نویسنده: علیرضا مجمع
رضا پروانه میگوید:« اونا زیادن، نامردن، ولی ما داغ داریم. زور داغ از همه اونا بیشتره.» و همه پوست شیر بر این یک دیالوگ استوار شد. پدری که برای انتقام خون دخترش زمین و زمان را به هم میدوزد.
در این چند سالی که از سیستم سریالسازی برای شبکه خانگی و پلتفرمهای وی اُ دی میگذرد، کمتر پیش آمده یک اثر در همه چیزش(فصل یک) چنان دقتی داشته باشد که به هیچ وجه نشود از فیلمنامهاش ایرادی گل درشت و ریشهای گرفت. تقریبا همه کارهای این چند سال در روایت و نگاه چنان عقب افتاده بودند که وقتی با پوست شیر در برخورد اول مواجه میشوی قرار نانوشتهات را با خودت میگذاری که "این کار بد است،مگر اینکه خلافش ثابت شود"، و پوست شیر خودش را به مخاطبش ثابت میکند. از پوست شیر فقط شعر ایرج جنتی عطایی در خاطر مخاطب بود که احتمالا در انتخاب نام اثر همین شهرت شعر مد نظر بوده است، وگرنه تا اینجا هنوز دلیل این نام برای این کار مشخص نشده است. به جز این، پوست شیر در همه اجزا؛ شخصیتها، فضا، روایت و ژانر کاملا با وسواس چیده شده است و بعد از مدتها به تماشاگر ایرانی جوری احترام میگذارد که فکر میکنی اگر میشود اینطور ساخت پس چرا بسیاری از آثار این شبکه خالی از شعور و احترام است؟!
نعیم را از همان نمای اول در یک قهوهخانه جنوبشهری میبینیم، تک و تنها نشسته بر صندلی آخر میزی که کاملا مشخص است دردی را دارد با خود حمل میکند. روایت سرراست است. همان قسمت اول یقه میگیرد و در ادامه هم سعی میکند یقه تماشاگر در دستش باشد. وقتی در ژانر فیلم میسازی پس همه قواعدش را باید رعایت کنی. قهرمانت باید انگیزه عمل داشته باشد، انگیزه نعیم(هادی حجازیفر) ابتدا دخترش؛ ساحل(پردیس احمدیه) و بعد، انتقام کشتهشدن دخترش است. انگیزه چنان قوی است که تماشاگر چارهای ندارد جز اینکه باور کند نعیم و دوستش؛ رضا پروانه(علیرضا کمالی) باید انتقامشان را از قاتل ساحل بگیرند. اینجا برای پیشرفت درام یک مثلث ایجاد میشود؛ پای پلیس وسط کشیده میشود و اتفاقا پلیس زخمخورده ما، محب (شهاب حسینی) روایتش شبیه روایت نعیم است. فیلمنامه باید به این شکل باشد. اصلا نباید لکنت در قصه باشد. روایت نعیم و رضا پروانه و محب و شخصیتهای فرعی قصه، مادر ساحل، زن صیغهای رضا، دوست پسر ساحل و بقیه همه در جهت پیشبرد قصه اصلی روایتشان را تعریف میکنند.
***
اما محور اصلی درام روایت، داغ است و تلخی داغ بر همه آدمهای فیلم سایه انداخته است؛ روی نعیم و محب از همه بیشتر. این داغ اتفاقا از بیرون اثر در کار جاری شده است. دختر محب، پیش از شروع قصه نعیم کشته شده است، و دلیل کشتن ساحل هم خارج از بازه زمانی فیلم است. معنای این ماجرا به سادگی این است که فیلمنامهنویس از ظرف زمانی موجود در کار استفاده بهینه کرده است و کل ماجراهای قبل را به داخل اثر وارد نکرده است. اگر این اتفاق میافتاد ما با کاری مطول و به غایت بد مواجه بودیم که اصلا جای دفاع نداشت. کاری که با نماهای اضافه زیاد سعی در توضیح موقعیت آدمهایش داشت و حوصله سر میبرد. الان پوست شیر اثری شستهرفته است که تماشاگرش را پیگیر خود میکند. اثری که همه زوایدش دور ریخته شده و یک جانمایه از آن باقی مانده که بدون هیچ اضافهای به اصل قضیه میپردازد و آدمهایش را تعریف میکند و در مسیر آدمها قدم برمیدارد. این نکته برای فیلمنامه یک سریال تلویزیونی که احتمال خطا در آن بسیار زیاد است امتیاز کمی نیست.
***
اما چطور باید با پوست شیر مواجه شد؟ برای تماشاگر بیحوصله ما که خیلی حال و اوضاع خوبی در این روزها ندارد و خبرهای بد از در و دیوار برایش میریزد پوست شیر میتواند مثل مسکن عمل کند. اثری به غایت تلخ که فرقی با فضای ذهن تماشاگر ندارد. او به دنبال تسکین نیست، به دنبال همدرد است. درونمایه پوست شیر تماشاگری را با خودش همراه میکند که درک کند نعیم چرا حالش خراب است. دخترش کشته شده است، اما حالش خراب است چون همین یک دلخوشی او را هم گرفتند. حالش خراب است برای اینکه رفیقش جلوتر از خودش برایش سپر میشود. او باید حواسش به رفیق هم باشد. رفیقی که تا آخر پایش ایستاد و حاضر است جانش را هم بدهد تا خون دخترش پایمال نشود. این روزها پوست شیر میتواند نمایش جامعهای باشد که فقط به دنبال انتقام است. همه چیزش را از او گرفتهاند و رهایش کردهاند دربیابان. به صحنهای که نعیم بعد از ربوده شدن دخترش از بیهوشی بلند میشود دقت کنید. پسزمینه قله دماوند است و نعیمی که تنهاست. تنها فریاد است که او را از تنهاییاش خارج میکند. آدمهای اثر حتی روی کاغذ هم جان دارند. روی کاغذ فیلمنامه هم میشود برایشان اشک ریخت، میشود با آنها برای تک تک دیالوگهایی که میگویند دست زد و خندید و بغض کرد. پوست شیر درستترین اثر سالهای اخیر است که جامعه را با خود دارد و همراه جامعه نگاه درستی از این فضا به تماشاگر میدهد. بیآنکه بخواهد ادا دربیاورد. بی آنکه بخواهد غر الکی بزند. آدمهای پوست شیر-که هنوز به سرانجام نرسیدهاند- چنان پوست و گوشت و خون دارند که میتوانند در ذهن تماشاگر حتی بعد از پایان اثر زندگی کنند. این شمایل یک فیلم درست و دقیق است.