ویرگول
ورودثبت نام
سینما درام
سینما درام
خواندن ۱۰ دقیقه·۲ ماه پیش

نولان، به دنبال جهانی عاری از سلاح هسته ای

لقمان مداین - منتقد سینما

نقد سینمایی لقمان مداین بر فیلم اوپنهایمر
نقد سینمایی لقمان مداین بر فیلم اوپنهایمر

فیلم اوپنهایمر را دیدم، یک بیوپیک علمی که حاصل تمام تلاش کارگردان نبود، وقتی که نولان توصیه کرد مخاطبان این فیلم را به همراه مستند ضمیمه اش تماشا کنند من دریغ نکردم اما فیلم وجه روایت اولی‌تری از مستند نداشت، فارغ ازیک رقابت فیلم‌سازی باورمندم آمده بود تا فریاد رابرت اوپنهایمر باشد که با قهر ساکت شده بود، یعنی همان سبک امپرسیونیسم فرانسه، کاری به سینما نداشت وبیشتر به دنبال رسالتش بود، یعنی همان دیالوگی که درانتهای فیلم قبل ازمشخص شدن رای اعضای کمیته تایید اعتبارامنیتی، رابرت به دوستش می گوید که آیا روزی تاریخ متوجه اتفاقات این اتاق خواهدشد؟ پاسخ آری است، نولان بانور انداختن به این برهه ازتاریکخانه تاریخ امریکا سعی کرد به بهترین نحوممکن صدای دانشمندانی باشد که مورد سوءاستفاده نظم جهانی قرارگرفتند و نغمه تظلم خواهی مردمی باشد که قربانی شدند ومردمانی که درآینده ای نه چندان دور قربانی دیگررقابت های اتمی خواهند شد.

به سراغ پروپاگاندایی می رودکه همه رافریفته خودکرده بود، یعنی مبارزه باژاپن ودر مستند وفیلمش ثابت می کند که زدن بمب هسته ای به هیروشیما وناکازاکی صرفابرای تثبیت اتوریته ایالات متحده وتست این سلاح قدرتمند بوده، وگرنه ژاپن قبل ازپرتاب سلاح هسته ای روزها موردبمباران سنگین امریکا قرارگرفته بودکه میزان انفجار آن باچندین سلاح هسته ای برابری می کرد ودیگر نیازی به استفاده ازبمب اتم نبود، استفاده ابزاری دولت امریکا ازعلم وعالم رابه تصویرکشید که حاضرند حتی از پیکره بی جان منتقدشان نیز سواستفاده کنند، مثل وقتی که بعد ازآن همه فشار بر اوپنهایمر وتوهین رئیس جمهورامریکا به او، درکاخ سفید مورد تقدیرقرار می گیرد تااز اعتبار رسانه ای اونیز سودی عایدشان شود هرچند درواقعیت این اتفاق دردوران ریاست جمهوری کارتر انجام می گیرد ودر آن زمان وجهه اوپنهایمر تاحدودی بهبود یافته بود وتلاشش برای منع گسترش سلاح هسته ای باموافقت امریکا وشوروی داشت به نتیجه می رسید.

قدرت رکن پنجم دموکراسی یعنی رسانه رابه تصویرمی کشد که وقتی خبرمحاکمه دروغین درزپیدا می کند، بلافاصله نور برتاریکی مستولی یافته وحق برکرسی می نشیند.

سیاستمداران امریکایی راافشا می کند، ازشخص ترومن، که بدون پشیمانی صرفا به دنبال کسب افتخار این پروپاگاندای کثیف بوده، یاوزیر جنگ که درانتخاب شهر برای اصابت بمب دست روی استان هایی می گذارد که باخانواده اش به آنجا سفرنکرده وخاطره ای خوش ندارد.

ودر نهایت یک باردیگر نولان سعی می کند دنیا رااز خطرسلاح هسته ای آگاه ومبارزه با آن رامجددا پرشور کند، نمود این امر مهم رادر سخنان انسان ستیزانه وزیراسرائیلی دیدیم که به سادگی بیان کردباید فلسطینیان رابا سلاح اتمی یکباربرای همیشه منقرض کنیم.

ازمحتوا بگذریم که انصافا خوب بود، به فرم وتکنیک برسیم.

ازگریم شروع می کنم، با یک انیشتین به شدت غیرواقعی مواجه هستیم، اما آیا مشکل از گریم است؟ خیر! انتخاب بازیگر اشتباه بوده، گریم تلاش بسیار زیادی کرده تاهمان آلبرت انیشتین را برایمان بازبیافریند، به آخرین عکس بیوگرافی اورجوع کنید، از طرح مو وسبیل تا خط لبخند، شکل بینی وچانه، چشم ها و خطوط کنار آن و پیشانی، ابروهای نصفه و نیمه و عضلات شل صورت همه چیز دقیق است اما فرم در نیامده و این بیش از آنکه ایراد گریم باشد مشکل از کارگردان است که هر چقدر اوپنهایمر خوبی را انتخاب کرده بر دیگر بازیگران نظارتی نداشته است، همین ضعف را در انتخاب بازیگر نیلز بور می بینیم که البته قدرت بازیگری و گریم تاثیر گذارش توانسته این مشکل را بپوشاند، اوپنهایمر خوبی را ساخته، به زیبایی فرایند تغییر شکل او را از جوانی تا میان سالی به تماشا می نشینیم، به خطوط دور چشمانش بنگرید، به خط های پیشانی، حتی شکل گردن او نیز تغییر می کند، فرایند پیری رادر تبدیل رنگ مو وپوست اوبه وضوح می بینیم، حتی فرم لباس پوشیدن وی نیز بکسان است وتوانسته شباهت بسیار بالایی را بازسازی کند که جای تحسین دارد واین مهم رادر گریم وانتخاب درست بازیگرلوئیس استراوس نیزمی بینیم.

در تدوین فقط ازپلی بک های سریع وخوش ساختش دفاع می کنم، وگرنه هیچ شروعی خوبی رابرنگزیده، همان ابتدا مستندوار آغاز می شود ومخاطب رابه میان استخری ازاطلاعات می اندازد تادر میان اعماق آن به تنهایی شنا کردن رابیاموزد، فیلم ریتم وسرعت درستی ندارد، خسته کننده است، ضربانش منظم نمی زند، سکانس های مازادحذف نشدند، چینش سکانس ها بهم ریخته است، آنچه که بایددر قالب سریال و درچند اپیزود شکل می گرفت راسعی کردند دریک ویدیو فشرده کنند، اما اصلاح رنگ ونور خوبی دارد، کنتراست رنگ ها رعایت شده، صدا وتصویر سینک است، آمبیانس میان صدا وسکوت حفظ شده، افکت های خوبی دارد اما نمی تواند احساس مخاطب رادرگیر کند، نیت کارگردان تقویت نشده، اتمسفر تاثیرگذار نیست، اسمبلی از برش های بی دلیل که هیچ اطلاعاتی ارائه نمی دهند، کنش هرنما را دارای تداوم نمی یابیم و دریک جمله باید بگویم بعداز کارگردانی این تدوین است که ضربه جدی به فیلم واردکرده است.

کارگردان رابا دوضعف ابتدایی نقد می کنیم تابه جنبه های دیگر نیز بپردازیم، ابتدا به ساکن فیلمنامه راچکش کاری نکرده، درگام دگر به تدوین نظارت نکره، حتی تصویردقیقی ازانفجار قارچی شکل اتمی نمی بینیم وبه وضوح اسیرسبک امپرسیونیسم فرانسه شده یعنی سعی کرده به درون ذهن اوپنهایمر برود، می بینیم قهرمان سلسله حوادثی راپشت سر می گذارد تا عواطفش رانشان دهد، درون گرایی اش رامتجلی سازد، حتی فلاش بک ها نیزگواه این سبک هستند تا به درون ذهن اوبروند، شخصیتی که خودکشی کرده را می بینیم، و ازنیمه فیلم به بعد شاهد آن تدوین تند که از سبک آبل گانس و ژان اپستاین نشات گرفته می باشیم امانیمه اول چه؟ آن ریتم کند وخسته کننده یک باگ جدی به حساب می آید، حتی درقاب بندی نیز سعی کرده وضعیت درونی کاراکتر رانشان دهد، دوربین رااز فوکوس درآورده، تصاویر راتار کرده، نچرالیسم رابر بازیگران حکم فرما کرده تااحساسات وهیجانات رادر نقطه اوج آشکارسازد اماباز هم در آکسیون فرصت کافی به بیننده نداده تابر روی واکنش ها واوضاع روحی کاراکترها تامل کند وشخصیت پردازی ها به خوبی شکل نگرفته، به میزانسن توجه جدی نکرده به مکان های چشمگیر وواقعی برای تاثیرگذاری بسنده کرده، به روان شناسی رنگ توجهی نداشته وحواس خود را بیشتر به پالت های رنگی معطوف ساخته وهمه اینها یعنی درگذر به امپرسیونیسم موفق نبوده، همانطور که درتلاش برای پوشاندن ضعف های مکررخود باچند نمای اروتیک کامروا نبوده است.

زوایای دوربینش عالی بود، مثل وقتی که انیشتین رادر یک نمای دور برای معرفی به تصویرکشید، یاوقتی اوپنهایمر رادر جلسه حضور شهود از زاویه بالا به پایین نشان داد که خم شده، سرش رابا دستانش گرفته وعصبی است ونمادی از ضعف وآسیب پذیر بودن او بود، یامثل وقتی که استراوس متوجه شکستش دردادگاه شد و صندلی وزارت بازرگانی را از دست داد ویا وقتی که بعد از شکست رسمی استراوس، اوپنهایمر رااز زاویه پایین به بالا درحیاط نشان داد تاموضع قدرت اورا نمایان سازد.

نولان به قدری تحت تاثیرکیلیان مورفی است که درسکانس ممنوع الخروج کردن دانشمندان از لوس آلاموس وقهر تلر که برروی بمب هیدروژنی تحقیق می کرد، از سریال پیکی بلایندرز ایده می گیرد ودر پلانی کاملا مشابه به یکایک دانشمندان رومی کند وحول یک خط فرضی صد وهشتاد درجه ای می چرخد وهرکدام رابا انگشت اشاره خطاب می کند و ماموریتی مستقل می دهد.

ضدارزش اوپنهایمر بود که برخلاف توصیه نیلز وانیشتین ساخت بمب اتم راعملی کرد اما وقتی متوجه قدرت واقعی آن شد تلاش کردجلوی گسترشش را بگیرد ودر اینجا تبدیل به ارزش شد.

عنصرارتباطی بمب اتم بود که سرنوشت دنیا رابهم مرتبط کرد.

قهرمان اوپنهایمر بود که ازسد موانع گذشت ودر رقابت اتمی با آلمان وشوروی پیروز شد، ژاپن رابه زانو درآورد و درنهایت بر استراوس که ضد قهرمان فیلم بودغلبه کرد.

عطف اول راجایی می دانم که اوپنهایمر به مسئول ازمایشگاه گفت که من می دانم مشغول انجام چه کاری هستید ونیازی به دسترسی خاص امنیتی ندارم وبا کارتان موافقم که همانجا لارنس به اوپنهایمرخوشامد می گوید وچالش آغاز می شود.

اوج رالحظه ای می دانم که دکتر هیل دردادگاه، تخلف کمیته تاییداعتبار امنیتی راافشا کرد واز پشت پرده اقدامات استراوس بر علیه اوپنهایمر پرده برداشت ودر این لحظه حقایق فاش شد.

عطف دوم نیززمانی بود که کمیته تاییداعتبار دررای نهایی خود به اوپنهایمر اعلام کرد شمارا یک شهروند وفادار می دانیم وهمانجا نتیجه تلاشش برای دادگاه ثابت شد وبه آرامش رسید، بخاطر داریم که انیشتین به اوگفته بود دولت ازتو سوءاستفاده کرده است پس به آنان پشت کن که اوپنهایمر درپاسخ اعلام کرد من این کشور رادوست دارم و به آن پشت نمی کنم.

شخصیت پردازی ها خوب از آب در نیامده، آنقدرشلوغ است که خودش ناچارشده با فلاش بک زدن های پی در پی مخاطب راهوشیار نگاه دارد، ازدیاد کاراکتر باعث شده شخصیت پردازی ها مفهوم نباشد.

تعلیق های خوب زیادی داریم به شرطی که برخلاف توصیه نولان مستندرا قبل ازفیلم ندیده باشید، مثل وقتی که سعی می کند استادش رابکشد، یاگمان می کنیم باانیشتین دعوایش شده، یازمانی که به قدرت واقعی سلاح اتمی پی می برد وسعی می کند با آن مقابله کند،یا لحظه ای که بمب راتحویل دولت می دهد وناگهان چونان دستمالی استفاده شده اورا دور می اندازند وحتی رئیس جمهور نیز اورا تحقیر می کند ویا آنجایی که تایک قدمی شکست دردادگاه پیش می رود امانجات پیدا می کند.

