پدر جان، هنگامیکه ندای حسین را لبیک گفتی و خود را در عرصه بسته این خاک نمی خواستی و آن زمان که فرشتگان بال در بال یکدیگر با سبدهای گل به استقبالت آمدند و به خوان گسترده الهی دعوت کردند، تنها یک بهار از زندگی ام گذشته بود. لکن مادرم از جانفشانی ها و از رشادتها و صبر و استقامت و از ایمان والایت برایم گفته است. پدر جان! قطعه زیر را به روح بلند و والایت تقدیم می کنم:
پدرجان، ای که در قامت سبز بهاران نشان از تجلی حق داشتی و در تیرگیها و روشنایی هدایت و در خلوت ، همنشین تو عشق و اشک و نماز و عبودیت به درگاه معبود بود. اکنون که خاک را رها کرده و به افلاکیان پیوستی و خدایت تو را در جنت ماوا داد، بدان که در این دنیای زبون مادی آنگونه که در وصایای خود برایم نوشتی ، همواره رهرو راه و حافظ خونت خواهم بود با برپاداشتن نماز ، تلاوت قرآن و حفظ حجاب
تنها یادگارت ، دخترت فائزه