بر اساس رمانی پرفروش نوشته جیمز کلاول، سریال 10 قسمتی محدود شوگان یک داستان حماسی است که در سال 1600 در ژاپن اتفاق میافتد، زمانی که یک کشتی اروپایی به خلبانی جان بلکثورن (کازمو جارویس) در یک دهکده ماهیگیری در زمانی که لرد یوشی توراناگا (هیرویوکی سانادا) با دشمنان خود در هیئت عالی رتبه حکومتی موسوم به شورای نایب السلطنه ها مبارزه می کند. اسرارآمیز و کمی خشن اطراف لبه ها، هیچ کس مطمئن نیست که از بلکثورن چه باید بکند، به خصوص مترجم، تودا ماریکو (آنا ساوای)، که خود را در کنار او می بیند. هر چه بلکثورن و ماریکو زمان بیشتری را با هم می گذرانند، یک ارتباط غیرمنتظره شکل می گیرد و آنها اتحاد خود را ایجاد می کنند، اما رازهایی که در حال حاضر خطرناک هستند، می توانند مرگبار شوند، اگر در سمت اشتباه قرار بگیرید.
در طی این مصاحبه با Collider، جارویس در مورد آشنایی با تاریخ دوره زمانی، یافتن این نسخه از Blackthorne، چیزی که فیلمبرداری را از نظر ذهنی بیش از نیاز فیزیکی، فیلمبرداری یک سکانس مبارزه با چشم بند، ماجراجویی و خطری که به همراه داشت صحبت کرد. در ساخت این سریال، چرا بلکثورن قهرمان نیست، پویایی بین بلکثورن و ماریکو واقعی است و لذتی که او با توهین های شخصی داشت.
چه چیزی به Cosmo Jarvis از شوگان درک عمیق تری از جان بلکثورن داد؟
Collider: با این شخصیت از کجا شروع کردید تا به درک فرهنگ ژاپنی در دهه 1600 کمک کنید؟ با تمام لایههای هر چیزی که در حال وقوع است، چگونه آن را برای خودتان معنا کردید؟
COSMO JARVIS: این سوال خوبی است. من شروع به آشنایی با ژئوپلیتیک سال 1600 کردم. اگر تاریخ مدرسه بهتر بود، یا اگر گوش می دادم، باید آشنا باشد. اما من در مورد انگلستان دوره الیزابت، و رابطه بین کاتولیک ها و پروتستان ها و پرتغالی ها و واتیکان، و چگونگی نبردهای دریایی عظیمی فهمیدم. و سپس، سعی کردم درک درستی از شرایط لازم برای دریانوردان در آن زمان، با توجه به دریانوردی آسمانی داشته باشم. و سپس، در مورد یافتن فرمی برای مردی بود که فیلمنامه به آن نیاز داشت، به روشی که فیلمنامه از او می خواست تا عمل کند، به عنوان بخشی از یک داستان بسیار چند وجهی با اجزای بسیار. من نسخههای مختلف بلکثورن را مرور کردم، اما وقتی شروع کردیم و تمام آمادهسازی و تحقیقاتم را انجام داده بودم، او را پیدا کردم. و بعد، این یک مورد بود که فقط همان طور که یاد می گرفت یاد می گرفت و هر کجا بود بود و فقط بلکثورن بود. بخش بزرگی از هدف او جذب تدریجی یا تظاهر به جذب است، بنابراین مهم بود که این اتفاق با سرعتی که فیلمنامه خواستار آن بود اتفاق افتاد.
این تجربه چگونه بود، یافتن خود در وسط یک سکانس مبارزه که در آن چشمان شما بسته است، و همه چیز در اطراف شما در جریان است؟ آیا آن لحظه بسیار عجیبی است؟
جارویس: بله، چون تا زمانی که آن را دیدم، نمی دانستم چه خبر است. با توجه به صحنه هایی از این دست، شرایطی که بلکثورن در آن قرار می گیرد همیشه آنقدر واقعی بود که فقط باید به شرایط اعتماد کرد. این واقعیت که او چشمبند بود، نقش بازیگری را آسانتر کرد، زیرا مردی در آن موقعیت تنها میتواند بدترینها را تصور کند. روز خیلی سردی بود. این جاناتان ون تولکن بود که آن قسمت را کارگردانی کرد. می گفتند: «پیکان. فلش. فلش." این به طرز باورنکردنی بین تیم بدلکاری لائورو [دیوید] که در کل فیلم فوقالعاده بودند و کار دوربین طراحی شد. تیم بدلکاری واقعاً در رأس همه چیز بود، و همیشه عالی بود، جزئی در صحنه هایی بود که کارهای زیادی برای انجام دادن داشتند.
آیا یکی از آن سکانسهای بدلکاری وجود داشت که انجام آن مورد علاقه شما بود؟
جارویس: من از اینکه بخشی از آن هستم لذت می برم. این یکی از دلایلی است که در وهله اول می خواستم این کار را انجام دهم. این یک ماجراجویی و خطر خالص بود، و این چیزی است که من به ندرت با آن مواجه شده ام. من به عنوان یک کودک آن را بسیار تماشا کردم، از این نوع چیزها، آن نوع ماجراجویی کهن الگوی گسترده با سهام بزرگ. این یکی از دلایلی بود که اساساً به آن علاقه داشتم. وقتی در یک کشتی روی یک قوچ هیدرولیک هستید و آنها دیوارهای آب را به سمت شما پرتاب می کنند، بسیار عالی است. بسیار عالی بود که در آن لحظه نقش آفرینی کنم. اوج کار بسیاری از دپارتمانها، جایی که شما تمام تلاش خود را برای ارج نهادن به کار آنها انجام میدهید، مردی هستید که در کشتیای که برای این یک لحظه ساختهاند، عالی است.
Cosmo Jarvis از شوگون دریافت که تولید از نظر ذهنی سخت است
از همان ابتدا، شما از طریق زنگ قرار می گیرید. همه چیز در بلکثورن میآید و همزمان روی او میافتد. گذراندن آن چگونه بود؟ آیا از نظر فیزیکی بسیار سخت بود؟
جارویس: آره. بیش از هر چیز، از نظر ذهنی سخت بود زیرا شما چنین شخصیتی را برای مدت طولانی حفظ می کنید. استاندارد بسیار بالا بود، همانطور که توسط هر بخش و شرکت کنندگان، از طراحی تولید گرفته تا جلوه های ویژه و مکان ها تعیین شده بود. در هر بخش، همه سخت کار می کردند. همیشه راههای زیادی وجود دارد که یک شخصیت داستانی خاص میتواند در محدوده یک صحنه قرار بگیرد، بنابراین فقط آزمایش بود، تا جایی که بهترین راه برای هر صحنه به دست آمد. لذتی در آن وجود داشت، اما هر چه بیشتر این کار را انجام دهید، چالش برانگیزتر است زیرا همیشه این حس وجود دارد که باید آن را تا جایی که می توانید خوب کنید.
آیا بلکثورن را به عنوان یک قهرمان می بینید؟ آیا او خود را یک قهرمان می بیند؟
جارویس: نه، من فکر نمی کنم او یک قهرمان باشد. فکر نمی کنم این داستان قهرمانان زیادی داشته باشد. به همین دلیل جالب است. او مردی است که فکر می کند می داند چه می خواهد. هدف او از سفر در سرتاسر این است که اساساً تغییر کند و بفهمد که چه بوده است و بفهمد که نمیداند قرار است چه شود، اما برای آن باز است. من فکر نمی کنم او یک قهرمان باشد. من فکر می کنم او قادر به اعمال شرافتمندانه است و گاهی اوقات او قادر به اقدامات بسیار ناپسند است. اما او قطعاً در طول مدتی که در ژاپن است، تحت مراقبت توراناگا، چیزی را تجربه میکند که به عنوان بلوغ او عمل میکند، که شاید قبلاً از او طفره رفته است.
به نظر شما بزرگترین شرور داستان او چیست؟ چه چیزی در تلاش است تا او را از مسیری که می خواهد در آن باشد دور کند.
جارویس: این یک سوال خوب است، اما یک سوال پیچیده است. همه چیز برای او، تا یک نقطه، مانعی برای آنچه او می خواهد است. او بدترین دشمن خودش است. این نکته ی نقش بلکثورن در این داستان است. راه های او برای هیچ چیز پایداری مساعد نیست، و او در نهایت متوجه این موضوع می شود. حتی چیزهایی که نیت بسیار خوبی دارند، در ابتدا می توانند مانع بزرگی برای خواسته های او باشند.
Cosmo Jarvis معتقد است که رابطه بین Blackthorne Shogun و Mariko واقع بینانه است
از یافتن آن پویایی بین بلکتورن و ماریکو بیشتر از چه چیزی لذت بردید؟
جارویس: [جیمز] کلاول در این کار بسیار مبتکر بود و (همسازان) جاستین [مارکس] و ریچل [کوندو] آن را برای اقتباس انتخاب کردند. این یک پایه بسیار خوب برای سرگرمی بود، این واقعیت که او تنها کسی است که واقعاً می تواند آنچه را که او می گوید منتقل کند و با وجود اینکه آنها نسبت به یکدیگر احساسات دارند، آنها واقعاً همدیگر را عصبانی می کنند. این یک تصویر کاملا واقع گرایانه از یک رابطه است، به این ترتیب. این نقص ها و همچنین قله ها و فرورفتگی ها را نشان می دهد. با Blackthorne و Mariko، این شرایط فضای جالبی را برای کاربردهای چشمگیر ایجاد می کند.
من عاشق لحظاتی هستم که شخصیت شما فقط می تواند چیزهای وحشتناکی به مردم بگوید زیرا می داند که آنها نمی دانند او چه می گوید.
جارویس: ما با آنها خیلی خوش گذشت. جاستین لیست بلندبالایی از توهینهای احتمالی داشت و ما درباره توهینهای مناسب تحقیق میکردیم و نسخههای مختلف را امتحان میکردیم. این در واقع یک جنبه لذت بخش از آن بود. خوشحالم که از آن لذت بردید.