نمادگرایی نولان بسیاردقیق است، همان ابتدا باایده گرفتن ازیک روایت واقعی سیبی راطرح می کند که اوپنهایمر باتزریق سیانید به آن سعی دارد استادش رامسموم و به قتل برساند، سیب در اینجا نمادعلم است، همان سیبی که باعث کشف جاذبه شد، پس با کمی تحریف از واقعیت نمادی است از اعمال اوپنهایمر که سعی داردبا کشف بمب اتم علم راکه بایدمفید باشد مسموم وکشنده سازد.

امابه همینجا ختم نمی شود به بعد ازتست سلاح اتمی برویم وقتی که جشن پیروزی گرفتند و اوپنهایمر برای سخنرانی واردسالن می شود وچشمانش به تاری می رود، زاویه دوربین رابه گونه ای می یابیم که گویی درمیان کلیسا چشمان مردم به مجسمه تثلیث عیسی دوخته شده، می خواهد بگوید اوپنهایمر همچون مسیح بار گناهان دیگران رابر دوش می کشد، مانند عیسی حواریونش را جمع می کند ومانند او یکی از اطرافیانش به وی خیانت می کند و اورا به صلیب می کشند امااین تعبیر نولان درست نیست، چراکه در اینجا اوپنهایمر بیش ازهمه بارگناهان خودش رابه دوش می کشد نه دیگری.

خط زمانی داستان رعایت نشده واین یک مشکل جدیست، یعنی سکانس هایی که نمایش داده می شوندگاهی باروایات دیگر، سال ها اختلاف زمانی دارند، مثل وقتی که اوپنهایمر بمب رامی سازد وجلسات کمیته تایید اعتبار امنیتی برگزارمی شود اما جلسه محاکمه ای که دکتر هیل درآن استراوس راافشا می کند سال ها بعد اتفاق می افتد نه هم زمان! ومخاطب صرفا متوجه ذره ای ازآنچه که درواقعیت شکل گرفته می شود واین یک ضعف بزرگ است که برای فهمیدن یک فیلم بیننده مجبور باشدچند کتاب بخواند ومستند ببیند.

نکته دیگرنام عملیات آزمایش سلاح هسته ای است، که نولان نامش راترینیتی گذاشت و به معنای تثلیث بود، یعنی همان پدر، پسر، روح القدس ودر واقع بااین نام گذاری دوهدف داشت، نخست آنکه بگوید وقتی تمام دانشمندان کنارهم جمع شوند می توانند اینگونه دنیا رامتحول کنند ودیگر اینکه همانطور که بعد ازبه صلیب کشیدن مسیح دنیا وارد عصرجدیدی شد پس از آزمایش این سلاح دنیا وارددوران جدیدی می شود.

نکته دیگراینکه درزمان سخنرانی پس ازپیروزی وقتی اوپنهایمر حال روحی اش بهم می ریزد وتصاویر راتار می بیند، دختری درمقابلش به مرحله ذوب شدن رسیده وپوست از صورتش کنده می شود، اوهمان دختر نولان است و کارگردان سعی داشت بگوید وقتی کسی سلاحی به این خطرناکی می سازد ابتداباید تصورکند که آن روی خانواده خودش امتحان می شود.

نکته دیگر تضاد میان تصاویررنگی وسیاه وسفید است، درتصاویر رنگی ماهمه چیز رااز درون ذهن اوپنهایمر می بینیم وبخاطر همین است که درکلاس هایزنبرگ وقتی دوربین روی اوست زبان بیانش آلمانی است و زمانی که دوربین روی اوپنهایمر باز می گردد زبان انگلیسی می شود یعنی ترجمه همزمان کلمات درذهن اوپنهایمر شکل می گیرد، برای همین است که دیدار اوپنهایمر و انیشتین در آخر فیلم که رنگی است باخنده وسرخوشی همراه شده اما در ابتدا که سیاه و سفید است با تلخی وناراحتی، چراکه قسمت سیاه وسفید تصاویر از دید استراوس است که اوپنهایمر رافردی مغرور وخودخواه می داند و اززاویه بدی به او می نگرد و نولان این نگاه رنگی وسیاه وسفید رااز جلد مجله تایم الهام گرفته که یک روزی درستایش اوپنهایمر تصویر او را رنگی چاپ کرد و یک روز دگر در نقد وی سیاه وسفید.

سلاح هسته‌ایلقمان مدایناوپنهایمرOPPENHEIMERCillian Murphy
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید