نقد سینما
نقد سینما
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

نقد سریال میدان سرخ

✅ نقد سریال میدان سرخ

⛔ این مطلب حاوی اسپویل است و بخشی از داستان برایتان لو میرود.

جواد نوروزبیگی به تازگی مجموعه نمایشی پرستاره‌ای را تهیه‌ کرده‌است. میدان سرخ، در ژانر اکشن-جنایی، به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان، چند هفته‌ای است که راهی شبکه خانگی شده‌است. سارا سلطانی و علی مسعودی‌نیا نویسندگان این سریال هستند. محصولی که با گذشت سه قسمت، هنوز نتوانسته است مخاطب خودش را پیدا کند. این مجموعه قرار است در بیست و شش قسمت عرضه شود.

نام‌ها

میدان سرخ، میدان اصلی و قلب شهر مسکوست؛ امروزه اهمیت گردشگری دارد اما در گذشته محلی برای تجمع انقلابیون روسیه بوده است. از طرفی تقریبا همه راه‌های شهر مسکو به این میدان ختم می‌شود. برگزیدن اسم این مکان به عنوان نام سریال، به خودی خود سوالات بسیاری را در ذهن ایجاد می‌کند. از طرفی هنوز نمی‌دانیم اسم کاراکترها مخصوصا پاپ و گروچف چه چیزی را القا می‌کند؟ گروچف را شاید بپذیریم که با میدان سرخ در ارتباط است اما پاپ…؟

آن‌چه می‌بینیم

رنگ، صحنه‌ها، فضای همیشه غبارآلود و پرتوهای کج نور، بیش از حد حقنه‌گر است. بهتر بگویم، فضای فیلم ایرانی نیست. برای فیلم ساختن در ایران، باید ایران را تماشا کرد و آن را تصویر کرد؛ نه فیلم‌های گنگستری آمریکایی را. تمپوی کند حرکت‌های دوربین درست که تلاشی ست برای شکوه بخشی به کاراکترها، اما با روح فیلم و ژانر آن همخوانی ندارد. به عبارت ساده‌تر فیلمبرداری در خدمت ژانر و قصه نیست. هرچند می‌توانست عرصه‌ای برای بروز خلاقیت باشد.

باور کردنی نیست که هنوز این کلیشه عهدبوقی در فیلم قابل رویت است که خلاف‌کارها باید شبانه روز عینک دودی به چشم داشته‌باشند یا زنجیر به گردن. چهره‌های مخوف، اداهای عجیب و مدل مو‌های غریب تنها حواسمان را از داستان پرت می‌کنند. موتورسواری و مسابقات زیرزمینی مشت‌زنی هم مد جدید فیلم و سریال‌های شکم‌سیر ماست که معلوم نیست چه سنخیتی با فرهنگ و زندگی‌مان دارند.

آن‌چه می‌شنویم

دیالوگ‌های دم دستی و کم‌کارکرد، بزرگترین نقطه ضعف فیلم است. نکته‌ای که در این قسمت‌های ابتدایی باعث شده‌است که معرفی شخصیت‌های فیلم کم جان به نظر برسد. دیالوگ‌های بد وقتی بر زبان سرد بازیگران بد جاری می‌شوند، بیشتر هم دل را می‌زنند. خلافکارهای باهوش و سطح بالای فیلم برای پیش‌برد طرح قصه و انتقال اطلاعات به مخاطب، مجبورند سوالات ابلهانه بپرسند، پاسخ‌های واضح بدهند و با صدای بلند راجع به جرایمشان صحبت کنند.

برای نمونه به جای پرداختن به جزییات موجود در هارد بازیابی شده لپ‌تاپ تروریست‌ها، ما فقط با عناوینی کلی، مانند: “اعمال تروریستی منطقه” روبرو می‌شویم. بگذریم که ما نمی‌دانستیم تروریست‌ها از اعمالشان سیاهه برمی‌دارند و صورت‌جلسه کارهایشان را به صورتی قابل بازیابی ذخیره می‌کنند. یا گروچف، تروریستی به این عظمت چه‌طور حرف‌های شیدا یا تورج را به همین راحتی قبول می‌کند؟ اصلا او چه‌طور بازی خورده‌است؟ منتظریم بفهمیم.

بازی‌ها

کنتراست شدیدی بین بازی بازیگرهای حرفه‌ای و نوورودها به چشم می‌خورد. هرچند ستاره‌های  فیلم هم بهترین بازیشان را به نمایش نگذاشته‌اند. به جز علی مصفا، سایر بازیگرهای شناخته شده، در این سریال هم‌ همان تیپ‌های تکراری خودشان را بازی می‌کنند. برای نمونه حمید فرخ‌نژاد در سال‌های اخیر به کهن‌الگوی رییس کم‌حرف -در هر ژانری- تبدیل شده است!

واکنش شخصیت‌ها به مسائل کم‌تر از حد انتظار و درنتیجه غیر طبیعی ست. شاید فیلمساز قصد داشته از این طریق فضای سرد سریال را تقویت کند اما تنها انگیزه‌ها و محرک‌ها را بی اثر و مخاطب را از قصه دور کرده است. این در حالی ست که با بخشیدن انگیزه‌ انتقام به کاراکترها می‌توانست در وهله اول همه چیز را طبیعی و همدلی برانگیز جلوه دهد و در ثانی، کاراکترهایش را دوست‌داشتنی کند. نمونه این مورد کاراکتر شیدا (مهتاب کرامتی) ست که با مرگ شوهرش هیچ اندوهی بر او عارض نمی‌شود.

درباره داستان

داستان با تکه‌هایی از زندگی هر کدام از شخصیت‌ها شروع می‌شود اما پیش از شکل گرفتن، به شخصیت دیگر شیفت می‌شود. به همین خاطر بیش از آن‌که راهگشا باشد، تماشاچی را گیج می‌کند. به طوری که با گذشت سه قسمت از این مجموعه هنوز مطمئن نیستیم این آدم‌ها با هم چه نسبتی دارند. معرفی روابط و شخصیت‌ها یا تا الان اتفاق نیفتاده و ما را در ابهام باقی گذاشته است، یا با روشی ساده و در همان دیالوگ‌هایی که ذکرشان رفت، بیان شده است. برای نمونه، فرزندخواندگی دخترِ پاپ. هیچ خلاقیتی و هیچ پیچیدگی‌ای برای این معرفی طراحی نشده‌است.

پیام کیست؟

مرموزترین، باهوش‌ترین و تا به این‌جا جذاب‌ترین کاراکتر فیلم، پیام با بازی بهرام افشاری‌ست که دلمان می‌خواهد به زودی بیشتر با او آشنا شویم. او همه چیز را می‌داند، حواسش به همه‌چیز هست و هر کاری می‌تواند بکند. او کیست؟ منشا قدرتش کجاست؟ علت این سکوت جادوگونه و مرموزش چیست؟ باید دید فیلم چه‌طور پاسخ می‌دهد.

شیدا کیست؟

با شروع قصه تصور کردیم شیدا یک مادر دلسوز و مهربان و یک زن تیپیکال ایرانی ست. اما همین زن وقتی شوهرش را مرده می‌یابد، خودش چالش می‌کند، مرگش را پنهان می‌کند و در نهایت به پسرعمویش اعتماد می‌کند تا رازش را برایش فاش کند و زندگی‌اش را به دستش بسپارد. پسرعمویی که خود، امینِ خلافکارهاست. شیدا اگر قرار است قهرمان داستان بشود، چه‌طور این‌قدر نادان است که به راحتی به یک خلافکار اعتماد می‌کند. آن هم شیدایی که به پلیس اعتماد ندارد! از طرفی این عمل از کسی سر می‌زند که با عبور چند ثانیه‌ای از کنار یک خودرو سرنشینانش را چنان به خاطر می‌آورد که به زودی می‌تواند تصویرش را از میان چندین چهره دیگر تشخیص بدهد. صحبت از باگ‌هایی از این دست جز طولانی کردن یادداشت سودی ندارد. از طرفی با پیشرفت داستان درباره نقایص شخصیت‌پردازی بهتر می‌توان نظر داد.

تا به این‌جا که تنها با شخصیت‌ها آشنا شده‌ایم و معرفی مختصری از آن‌ها و روابطشان را دیده‌ایم و حدس می‌زنیم قرار است پیام یا شیدا رخت قهرمانی را به تن کنند. هنوز معلوم نیست موضوع سریال چیست؟ رمزارز؟ تروریسم؟ یا قاچاق؟ در نتیجه فقط سوالاتی در ذهنمان ایجاد شده‌است که منتظریم به آن‌ها پاسخ داده شود.

عاشق فیلم و سریال ایرانی و خارجی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید