهی انگلیس رواج دارد، یک جا فرانک آلمان. بازرگانهایی که از انگلیس با خود لیره میبرند، چطور باید در آلمان جنس بخرند؟ جواب ساده است؛ همانطور که گفتیم، پول ملی هر کشور معادل مقدار مشخصی طلا بود که در بانک مرکزی قرار داشت، در واقع پول دارای «پشتوانهی طلا» بود. به این ترتیب اگر مثلا ۱ لیره انگلیس معادل ۱ گرم طلا و مارک آلمان معادل ۲ گرم طلا باشد، هر ۱ مارک ۲ لیره میارزد!
️قضیه ساده است، اما نه خیلی! بازرگان انگلیسی لیره را میبرد آلمان، با فرانک عوض میکند، جنس میخرد، برمیگردد انگلیس. اگر در مقابل بازرگان آلمانی لیرهها را به انگلیس نبرد و از آنجا کالا وارد نکند، روی دستش میماند. چون در آلمان که لیره به کار نمیآید! اگر این کار یعنی واردات از آلمان خیلی زیاد اتفاق بیفتد، حجم بالایی لیره در آلمان میماند و خریدار هم ندارد؛ پس کمارزش میشود. اما این که ممکن نیست، چون ارزش آن در انگلیس با طلا تضمین شده!
اینجا بانک مرکزی آلمان وارد میشود، لیره را از مردم میخرد و در مقابل به آنها فرانک میدهد (در واقع پول جدید چاپ میکند!). اما لیره به چه دردش میخورد؟ بانک مرکزی آلمان میتواند صبر کند تا یک عدهای بروند از انگلیس کالا وارد کنند و قضیه برعکس شود، یعنی برای واردات از انگلیس به لیره نیاز باشد و لیرهها را بفروشد. اما اگر آش خیلی شور شود، مخصوصاً وقتی ارزش لیره مورد اطمینان نباشد، میتواند شخصاً برود دم در بانک مرکزی انگلیس و طلا بگیرد! شاید باور نکنید، اما در گذشته بعضی وقتها بانکهای مرکزی چندین تن طلا رد و بدل میکردند تا موازنه برقرار بماند!
️این سیستم «نظام استاندارد طلا» نام دارد که تا قبل از جنگ جهانی اول در دنیا رایج و پایدار بود. یعنی پول هر کشور با مقدار مشخصی طلا تضمین شده بود که در خزانه بانک مرکزی نگهداری میشد. بعد از جنگ جهانی اول بسیاری از کشورها به خاطر آسیبهای جنگ نتوانستند به ارقام قبلی متعهد بمانند و ارزش پول ملی خود را کاهش میدادند. در فاصله بین دو جنگ جهانی کشورها آنقدر این کار را کردند که اعتبار این سیستم زیر سوال رفت. یعنی کشورها در مبادلات خارجی بزرگ، کلاً طلا را ترجیح میدادند و تجارت سخت میشد.
بعد از جنگ جهانی دوم کشورها نشستند فکر کردند و راه جایگزینی پیشنهاد دادند؛ آمریکا ارزش دلار خودش را با طلا حفظ میکند، بقیه کشورها به جای طلا، دلار نگهداری میکنند. قاعدتاً وقتی همه این سیستم را قبول کنند، نباید فرقی داشته باشد!
همه قبول داشتند، به جز کدخدا! آمریکا در سال ۱۹۷۱ زیر قول خود زد و گفت طلا نمیدهم! هرکسی دلار دارد میتواند در بازار آزاد طلا بخرد! قیمت طلا در بازار آزاد خیلی بیشتر از ارزش تضمینشدهی دلار بود و با این کار عملاً ارزش دلار کاهش پیدا کرد. در واقع هر کشوری که دلار داشت ضرر کرد! و البته چون زور آمریکا زیاد بود، کسی نتوانست چیزی بگوید.
از آن زمان تاکنون همه چیز روی هوا کار میکند، به عبارتی پول ملی کشورها «بدون پشتوانه» است. به بیانی دیگر امروزه اعتبار دولت و بانک مرکزی هر کشور پشتوانهی پول آن کشور است.