روایت طغیان یک دختر علیه یک سوپرایگوی هولناک
نویسنده: دنیا خمامی
یک: برادران لیلا مثل هر دو فیلم دیگر سعید روستایی از دل یک خانواده به یک اجتماع و حالا عمیقتر به یک ساختار مینگرد. مثل متری شیش و نیم در مقدمه لانگ شاتهایی از جمعیتی آسیب دیده میبینیم و بعد درکلوزآپ، وارد ماجرای یک خانواده میشویم و حالا شاید بیراه نیست نه به لحاظ معنی دقیق سینمایی که بیشتراز حیث مفهومی تصور کنیم سعید روستایی یک تریلوژی از خود به جا گذاشته و ابد و یک روز، متری شیش و نیم و برادران لیلا یک سه گانه مضمونی ست. سه گانهای که یک نفر شبیه ناجی میخواهد به وضع اسفبار و آینده نامعلوم یک خانواده پایان ببخشد و خودش را قربانی میکند تا افراد دیگر نفس راحتی بکشند. یک بار پریناز ایزدیار ، یکبار نوید محمدزاده و این بار ترانه علیدوستی در نقشهایشان هر یک این ناجی بودن را ایفا کردند هرچند که دو شخصیت قبلی به واسطه عمق شخصیت پردازی همدلی بیشتر مخاطب را طلب میکردند و اینجا انگار با سطح لیلا مواجه میشویم و شخصیتپردازی آنقدر غنا ندارد که به ابعاد زیرین لیلا دسترسی پیدا کنیم. این اتفاق البته درباره همه شخصیتهای برادران لیلا منهای پدر خانواده میافتد و با همگی در یک سطح ملاقات میکنیم و شناخت دقیقی نسبت به آنها نداریم و تنها پدر است که به واسطه جزییات هوشمندانه و زیرکی در بازی و گفتن از گذشته و … میفهمیم با چه کسی مواجه هستیم.
دو: فیلم بدبختی خانواده را از والدین و بدبختی والدین را از فامیل و فامیل را نماد جامعه و مدام دوربینش را عقبتر میبرد .کارگردان ازپس استعاره های ذهنی خود برمیآید و شاید این فیلم نمادین ترین فیلم او تا اینجا باشد و البته همین هم مخالفان او را برآشفته کرده است . شاید فارغ از لذتهایی که گاهی از تماشا و رمزگشایی این نمادها میبریم گاهی شعارزدگی ابتدایی فیلم در لابهلای دیالوگها اینقدر گل درشت باشد که متعجبمان کند که چطور کارگردان جوانی که ما او را به زیرکی میشناسیم در برخی صحنهها انتخابش این بوده که اینقدر با اغراق حرف بزند. این تعجب در میزانسن و دکوپاژ هم وجود دارد که کسی که در دو تجربه قبلی اش سعی کرده بهترین نقطهها را برای ایستادن انتخاب کند و حرکات جذابی را در دوربین فیلمبردارش به ما نشان دهد در این فیلم اگر به جای نام بزرگ هومن بهمنش هر کس دیگری را هم میگذاشت جز چندنمای ابتدایی در کارخانه یا تالار ، در روندش خللی ایجاد نمیشد.
سه: اما برادران لیلا بیشتر از هر چیزی گویی تمرکزش را روی دو هدف گذاشته؛ یک اینکه تقدس زدایی کند از پدر ، مقام ، رل یک ، نقش اصلی و هرچیزی که میتواند راس باشد اما درست نباشد؛ مثل دوره پیامبرِ مهربانی که با زنده به گور کردن مخالف بود و خود برای ازبین بردن این رسم غلط مقابل پدران ایستاد! اینجا اما با پیرمرد جایگاهطلبی طرفیم که مدام به خاطر خصوصیات قبیح اخلاقی خود از فامیل و آشنایان رانده شده ، مردی که اعتیاد را تجربه کرده و داشتن دختر برای او ننگ است. مردی که هیچ ارزشی برای فرزندانش قائل نیست و کوچکترین کمکی به آینده و زندگی آنها نمیکند و در عوض برای خاموشکردن و ارضای امیال قدرتطلبی خود حاضر است تمام سرمایه خود را به باد دهد بی توجه به آن فرزندانی که هرکدام در منجلابی بزرگ گرفتار شدند. دومین هدف اما طغیان جامعه کارگری است که شرافتمندانه زیر یوغ سرمایه دار جان میدهد و محافظه کار ترین عضوش علیه این استثمار اقدام میکند.
یکی مانده به آخر: جدا از اینها اگر به ترس باشد که باید بنویسم من هم از جامعهای که در آن احترام به بزرگتر سرکوب شود میترسم اما اگر به همان ترس باشد من هم از جامعه ای که فقط والد سرکوبگر و یک نیروی به ظاهر برتر هر کاری دلش بخواهد بکند میترسم. تابوسازی بد است و تبعات مهلکی دارد و روستایی اگر کل فیلمش هم متوسط باشد حرف درشت مهمی در سینمای ایران زد و آن پایان سلطه یک علیه همه است ، پایان تریبونِ یک نفره و سیلی طغیانگر بر صورت دیکتاتور همه چیز خواه؛ مردی که از دختر متنفر بود و در آشپزخانه ادرار کرد و دروغ های بزرگ گفت و از هیچ ارزشی ردی برجا نگذاشت و مرگش تولد چند نسل بعد بود.
آخر: دو جا در سینمای ایران با یک سیلی مخاطب از جا میپرد و یا آرام میگیرد یک بار با دست شهاب حسینی در فروشنده و حالا با دست ترانه علیدوستی در برادران لیلا...