اگر این اولین فیلم «جنگ ستارگان» بود، «تهدید شبح» به عنوان یک موفقیت رویایی مورد ستایش قرار می گرفت. اما این چهارمین فیلم از مجموعه معروف است و فکر می کنیم که قلمرو را می شناسیم. بسیاری از بررسیهای اولیه بیرحمانه بودهاند، به تصاویر بصری توجه میکنند و تعجب میکنند که چرا شخصیتها بهتر توسعه نیافتهاند. چقدر زود به شگفتی ها عادت می کنیم. من به یاد داستان اسحاق آسیموف "شب" افتادم، درباره سیاره ای که ستارگان تنها یک بار در هزار سال در آن قابل مشاهده بودند. این منظره آنقدر شگفت انگیز بود که مردان را دیوانه کرد. ما که میتوانیم هر شب ستارهها را ببینیم، نگاهی بیسابقه به کیهان میاندازیم و سپس دوباره به سرعت پایین میرویم و به دنبال ملکه شیری میگردیم.
«جنگ ستارگان: اپیزود اول - تهدید شبح»، اگر عنوان کامل آن را ذکر کنیم، یک دستاورد شگفتانگیز در فیلمسازی تخیلی است. اگر برخی از شخصیتها جذابیت کمتری داشته باشند، شاید این امر اجتنابناپذیر باشد: این اولین داستان در زمانشناسی است و باید شخصیتهایی را تنظیم کند که (از قبل میدانیم) با گذشت زمان جذابتر میشوند. در اینجا ابتدا Obi-Wan Kenobi، Anakin Skywalker، Yoda و R2-D2 و C-3PO را می بینیم. آناکین در اپیزود اول فقط یک بچه با چهره تازه است. در IV، V و VI، او تبدیل به دارث ویدر شده است.
با خطر توهین به فداییان نیرو، می گویم که داستان های فیلم های «جنگ ستارگان» همیشه اپراهای فضایی بوده اند و اهمیت فیلم ها از انرژی، حس سرگرمی، اختراعات رنگارنگ و جلوه های ویژه پیشرفته آنها. من به این امید که بینشی در مورد رفتار انسانی کسب کنم، شرکت نمی کنم. برخلاف بسیاری از فیلمها، این فیلمها بیشتر از اینکه به آنها گوش دهند ساخته شدهاند و جورج لوکاس و همکارانش «تهدید شبح» را با جلوههای بصری فوقالعاده پر کردهاند.
مکان های جدیدی در اینجا وجود دارد - انواع جدیدی از مکان ها. شهرهای زیر آب را در نظر بگیرید که در غشاهای شفاف خود شناور هستند. اتاق سنا، یک کره وسیع با سناتورهایی که در امتداد دیوارهای داخلی قرار گرفتهاند و بلندگوهایی روی غلافهایی در مرکز شناورند. و جاهای دیگر: منظره شهری با آبشاری که فرود سرگیجهآوری در فضا دارد. و شهرهای دیگر: یک شهر ونیزی، با کانالهایی، دیگری شبیه نسخه گرمخانهای از روم امپراتوری است، و سومی که به نظر میرسد از شنهای صحرا رشد کرده است.
شخصیتهای «تهدید شبح» با پسزمینههای شگفتانگیزی در طرحی زندگی میکنند که کمی پیچیدهتر از داستانهایی است که من در مجلات علمی-تخیلی روی آنها بزرگ شدم. کل مجموعه گاهی اوقات مانند یک جلد از داستان های شگفت انگیز هیجان انگیز، زنده می شود. دیالوگ بسیار صاف و سرراست است، اگرچه چاشنی کمی رسمی شبه کلاسیک است، گویی شخصیت ها «ژولیوس سزار» را خوانده اند اما حفظ نکرده اند. ای کاش شخصیت های «جنگ ستارگان» با ظرافت و شوخ طبعی بیشتری صحبت می کردند (همانطور که یونانی ها و رومی های گور ویدال این کار را می کنند)، اما به هر حال دیالوگ مهم نیست: این فیلم ها درباره چیزهای جدیدی هستند که باید به آنها نگاه کرد.
جزئیات داستان (تحریم ها و محاصره ها) به کاهش اندازه جهان فیلم منجر می شود - تا آن را به مقیاس یک مناقشه تجاری قرن 19 کاهش دهد. خود ستارگان اندکی بیشتر از نقاطی روی پرده سیاه هستند و «جنگ ستارگان» از عکسهای رنگی گرفته شده توسط تلسکوپ هابل الهام گرفته نشده است. این سریال اساساً اسطوره های انسانی است که در فضا اتفاق می افتد، اما آن را اشغال نمی کند. اگر استنلی کوبریک به ما انسان متواضع از جهان را می دهد، لوکاس جهان اهلی شده توسط انسان را به ما می دهد. بیگانگان او در واقع فقط انسان هایی با پوست های عجیب و غریب هستند. برای «تهدید شبح»، او جار جار بینکس را معرفی میکند، یک شخصیت بیگانه کاملاً متحرک رایانهای که به نظر میرسد حرکات فیزیکی او مبتنی بر افکار بعدی است. و Jabba the Hutt (که ریاست Podrace را بر عهده دارد) همیشه به نظر من دیکنزی مثبت بوده است.
با این حال، لوکاس در چارچوب قوانینی که وضع کرده است، داستان خوبی را تعریف می کند. تحول کلیدی در "فانتوم" اولین ملاقات بین شوالیه جدی کوی گون جین (لیام نیسون) و آناکین اسکای واکر جوان (جیک لوید) است - کسی که جدی بلافاصله احساس می کند برای چیزهای بزرگ مقدر شده است. کوی گون با آناکین در فروشگاهی ملاقات می کند که در آن به دنبال قطعات جایگزین برای کشتی فلج شده خود می گردد. Qui-Gon به زودی خود را در حال حمایت از برده جوان در یک Podrace با سرعت بالا می بیند - که کشتی خود را با هزینه قطعات جایگزین شرط بندی می کند. این مسابقه یکی از نقاط برجسته فیلم است، زیرا شرکت کنندگان در «جنگ ستارگان» بین دیواره های صخره های بلند زوم می کنند تا مسابقه مشابهی را از میان دره های فلزی در یک سفینه فضایی در «جنگ ستارگان» به تصویر بکشند. چرا Qui-Gon اینقدر مطمئن است که Anakin می تواند برنده شود؟ زیرا او تمرکز غیرمعمول نیرو را حس می کند - و شاید به این دلیل که مانند جان باپتیست، به طور غریزی کسی را که قرار است راهش را آماده کند، تشخیص می دهد. لرزش فیلم در سطح روانی مشهود است، با این حال، در صحنه ای که به آناکین جوان گفته می شود باید مادرش (پرنیلا آگوست) را ترک کند و این غریبه قد بلند جدی را دنبال کند. استعفای متقابل آنها برای جدایی به طرز وحشتناکی مهار شده به نظر می رسد. من انتظار داشتم صحنه ای پر از اشک از جدایی مادر و فرزند داشته باشیم، اما بهترین چیزی که به دست می آوریم این است که آناکین می پرسد که آیا مادرش می تواند بیاید و او پاسخ می دهد: "پسرم، جای من اینجاست." به عنوان یک برده؟ کشف و آزمایش آناکین مهمترین اکشن فیلم را تامین می کند، اما به یک معنا همه اکشن ها به یک اندازه مهم هستند، زیرا بسترهایی را برای سکانس های جلوه های ویژه فراهم می کند. گاهی اوقات عقل سلیم ما یک سکانس را تضعیف میکند (مثلاً وقتی افراد جار جار و بچههای خوب با یک «ارتش دروید» میجنگند، آشکار میشود که درویدها جنگجویان بدی هستند، باید برای بازپرداخت پول بازگردانده شوند. اما بیشتر از نوشیدن در مناظر روی پرده لذت می بردم، با همان روحیه ای که ممکن بود از «متروپلیس»، «سیاره ممنوعه»، «2001: یک ادیسه فضایی»، «شهر تاریک» یا «ماتریکس» لذت ببرم. تفاوت این است که تصاویر لوکاس تخیلی تر و سطح انرژی فیلم او شادتر است. او با این دیدگاه رایج که آینده مکانی تاریک و تنهایی است، موافق نیست.