مدتها قبل از اینکه A24 یا Neon تأثیر فرهنگی پاپ را که میتواند توسط یک استودیوی واحد حفظ شود را به نمایش بگذارند، استودیو گیبلی در کلاس خودش بود. در واقع، فیلمهای گیبلی نسبت به مجموعه کارهای استودیوهای دیگر، خطی واضحتر دارند، و کل خروجی آن با فیلمنامههای اخلاقی مبهم و تحسین اصولی مداد نسبت به دیجیتالی شدن تعریف میشود.
هیچ فیلمسازی به اندازه هایائو میازاکی که استودیو انیمیشن سازی را در سال 1985 در کنار ایسائو تاکاهاتا و توشیو سوزوکی تأسیس کرد، مترادف با استودیو گیبلی نیست. میازاکی آثار کلاسیک بیشماری خلق کرده است و فیلمهای او «همسایه من توتورو» و «روح دور» تنها انیمیشنهایی هستند که در فهرست 100 ساله اخیر Sight & Sound از 100 فیلم برتر تمام دوران حضور دارند.
میازاکی وقتی صحبت از همه چیز خارقالعاده به میان میآید، یک صنعتگر ماهر است و شخصیتهای او اغلب از تواناییهای قدرتمندی در ابعاد ماورایی بهره میبرند. یک مورد وجود دارد که قوی ترین موجودات در فیلم های میازاکی اصلاً شخصیت نیستند، در واقع. در برخی فیلمها، این نیروی طاقتفرسا و بیتوجه طبیعت است که هم به صورت خارقالعاده و هم تاریخی بیان میشود (مثلاً به زلزله بزرگ کانتو در سال 1923 فکر کنید، همانطور که به طرز وحشیانهای در «باد برمیخیزد» به تصویر کشیده شد). در جاهای دیگر، شبح شوم جنگ است، همانطور که اخیراً در بهترین فیلم انیمیشن سال 2023، «پسر و حواصیل» دیده شد.
قدرتمندترین موجودات میازاکی ذاتاً خوب یا شر نیستند، و این همان ناحیه خاکستری است که آنها را قانعکنندهتر میکند - و رتبهبندی آنها به طرز شیطانی دشوار است. میازاکی به نیویورک تایمز گفت: «من خدایی نیستم که در مورد خوب و بد بودن تصمیم بگیرم. "ما به عنوان انسان اشتباه می کنیم."
بدون چهره (روح دور)
«Spirited Away» محصول 2001 مملو از شخصیتهای رنگارنگ است. در فیلمی که در یک حمام بینبعدی برای ارواح اتفاق میافتد، چنین چیزی قابل انتظار است. برای قهرمان داستان، چیهیرو، دنیای «Spirited Away» به همان اندازه که یک آبگرم است به همان اندازه که برزخ است. وقتی والدینش حریصانه غذای ارواح را می خورند، تبدیل به خوک می شوند و چیهیرو جوان باید راهی برای نجات والدین خوک خوار خود بیابد و در حالی که در حمامی پر از شخصیت های ماورایی کار می کند، به دنیای انسان بازگردد.
چیهیرو، یک کارمند تازه کار، با فرض اینکه مشتری است، فرد معمایی No-Face را به داخل دعوت می کند. همانطور که از نام او پیداست، No-Face یک لوح خالی است. او خوش اخلاق، ساکت است (به جز صداهای "آه" صدایش) و مهمتر از همه، تنها. اما در آبگرم، او به مظهر بدترین ویژگیهای مؤسسه تبدیل میشود و تنهایی او خلأ است. No-Face توسط طمع سیری ناپذیری که در حمام بیداد می کند مصرف می شود. به زودی او شروع به خوردن طلا، اموال مادی و حتی سایر مشتریان می کند.
بزرگترین قدرت No-Face - و منشأ نابودی او - این است که او آینهای برای بزرگترین بیماریهای محیطش است. او ممکن است مانند برخی از اختراعات میازاکی از نظر ظاهری شرور نباشد، اما نشان دهنده ظرفیت بسیار انسانی برای طمع و در برخی موارد وحشت است. همانطور که میازاکی به طور واضح گفت، "No-Face درون همه ماست" (از طریق مجله Otaku USA). No-Face تنها زمانی تسلیم می شود که به چیزی که همیشه می خواست دست یابد: همراهی.
سلیمان (قلعه متحرک هاول)
بیشتر فیلمشناسی هایائو میازاکی با صلحطلبی شدید او تعریف میشود، اما «قلعه متحرک هاول» که در سال 2004 اکران شد، صریحترین فیلم ضدجنگ این فیلمساز تا به امروز بود. داستان در یک پادشاهی استیمپانک، جایی که جادو و فناوری مدرن تلاقی میکنند، انیمیشن است. ماجراجویی داستان سوفی، زنی جوان را دنبال میکند که توسط یک جادوگر شرور پیر شده است. در تلاش برای خنثی کردن این نفرین، سوفی در قلعه ای که متعلق به هاول، یک جادوگر قدرتمند است، اقامت می کند. در همان زمان، جنگی بین پادشاهی سوفی و پادشاهی همسایه در جریان است و تلاش هاول برای مداخله در خونریزی به طور فزاینده ای وحشتناک می شود.
"قلعه متحرک هاول" عمدتاً به قدرت مربوط می شود - چه کسی مجاز است از آن استفاده کند و چه چیزی را باید در این فرآیند تسلیم کند. هاول یک جادوگر ماهری است که توانایی پرواز و تبدیل شدن به یک پرنده را دارد، اما بیشتر قدرت او از Calcifer، شیطان آتش، که به عنوان موتور قلعه در حال غرش عمل می کند، می آید.
قدرتمندترین شخصیت فیلم مادام سلیمان، جادوگر اصلی پادشاه است. با وجود اینکه او شبیه یک پیرزن شیرین به نظر می رسد، قدرت قدرتمند او حتی هول در چکمه هایش می لرزد، و او می تواند بدون اینکه از صندلی خود بلند شود، قدرت جادوگر را از بین ببرد. عظمت قدرت های سلیمان در پایان فیلم آشکار می شود، زمانی که او تصمیم می گیرد جنگ را به پایان برساند، همه در حالی که در امنیت گلخانه باشکوه خود در قلعه پادشاه است. این بیانیه قوی از سوی میازاکی است که سرنوشت هزاران نفر اغلب توسط عده معدودی بی چهره و دمدمی مزاج تعیین می شود.
پونیو (پنیو)
قدرت مطلق از سوی برخی مقامات بالا وحشتناک است، اما اگر در دستان یک کودک باشد چه؟ هیبرید کودک و ماهی چطور؟ زمانی که «پنیو» در سال 2008 اکران شد، مسلماً این فیلم دوستداشتنیترین فیلم میازاکی تا به امروز بود – نه فقط در موضوع بازی، بلکه در طراحی بصری ساده و روشن. هنگامی که یک شاهزاده خانم ماهی قرمز جهان را بر فراز امواج کشف می کند، آرزوی پیوستن به دنیای انسان ها را دارد. در آن تعقیب، شاهزاده خانم - که توسط پسری که او را پیدا می کند، پونیو نامیده می شود - به طور تصادفی زرادخانه جادوی پدر جادوگرش را آزاد می کند که منجر به عدم تعادل خطرناک در طبیعت می شود.
این عدم تعادل باعث یک سونامی خطرناک می شود، اما پونیو آنقدر خوشحال است که نمی تواند خطر خود را ثبت کند. در واقع، پونیو یکی از سادهلوحترین شخصیتهای میازاکی است و قدرتی را که او به کار میگیرد وحشتناکتر میکند. در حالی که سوسوکه و مادرش برای تحمل طوفان تلاش می کنند، پونیو با خوشحالی از میان امواج می پرد. بعداً، او قایق اسباببازی سوسوکه را به یک قایق واقعی تبدیل میکند، اما زمانی که او به خواب میرود، دوباره مینیاتوری میشود و بچهها را در معرض آبهای خطرناک سیل قرار میدهد. پونیو به هیچ وجه بدخواه نیست، اما تماشای قدرت او که متوجه نمی شود، تنش هیجان انگیزی را به فیلم اضافه می کند.
جنگجویان خدا (Nausicaä of the Valley of the Wind)
هایائو میازاکی برای دومین فیلم بلند خود، «Nausicaä of the Valley of the Wind» محصول 1984، به موضوعات سنگینی مانند جنگ، بیماری، و اکوکشید پرداخت. به این ترتیب، فیلم حاوی برخی از ترسناک ترین و نگران کننده ترین تصاویر فیلمساز است، از جمله حیات گیاهی سمی و مومی مانند و اهم های غول پیکری که در سراسر صحرا می چرخند. وحشتناک ترین موجودات فیلم، جنگجویان خدای باستانی و قادر مطلق هستند که در تیتراژ ابتدایی می آموزیم که هزار سال قبل بیشتر سیاره را در طی هفت روز آتش نابود کردند.
جنگجویان خدا از نظر وسعت کتاب مقدس هستند و خشم آتشین آرماگدون را به یاد می آورند و ناشناس بودن نسبی آنها آنها را وحشتناک تر می کند. ما هرگز نمی آموزیم که آنها چگونه به وجود آمده اند یا هدفی جز نابودی کامل دارند. بدنهای ماموت و سنگشدهشان همچنان در مناظر پراکندهاند تا یادآور وحشتهای گذشتهشان باشد.
"Nausicaä of the Valley of the Wind" مملو از اعمال غرور انسانی است، شاید هیچ کدام به اندازه طرح رشد مجدد جنین خدای جنگجو به یک سلاح زیستی غیرقابل توقف، نابخردانه نباشد. درهم تنیدگی ماهیچهها و رگهای آن آزاردهنده است و به راحتی میتوان تأثیر هیولا را بر انیمیشنهای بعدی مانند «Neon Genesis Evangelion» و «Attack on Titan» مشاهده کرد. این ترفند، خوشبختانه، ناموفق است و در یک سکانس وحشتناک بدنی، آخرین خدای جنگجو در یک توده خونین ذوب می شود.
روح جنگل (شاهزاده مونونوکه)
باید او بود، اینطور نیست؟ اگر فیلمشناسی میازاکی منطقه خاکستری بین خیر و شر را به تصویر میکشد، شاید هیچ فیلمی این توازن را بیشتر از «شاهزاده مونونوکه» که جانت ماسلین از نیویورک تایمز آن را حاوی «یک جهان اخلاقی استادانه» توصیف میکند، در بر نمیگیرد. یک افسانه محیطزیست، «شاهزاده مونونوکه» عدم تعادل فزاینده بین خدایان جنگل و انسانهایی را دنبال میکند که برای حفظ بقای نوع بشر تلاش میکنند، حتی اگر به معنای ویران کردن منابع جنگل باشد.
در مرکز داستان روح جنگلی آهو مانند قرار دارد که به همه کسانی که به او نگاه می کنند، هیبت را القا می کند. روح جنگل استاد زندگی و مرگ است و باعث می شود که گیاهان در پای او فرو بریزند یا شکوفا شوند. در شب، او به یک نایت واکر بزرگ با شاخ های آبی متزلزل که به سمت آسمان کشیده می شود، تبدیل می شود.
در یک تلاش نادرست برای نجات شهر آهن از حمله سامورایی ها، رهبر شهر، لیدی ابوشی، روح جنگل را سر می برد. برای استفاده از ضرب المثل فیلادلفیایی، او به اطراف سر زد و متوجه شد، زیرا روح بی سر به زودی زمین را ویران می کند، به یک نایت واکر انتقام جو تبدیل می شود و تراوش مخربی منتشر می کند. در مرگ، روح جنگل به قدرتمندترین اختراع میازاکی تبدیل می شود.