سینما نیوز
سینما نیوز
خواندن ۷ دقیقه·۷ ماه پیش

نقد و بررسی «ماه شورشی - قسمت دوم: ترسناک» زک اسنایدر: آشغال فضایی خالص

اگر هزار سال بعد، خورشید منفجر نشده باشد و مردم هنوز درباره فیلم‌هایی که هزاره قبل از آن اکران شده‌اند بحث می‌کنند، فقط می‌توان تعجب کرد که در مورد فرانچایز علمی تخیلی عجیبی که ماه شورشی زک اسنایدر بود چه خواهند گفت. با شروع با ماه شورشی - قسمت اول: بچه آتش در سال گذشته و اکنون با فیلم ماه سرکش قسمت دوم زخم زننده ادامه می‌یابد، این فیلم در حال حاضر به گیج‌کننده‌ترین دو فیلم ساخته شده تبدیل شده است. بخشی از این موضوع به انتشار آن در نتفلیکس بازمی‌گردد، جایی که حتی فیلم‌های فوق‌العاده را می‌توان به راحتی نادیده گرفت، اما هر قسمت نیز چیز دیگری را ایجاد می‌کند که هرگز عملی نمی‌شود. این موضوع با قسمت اول، که حول گردآوری یک تیم برای مبارزه با نیروهای ستمگر امپریوم نظامی ساخته شده بود، کمی منطقی بود، اما آنچه عجیب است این است که تا چه حد قسمت دوم در همان تله‌هایی قرار می‌گیرد که اولی را بسیار خسته‌کننده می‌کرد. این بدترین کار برای اولین بار در نتفلیکس در سال جاری نیست، اما یکی از فراموش نشدنی ترین هاست.


اسنایدر در ابتدا این پروژه را به عنوان بخشی از جنگ ستارگان در نظر گرفت و قبل از بازسازی آن به عنوان یک اثر ظاهراً ژانر اصلی. این چیزی است که ارزش ریشه یابی را دارد. با این حال، در حالی که تلاش برای ساختن چیزی جدید در این ژانر قابل تحسین است، این عاقبت نشان می دهد که تمرین تنها در یک مفهوم کلی بدیع است. همه چیز به نظر می رسد که نه تنها از جنگ ستارگان بلکه فیلم های علمی-تخیلی بهتری که بدون افزودن چیز جدیدی به تجربه بزرگ می نویسند، بیرون می آیند. The Scargiver نه تنها Empire Strikes Back اثر اسنایدر نیست، بلکه از قسمت اول هم بدتر است. جاه طلبی های آن بی نهایت کوچکتر شده است، گویی همه به عقب در حال حرکت است. اینکه این در حرکت آهسته اتفاق می افتد، آن را بسیار خسته کننده تر می کند. هیچ حس ماجراجویی، هیچ ارتباط عاطفی با شخصیت‌ها وجود ندارد، و از همه بدتر، اکشن به شدت کسل‌کننده است. این از قدردان مکرر اسنایدر است که از واچمن و، بله، حتی ساکر پانچ دفاع خواهد کرد. Scargiver یک فاجعه نیست، اما چیزی به مراتب بدتر است: کسل کننده.


"ماه شورشی - قسمت دوم: زخمی" درباره چیست؟

مدت کوتاهی پس از وقایع قسمت اول، ما خود اسکارگیور، کورا (سوفیا بوتلا) را که به دنیای ولدت بازمی‌گردد، همراهی می‌کنیم. او فکر می‌کند که آتیکوس نوبل با بازی اد اسکرین را کشته است، و آن‌ها به دلایلی که وقتی شخصیت‌ها آن‌ها را توضیح می‌دهند، هیچ منطقی ندارد. البته آنها به زودی چیزی را می آموزند که ما به عنوان مخاطب از قبل می دانستیم: او زنده شده است. بنابراین، کورا، گونار (میشیل هویسمن)، تیتوس (جیمون هونسو)، نمسیس (دونا بائه)، تارک (استاز نایر) و میلیوس (الیز داف) باید برای حمله ای آینده علیه دشمنی آماده شوند که آنها را شکست داده است. این بیشتر همان چیزهای علمی تخیلی استانداردی است که در فیلم اول انجام شد اما اکنون فقط به یک سیاره اختصاص دارد که به سختی شبیه یک مکان واقعی است.

هر فتنه زودگذری که قسمت اول توانسته است با نشان دادن اجمالی کوتاه از سیارات و تاریخچه های دیگر به ما کمک کند، در اینجا حذف می شود. بیننده بیشتر به تماشای فلاش بک های زیادی می پردازد، از جمله یک صحنه مکالمه مضحک که در آن همه اطراف میز نوبت خود را در یک بازی رولت نمایشی می گیرند. مثل این است که این فیلم تمام کارهایی را انجام می‌دهد که آخرین آن‌ها در حالت بیش از حد انجام داده‌اند، و هر بینشی که ممکن است در مورد شخصیت‌ها به دست بیاوریم را به مونولوگ‌های بی‌هدف یکی پس از دیگری محدود می‌کند. اگرچه تقریباً ناخواسته کمدی است، اما قسمت دوم بیش از حد یک داستان است که خود را جدی‌تر از هر تجارتی که وانمود می‌کند جدی می‌گیرد.


کورا هنوز هم توسعه یافته ترین شخصیت این دسته است، اما این چیز زیادی نمی گوید. هیچ کدام از اینها به اندازه پراکندگی نوشته ها تقصیر بازیگران نیست. بوتلا دوباره ثابت می کند که تقریباً می تواند یک صحنه را تنها با حضور فیزیکی خود حمل کند، کاری که قبلاً در فیلم هایی مانند Kingsman: The Secret Service و Climax تأثیر قابل توجهی داشت، اگرچه The Scargiver به او فرصت زیادی برای انجام این کار نمی دهد. شاید متأسفانه ترین این باشد که هونسو، که مدت هاست در فیلم ها به طور کلی مورد توجه قرار نمی گیرد، دوباره در اینجا کار بزرگی انجام می دهد. به نظر می رسد سخنرانی او قبل از اینکه گروه وارد نبرد شود، از نوع لحظه توقف نمایش است که به کنش بعدی خطرات عاطفی می بخشد. نه تنها این اتفاق نمی‌افتد، زیرا او در صحنه‌هایی که اغلب کوتاه می‌شوند فقط چند خط می‌زند، بلکه اکشن آنقدرها هم تأثیرگذار نیست.


اکشن The Scargiver's Fall Flat and Characters

اسنایدر پیش از این در بسیاری از فیلم های خود از اسلوموشن استفاده کرده است. 300 از آن استفاده کرد تا همه چیز را به یک منظره بصری تقریباً افسانه‌ای تبدیل کند، و ساکر پانچ دوربین را دید که بیشتر با شخصیت‌ها می‌رقصد، اما این تکنیک اغلب در فیلم The Scargiver به جای پویا فاصله‌گیری می‌کند. برخی از اینها به این برمی گردد که به نظر می رسد ما هیچ یک از این شخصیت ها را نمی شناسیم، مشکلی که فراتر از بازیگران اصلی به ساکنان Veldt می رسد که به سختی به سطح یک بعدی می رسند. حتی زمانی که چندین کاراکتر به ظاهر مهم می میرند، شما فقط برای فکر کسی که می توانستیم بشناسیم، سوگواری می کنید، هرچند در زمانی که روی پرده بودند به سختی با او آشنا شده بودیم. هر یک از آنها در ظاهر و سبک مبارزه متمایز هستند، اگرچه در هسته خود خالی هستند.

مشکل اصلی که فیلم مدام به آن بازمی گردد این است که اکشن در حد انحراف نیست. با در نظر گرفتن این چیزی است که تقریباً کل ساعت گذشته روی آن متمرکز شده است، یک مشکل جدی ایجاد می کند. اگر چیزی در مورد تجربه در آخرین بازی هیجان انگیز بود، می توان همه شخصیت های صاف را کنار گذاشت. فلش های کوتاهی از رقص و صحنه سازی اکشن جذاب تر وجود دارد، اگرچه The Scargiver به همان اندازه تلو تلو می خورد. ممکن است تعجب کنید که آیا با بریدگی با رتبه R که اسنایدر در مورد آن صحبت کرده است، بهتر است یا خیر. مسئله این است که نه تنها برشی که منتشر شد نیست، بلکه نحوه طراحی و عکسبرداری همه چیز به همان شکل باقی می ماند.


همه چیز در یک لحظه در اطراف یک شخصیت روباتیک خاص ساخته می‌شود، با صدایی جذاب توسط آنتونی هاپکینز که تا حد زیادی هدر می‌رود، اما حتی این هم یک ناامیدی است. علاوه بر گذر نسبتاً سریع، The Scargiver احساس می‌کند که دارد شخصیتی از یک فیلم کاملاً متفاوت و بالقوه بهتر را وارد صحنه می‌کند. شما می توانید امکاناتی را که از کاوش بیشتر این عنصر از فیلم وجود دارد، ببینید، فقط برای قسمت دوم که متعاقباً آنها را رها کرده و به نفع یک پایان انفجاری بی مزه، که در آن شخصیت ها از طریق یک کشتی آتشین در حال سقوط می افتند که به طرز دردناکی به دلیل کوچک بودن آن از راه دور محدود می شود. نزدیک به واقعی


Rebel Moon - Part Two: The Scargiver's Ending Crashes and Burns

اوج فیلم The Scargiver به طرز بی شرمانه تری از جنگ ستارگان خارج می شود، اما این فقط سطحی است. حتی زمانی که برای چیزهای بیشتری آماده می‌شود، نمی‌تواند همان طنین‌اندازی را به وارونه‌های سرنوشت یا افشاگری‌های خود بیاورد. به طرز عجیبی، فیلمی که بیشتر به آن فکر می‌کردم، فیلم Dune: Part Two اثر دنیس ویلنوو بود که متأسفانه برای Rebel Moon، اولین پخش خود را در اوایل این هفته انجام داد. هرکدام داستان های خود را به دو قسمت تقسیم کردند و هر کدام در تلاش بودند تا با فینال های خود بیشتر گسترش دهند. تفاوت این است که هر قسمت از تپه شنی ویلنوو بیشتر می تواند به تنهایی کار کند، با اینکه دومی بهتر از اولی است و علاقه به یک فیلم بالقوه سوم ایجاد کند. The Scargiver آنقدر مشغول است که به دنبال آینده باشد و در عین حال دائماً در انجام اقدامات لازم برای وادار کردن ما حتی از راه دور به رسیدن داستان به آن اهمیت نمی دهد.

نه تنها هیچ یک از بخش‌های Rebel Moon کار نمی‌کند، بلکه The Scargiver به قدری کاهش یافته است که بازگشت دوباره برای این فرنچایز دشوار است. داستان به قدری خود را محدود می کند که در یک مکالمه اجباری بسته می شود تا به نخ آویزان دست یابد. اینکه اسنایدر علاقه خود را به ساختن یک فیلم دیگر نه تنها بلکه در مجموع شش فیلم بالقوه ابراز کرده است، ممکن است کسانی را که از کارهای قبلی او نیز قدردانی کرده اند هیجان زده کند. برای کسانی که اکنون این دو را دیده اند، بیشتر شبیه یک تهدید است تا یک شوخی.

ماه شورشیدانلود فیلمدانلود فیلم ربل مونRebel Moonدانلود فیلم 2024
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید