لقمان مداین - منتقد سینما
مرد بازنده حکایت مرد قانون مندی است که دیگر به قانون اعتماد ندارد، روایت کاراگاه دایره قتلی است که دیگر به همکاران خود اطمینان ندارد و ماجرای اطلاعات ارزشمندی است که دانستن آن هزینه دارد.
در نظر اول هیمنه فیلم من را به یاد فیلم سینمایی بلوک 16 با بازی درخشان بروس ویل و موس دف انداخت، داستانی که نشان می داد چند روز قبل از بازنشسته شدن کاراگاه با تجربه اف بی آی، یک زندانی به او تحویل می شود تا به دادگاه منتقل کند، فیلمی که نشان می داد سیستم فاسد است و آن زندانی قرار است علیه یک شبکه پلیس فاسد شهادت دهد و آن شبکه از هیچ تلاشی برای حذف او مضایقه نمی کند حتی به قیمت کشتن مامور انتقال او یعنی دوست و همکار قدیمی خودشان، و در این فیلم کاراکتر جک موزلی از تمام تجربیات خود در جهت زنده نگه داشتن کاراکتر ادی بانکر استفاده کرده و با پرداخت هزینه ای سنگین در سرنگونی آن شبکه فاسد فداکاری می کند.
کاراکتر بازرس جک موزلی درد پای شدید دارد، کاراکتر سرهنگ احمد خسروی دندان درد شدید دارد، کاراکتر جک موزلی کج راه می رود کاراکتر احمد خسروی در فیلم همینطور است، کاراکتر جک موزلی خواهرش به دادش می رسد تا ادی بانکر را با آمبولانس دوستش به دادگاه ببرد، کاراکتر احمد خسروی از پسرش استفاده می کند تا قاتل را به خارج ببرد، کاراکتر جک موزلی اسلحه از دستش نمی افتد کاراکتر احمد خسروی نیز همچنین، کاراکتر جک موزلی در خانه مورد سوء قصد قرار می گیرد کاراکتر احمد خسروی هم اینچنین، کاراکتر ادی بانکر برای جک موزلی یک کیک با عکس مراسم افتتاحیه اش می فرستد، کاراکتر احمد خسروی عکس های عکاسی فرزندش که در فستیوال عکاسی خارج از کشور چاپ شده دریافت می کند، کاراکتر جک موزلی همسرش فوت شده و او زندگی تنها، سرد، و وقف کاری را می گذراند، کاراکتر احمد خسروی هم همسرش فوت شده و یک زندگی تنها و سردی را می گذراند و تمام وقتش صرف کار است، کاراکتر جک موزلی همه جا تحت نظر شبکه فاسد است و کاراکتر احمد خسروی نیز توسط شبکه کارتل اقتصادی رصد می شود و نمونه های بی شمار دیگر از این تشابهات.
اگر بخواهیم با فیلم بلوک 16 که معتقد هستم ایده اصلی و الگوی اصلی آنها بوده و صرفا ایرانیزه شده، مقایسه اش کنیم به جرات می توان آن را یک اثر ضعیف دانست، گفته شده این فیلمنامه بر اساس طرحی از حسین حسنی بوده و مشاوره و نگارش ابراهیم امینی، حسین حسنی و محمدحسین مهدویان، این که خطای کپی کاری متوجه کدام یک است را بنده نمی دانم و اطلاعی ندارم!
اما هرچه باشد اثری است که ساخته شده و می خواهیم آن را مورد بررسی قرار بدهیم.
شاهد بازی بی نظیر رعنا آزادی ور هستیم، یا گریه های مصنوعی مهدی زمینپرداز و مجید نوروزی، نقش امیرحسین هاشمی خوب است، بابک کریمی عالی است، آناهیتا درگاهی مناسب، اما جواد عزتی خوب نیست، توانایی او قابل انکار نیست و به راحتی می توان پذیرفت ضعف فیلمنامه در شخصیت پردازی، بیرون کشیدن نقش از او توسط کارگردان خوب نبوده است و قربانی آن جواد عزتی گردیده، تا نیمه های فیلم با هر دیالوگ او به یاد کاراکتر بابا اتی در قهوه تلخ مهران مدیری می افتیم، حتی واکنش هایش هم شبیه او است، و در یک کلام اگر بخواهیم بیان کنیم نقش به قامت جواد عزتی ننشسته است.
وارد فیلمنامه بشویم، ابتدا ناچاریم خلاصه داستان را با هم مرور کنیم، احمد خسروی سرهنگ دایره قتل است، کاراگاهی باتجربه، خودش را وقف کارش کرده، علی رقم عشق شدید به فرزندانش رابطه سردی با آنها دارد، پسرش جوانی پرشور و امروزی است، به درد کار انتظامی، نظامی و امنیتی نمی خورد، هرجا مصاحبه داده رد شده، زبانش سرخ است، پدرش را قبول ندارد، همسر احمد خسروی بخاطر سرطان از دنیا رفته، اعتماد خسروی به سیستم و همکارانش بی نهایت زیاد است، تا جایی که پسرش به او می گوید: برای تو تابلوی راهنمایی و رانندگی خداست، پرونده قتلی به دست او سپرده می شود، قاتل مشخص نیست، اما مقتول از وابستگان وزیر است، قتل سیاسی قلمداد شده، در پزشکی قانونی شواهدی از قتل مشخص می شود، خیلی زود سیستم امنیتی به مافوق خسروی که فرد فاسدی است فشار آورده و از آنها می خواهد با دفن جنازه پرونده را جمع کنند، اما احمد خسروی سوالاتی دارد که حاضر به رها کردن پرونده نیست، با سرکشی های مداوم او از پرونده عزل می شود، اما خسروی تصیمم می گیرد تا بصورت انفرادی پرونده را دنبال کرده و قاتل را پیدا کند.
با پیگیری های او قاتل پیدا شده و شبکه کشف می شود، اما قاتل ربطی به شبکه ندارد، عمل او یک حق مشروع بوده است، او قربانی یک خواست هدایت شده بوده تا این قتل را انجام بدهد و او ناخواسته مبتلای به قتل گردیده است، تا جایی که وقتی قاتل به خسروی می گوید اگر بخواهی می توانی مرا قصاص کنی فقط برای فرزندم فکری کنید خسروی پاسخ می دهد من کی باشم که بخواهم تو را قصاص کنم.
تیم امنیتی فشار را بر روی احمد خسروی زیاد می کند، به منزل اش یورش برده و از نقاط ضعف او استفاده می کنند.
سرهنگ احمد خسروی خیلی زود در میابد شبکه کارتل اقتصادی که برای توجیه مفاسدش آدم هم می کشد در کمترین حالت به فرزند وزیر می رسد و او به این نتیجه رسیده که سیستم امنیتی یا با آنها برابر است یا در خدمتشان عمل می کند و اگر هم مبرا باشد چشمش را بر روی حقیقت بسته است.
خسروی تصمیم می گیرد قاتل را تحویل قانون ندهد، می داند او را گوشت قربانی خواهند کرد تا همه پشت آنها پنهان شده و پرونده را ببندند، او بزرگترین ضربه را به آنها می زند و جلوی تبرئه شدن همه آن افراد مظنون و سرشناس را میگیرد، احمد خسروی با کمک فرزندش و ارتباطاتی که دارد قاتل را به ترکیه برده و به آلمان می فرستد، در انتهای فیلم می بینیم که دستگاه امنیتی شکست خورده و او را در وسط اتوبان از تاکسی پیاده می کنند.
عطف اول فیلم را زمانی می دانم که در پزشکی قانونی، بررسی ها شواهد لحظه قتل و جنسیت قاتل را بیان می کند، و مافوق احمد خسروی سعی می کند زودتر جواز دفن را صادر و پرونده را جمع کند.
چرا که در اینجا ماجرا آغاز می شود و خسروی خود را موظف می کند تا با شواهد موجود قاتل را به هر قیمتی که شده پیدا کند و همانجا نیز متوجه می شود یک شبکه کارتل امنیتی در میان است که توسط نیروهای امنیتی ساپورت می شود.
اوج فیلم زمانی است که به مغازه قنادی دایی خانواده رفته و آنجا با حقایقی ناگفته مواجه می شود، بیشتر سوالاتش پاسخ داده می شود و به عشق قدیمی مقتول پی برده و رد قاتل را می زند.
عطف دوم فیلم زمانی است که تصمیم می گیرد قاتل را که به انگیزه مثبت او پی برده با دستان خودش فراری بدهد و با کمک پسرش به آلمان بفرستد.
عنصر ارتباطی فیلم یک عطر است، عطری زنانه که در تمامی مکان هایی که مقتول بوده وجود داشته است و اگر بخواهیم عنصر ارتباطی فرعی هم برای آن در نظر بگیریم ساعت مچی دومین قاتل با بازی مجید نوروزی مصداق دارد.
احمد خسروی در ابتدای فیلم یک ضد ارزش است، او نهاد خانواده اش سرد، ارتباطاتش با فرزندانش اندک، مخالف مهاجرت پسر، بسیار متعهد به قانون وبسیار مثبت نگر به همکاران اش است، رفته رفته تعهدش به قانون از بین رفته و تنها خواست اش اجرای عدالت می شود، دید اش به همکارانش واقع گرا شده، و رابطه اش با دخترش گرم تر، با پسرش بسیار نزدیک می شود تا جایی که با دستان خودش او را کمک کرده و راهی خارج از کشور می کند و تبدیل به ارزش می شود.
خرده پیرنگ های خوبی دارد، ماجرای همسر صیغه ای مقتول، ماجرای مهاجرت و معشوقه پسرش، ماجرای همسر رسمی مقتول، ماجرای همسر فوت شده خودش، و ماجراهای خوب دیگر از این دست.
فیلم کاشت های خوبی دارد تقریبا در اکثر موارد کاشت و داشت و برداشت های هر شخصیت و ماجرا رعایت شده و این را حاصل کاری تیمی در عرصه نگارش می دانم.
فیلمنامه شلوغ است، شخصیت ها زیادند، اطلاعات زیاد است، دیالوگ ها زیادند، مخاطب بعد از دو ساعت کم کم اسامی را می تواند به ذهن بسپارد.
فیلمنامه تعلیق ندارد و این باعث میشه چیز غافلگیر کننده و مبهم وجود نداشته باشد، تمام رفتارها قابل حدس است، و فیلم با یک ریتم یک نواخت و خسته کننده طی می شود.
پروتاگونیست یا قهرمان داستان احمد خسروی است، او با پیدا کردن شبکه کارتل اقتصادی و نقش سیستم امنیتی اطلاعات زیادی به دست می آورد، و با پیدا کردن قاتل و متوجه شدن انگیزه او پرونده را شخم می زند.
آنتاهیرو یا آنتاگونیست یا همان ضد قهرمان کاراکتر بابک کریمی در نقش مدیر یک تیم امنیتی است که از ابتدا تا انتهای فیلم سعی در سرکوب کردن احمد خسروی و خاموش کردن نورهایی دارد که خسروی در تاریک خانه آنان انداخته است.
دیالوگ خوش نگاشت فیلم زمانی است که احمد خسروی از زن صیغه ای مقتول بازجویی می کند
+ بهت نمیاد دختر این سنی داشته باشی!
- یعنی خوب موندم؟
+ نه، یعنی زود شروع کردی..
در مکالمه آخر میان احمد خسروی و مدیر امنیتی، او وقتی فهمید خسروی قاتل را خارج کرده و به آلمان فرستاده با خونسردی گفت "خوبه، بالاخره یه کار مفید کردی"
اما این حفظ ظاهر دوامی نیاورد و خیلی زود درد این شکست بزرگ باعث شد خسروی را در وسط اتوبان از تاکسی پیاده کرده و پیامی روشن به او بدهد، اولین پیام این بود که گفت " راستی راستی فکر کردی ما تاکسی هستیم، برو پایین" و معنایش این بود که تیم امنیتی همسفران خود را تا زمانی داخل ماشین می نشاند که تابع اش باشند پیام دوم آن سکانس این بود که حکایت آن شبکه فاسد اقتصادی مانند یک اتوبان شلوغ است که حتی آن مدیر امنیتی با تاکسی زرد رنگش هم در آن شلوغی فقط یک ماشین از میان آن انبوه خودرو است و همه آنها ابزار و یراق یک شبکه عظیم هستند یا یک سیستم فاسد، و پیام سوم اش این بود که دیگر خسروی از کشتی سیستم پیاده شده و دیگر اعتباری ندارد، چهارمین و آخرین نکته که در ابتدای سکانس رخ داد این بود که مدیر امنیتی به او گفت " مگه نمیدونی اطلاعت زیاد برات خطرناکه" و با این حرف و با پیاده کردن او از تاکسی، او را به یک هدف که اطلاعات زیاد خطرناک دارد تبدیل کرد و به گوشزد کرد که افشای آن اطلاعات هزینه بسیار سنگینی خواهد داشت و فریاد آخری که بر سر او زد بیانگر این تهدید که می تواند تهدید جانی باشد بود.
حتی این تهدید جانی باز هم ادامه داشت زمانی که در واکنش به خروج قاتل و پسر خسروی از کشور گفت "نگران نباش جاشون امنه" و این بیانگر این نکته بود که از جای آنها باخبر هستند و اگر خسروی دست از پا خطا کند دیگر جایشان امن نیست.
در ابتدای فیلم مافوق خسروی را میبینیم که به او برای خرید ماشین پیشنهاد وام خانه می دهد و می گوید که می تواند اینکار را برایش انجام دهد و همین نشان می دهد که مافوق او نیز فاسد بود، در صحنه قتل مافوق خسروی به مامورهای محلی که می خواهند با گزارشی ساده از کنار قتل عبور کنند می گوید " وقتی ما رو فرستادن یعنی این یه پرونده قتل عادی نیست " و همینجا مشخص می شود او می داند در چه زمینی بازی می کند همانجا او یک برجک نگهبانی می بیند و با هوشیاری به سمت آن رفته و می گوید باید بپرسیم او چیزی دیده یا خیر، این دو نکته را در خود دارد اول آنکه می خواهد شواهد را از بین ببرد و دوم آنکه می خواهد اطلاعات قتل را کشف کند چرا که می داند این یک پرونده قیمتی است.
و در ادامه می بینیم که او خود را تابع نیروهای امنیتی که آن کارتل ر ا پوشش می دهند قرار می دهد.
بعد از عطف اول در اکثر پلان ها، خسروی را مسلح می بینیم، در مراجعه به زندان بزرگ تهران مقابل دژبانی به سرعت اسلحه خودش را روی میز می گذارد، و در باقی بازجویی ها سریعا سلاح به دست می شود و این تنها یک معنی دارد او به این نتیجه رسیده که مسیر کشف حقیقت از جاده خون می گذرد.
در ابتدای فیلم منزل پسر خسروی بهم ریخته و شلوغ است، که نمایانگر وضعیت آنان در زندگی است.
مهدویان مدام در فیلم هایش با امنیتی ها کلنجار می رود همیشه می خواهد بگوید این سیستم امنیتی نیروهایی مومن دارد که چون اهل مصلحت اندیشی نبودند و تحمل فساد و لابی گری نداشتند از سیستم بیرون آمده یا حرکتی انقلابی کردند مثل کاراکتر هادی حجازی فر در لاتاری یا کاراکتر جواد عزتی در مرد بازنده، و همزمان عناصر تصمیم گیر امنیتی را منفعل، مصلحت اندیش، لابی گر، فاسد، و غیر انقلابی می داند، شاید همین برایش کافی باشد تا همیشه مورد ترور رسانه ای واقع شود.
علی رغم اینکه در کپی کاری ضعیف بوده اما به عنوان یک فیلم پلیسی و کاراگاهی خوب از آب درآمده و به نظر من اگر تحلیلی مانند این متن با ارائه دلیل باشد منطقی است و اگر نقد ها بی دلیل و مخرب است تنها یک پیام دارد و آن این است مرد بازنده باید تخریب بشود تا دیگر هیچ فیلمی سیستم امنیتی را برابر یا در خدمت کارتل های اقتصادی نشان ندهد!
و تمام