سینما درام
سینما درام
خواندن ۸ دقیقه·۶ ماه پیش

فیلمنامه، بزرگترین معضل زخم کاری!

لقمان مداین - منتقد سینما

نقد سینمایی لقمان مداین بر سریال زخم کاری 2 بازگشت
نقد سینمایی لقمان مداین بر سریال زخم کاری 2 بازگشت

از ابتدا مخاطب سریال زخم کاری بودم، نه فقط این سریال که تمام آثار آقای مهدویان را دنبال می کنم، نقدهایی جدی به فیلم هایش می نویسم ولی در بسیاری از مواقع که خودش نبوده ولی خدایش حضور داشته، در جمع هایی که میانشان رشد کرد و پس از تعویض خطش، امروز همان ها در صف اول دشمنانش قرار دارند، وقتی هجمه هایی فراوان و بی دلیل را متوجه اش می ساختند از او دفاع کردم، از فیلم شیشلیک اش که توقیف است و یا آثار ابتدایی اش که با نقدهای فراوانی که بهشان دارم هنوز رقیب ندارند.

فصل دوم زخم کاری مانند دیگر آثار سینمایی اخیر کارگردانش به سراغ فساد رفته بود، میزان شقاوت در میان مدیران مافیا را به تصویر می کشید که حاضرند برای منافع خود دست به هر کاری بزنند، شاید بهترین تصویر از بازار اقتصادی ما باشد تا بدانیم چه مدل دست های پشت پرده ای کنترل بازار را در دست دارند، البته در این چند خط ازپرداختن به مصادیق عینی اجتناب می کنم که دیگر حوصله ای برای تذکرهای پیاپی باقی نمانده، اما هست، بیشتر از آنچه که گمانش رود و به خوبی درک می کنم مهدویان پا در چه عرصه پر هزینه ای نهاده! حتی در همین سریال هم مجبور شد تمام ریزآبادی ها را حذف کند چراکه هانیه توسلی بخاطر مواضع سیاسی اش اجازه بازی نداشت و بخشی از سردرگمی نویسندگان را دلالت می کرد.

اما چرا اینبار موفق نبود، دلیلش را با ذکر مثال آغاز می کنم، فصل دوم زخم کاری شکست خورد به همان دلیلی که فصل ششم خانه پوشالی موفق نشد، سریالی که شاکله اصلی آن به جواد عزتی وابسته بود ناگهان با حذف او مواجه شد و تمام قصه را با محوریت رعنا آزادی ور پیش برد، یعنی مهدویان به همان اشتباه بو ویلیمن کارگردان خانه پوشالی مبتلا شد که کویین اسپیسی را کنار گذاشت و رابین رایت را محور اصلی قرار داد، نه رابین رایت در آن سریال بازیگر کم توانی بود نه رعنا آزادی ور در این سریال اما کارگردان باید می دانست وقتی ستون اصلی ساختمان را حذف کنی تیرهای فرعی تحمل بار نهایی را نخواهند داشت.

مشکل بعدی ورود بازیگرانی بود که هیچ پیش زمینه ای در فصل اول سریال برایشان نگذاشته بود، ناگهان کاراکترهای فیلم جدید شدند و مخاطب باید از ابتدا سعی می کرد آنها را بپذیرد و بعد کنجکاو شود که آنان را بشناسد، یعنی کاشت، داشت و برداشت رعایت نشده بود، مثل کاراکتر مهدویان!

مشکل دیگر شخصیت پردازی بود و ضعف اصلی آن را متوجه فیلمنامه می دانم، اگر با یک اثر بی کیفیت مواجه بودیم توقعی نمی رفت اما از فصل اولی می آمدیم که درخشیده بود، باید فیلمنامه چکش کاری می شد، باید بازخوانی می شد تا ضعف های آن گرفته شود، هیچ کششی در سکانس های بازجویی نبود آیا مهدویانی که ماجرای نیمروز را ساخته سکانس بازجویی را نمی شناخت؟ کاراکتر طلوعی به شدت ناقص بود و این ضعف بی منتهی تنها به او بسنده نمی شد و دامن یکایک شخصیت ها را می گرفت، شاید تنها کاراکتر قابل قبول سمیرا بود که شخصیت پردازی کار شده ای داشت اما باز هم کامل نبود، باید به این خروجی می رسیدند که وقتی سمیرا در ابتدای ورودش به سریال مشخص شده بود که با حاج عمو رابطه داشته یعنی گرایش به فردی بسیار بزرگتر از خودش دارد و نحوه پرخاشگری مشترکی که نسبت به مالک و میثم دارد گواه این امر است که مالک را نیز همچون میثم دیده و خود را مثل مادر برایشان می داند، یعنی فرد هم سن خود را تکیه گاه مناسبی نمی بیند، بنابر این در طرح داستان باید کاراکتر مسن تری برای طلوعی در نظر می گرفتند که پاسخگوی گرایش جنسی سمیرا نیز باشد و وجاهت پدرخواندگی داشته باشد و تناسبی میان میزان ثروت او با سنش آن هم در ایران داشته باشد.
برخلاف آنچه که در نقد صحنه های عریان فیلم گفته می شود به نظرم طرح چنین نماهایی خوب بود، قتل ها و بیماری های روانی، حتی آن گستاخی های بی حساب که باعث می شد رشته پیش بینی مخاطب بریده شود و باید بپذیریم کمتر تا این حد نمونه ای عیان داشتیم که خود یک مرزشکنی بوده اما این ابتکار نتوانست فیلم را مانند فصل اول نجات دهد، برای مثال سیما در بدو ورود یک کاراکتر منفعت طلب و درنده خو بود اما ناگهان تا انتهای فصل تبدیل به بره ای رام و دایه ای مهربان تر از مادر شد و همین بی نظمی در طراحی شخصیت او و دیالوگ پردازی اش باعث شد الناز ملک هم نتواند به رشد صعودی خود دست پیدا کند و آنطور که باید دیده شود درصورتی که استعداد او فراتر از آن چیزی بود که تصویر شد واین درباره بازی خوب نگار نیکدل نیز مصداق دارد.

حتی در کاراکتر سمیرا نیز آن نمود واقعی راشاهد نبودیم، اوکه برای نجات فرزندش حاضر بوددست به هراقدامی بزند واز این ویژگی مثبت که تحت درمان روان پزشک بود ومجازات سختی بر اواجرا نمی شد بهره می برد زمینه کافی راداشت تابا اتکا به خشونت صحنه راتغییر دهد، جنس آسیب های روحی میثم مانند مالک بود وسمیرا تنها کسی بود که بایدترس خشونت رابرای میثم ازبین می برد تااعتماد به نفسی که مالک پیدا کرده بودرا دست یابد و آن اتحادی که باپسر فرنهاد درانتهای فیلم شکل گرفت باید خیلی زودتر انجام می شد اما بازهم بخاطر سردرگمی بیش ازحد نویسندگان پتانسیل اونیز با تمام زیرساخت هایی که برایش فراهم شده بود به هدررفت و این یعنی شکست پشت شکست.

مشکل جدی تر انتخاب بازیگر بود، کسانی که مسئولیت داشتند بایدبپذیرند که مسعود طلوعی نمی توانست جایگاهی مشابه مایکل کورلئونه پیدا کند وپدرخوانده مافیا شود، بایدمی دانستند قدرت بالای کامبیز دیرباز درنقش آفرینی نمی تواند ضعف شخصیت پردازی، دیالوگ وپیرنگی پخته نشده رابپوشاند، دراین بین نقش کاراکترمیثم پررنگ شد که بازهم از ضعف شخصیت پردازی رنج می برد و سعی کرده بودند بافیگورهای مختلف آن را حل وفصل کنند، از قصه ای که خودش هم تکلیفش با خودروشن نیست، ازدیالوگ هایی سطحی که باعث شد مرتضی امینی تبار، علی رغم تلاش های درخشانش که باور دارم کوهی از استعداد بود وتوانایی های خود را تمام وکمال به نمایش گذاشت واثبات کرد، قربانی عدم نظارت برفیلمنامه شود وگرنه مخاطب ازبازی اوچه می خواست؟ تسلط کاملی برمیمیک صورتش داشت، بدور ازانقباض جسمانی دیالوگ ها راروان وشیوا بیان می کرد، آوای کلامش درزبان انگلیسی بسیار خوب بود، نقش راکاملا شخصی کرده بود وتلاشش الحق و الانصاف جای تقدیر وتحسین داشت.

از برخی تعلیق های فیلم دفاع می کنم که گاهی تاحد زیادی کاراکتر رامجبور به گره گشایی می کرد وعنصر غافلگیری اش افزایش می یافت.

مشکل اصلی رانبود تسلط برفیلمنامه می دانم، نمی دانستند که مبحث سهم الارث به چه نحوی است؟ نمی دانستند مقوله سهام داری ونقش مالکیت به چه شکلی است؟ نمی دانستند به محض وقوع انفجار کاراز دست فراجا خارج شده وبنا به تصمیم تامین استان یکی ازنهادهای امنیتی پیگیری خواهدکرد و تاانتهای قصه پیش خواهندرفت؟ یا می خواستند سیستم امنیتی راباز هم دست در دست مافیاقرار دهند و اگرچنین ایده قوی ای مطرح بود آیا نبایدنشان داده می شد؟ آیا نمی دانستند امکان هک تلگرام وجود ندارد؟ یاکاراکتری که برای سیدجواد هاشمی ترسیم شده ونمادی ازپلیس بود که باکلی ادعا گفته می شد روی طلوعی تسلط کامل دارند ومنتظرند دست ازپا خطا کند، نباید اثری ازآنها درخلال فیلم یافت می شد؟ همه کشته شدند وپلیس فقط اشک ریخت! ودست آخر سیمامنشی طلوعی بود یاکاراکتر مهدویان اورا به مالک معرفی کرد؟

تمام اینها گواهی برسخن ماست که پیرنگ اصلی قربانی انبوهی ازخرده پیرنگ های ناکام شد که اگرطراحانش توانایی هندل کردن اینها راداشتند اکنون با یک شاهکارمواجه می شدیم وبه همین دلیل پیدا شدن عنصرارتباطی که کاغذ رمزولت ها بود اصلا به چشم نیامد.

تدوین قوی ای نداشت، گاهی نماها را به گونه ای چیده بودکه ضربان تاحد زیادی بالا می رفت وگاهی سرعت فیلم بسیارکند بود، نمی دانم تدوین صوتی راجداگانه انجام دادند یاخیر ولی گاهی افکت های دارای باگ گذاشته بودند که همگی متوجه آن شدیم مثل وقتی که صدای کشیدن ترمز دستی رااز ماشین میثم می شنیدیم، نماهای مازاد حذف نشده بودند، برش ها بی معنی بودند واین یعنی تدوین که کارگردانی دوم محسوب می شود ناقص بود.

طراحی لباس گاهی خوب بود و گاهی بد، به کاراکترهای اصلی توجه شده بود و به دیگران نه، از زیبایی شناسی بصری بهره می برد ولی از روان شناسی رنگ نه.

و در پایان گریم اصلا موفق نبود، عنصر پیری را در چه چیزی می بینیم؟ آیا مانند کاراکتر کیمیا در فیلم کیمیا صرفا گذاشتن عینک سن را بالا می برد؟ آیا کامبیز دیربازعزیز تنها با یک ریش و موی سپید سنش بالا رفته؟ آن بدن استوار، آن صدای جوان، آن پوست صاف و تازه، بدون خطی در پیشانی، گوشه چشم ها، پلک ها، کنار لبانش و یا بر گردن، اصلا دست هایش، کدام یک به ما گواهی می دهد که سن او با محاسن سفید کرده اش هم خوانی دارد؟ جدا از انتخاب اشتباه بازیگر و شخصیت پردازی پر اشکالش، جنس دیالوگ ها نیز تراز سن او نبود و همین دلیل دیگری شد تا مخاطب با او ارتباط برقرار نکند.

زخم کاریجواد عزتیرعنا آزادی ورلقمان مداینمهدویان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید